به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۳

خاتمی٬ بختیار٬ و من بیچاره!

 ف.م.سخن، طنز خود نویس 
سید محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق حکومت اسلامی ایران 
اگر روزی روزگاری مردم به خیابان‌ها بریزند و مثل روز عاشورای سال ۸۸ که به قول حکومتیان اگر ادامه پیدا می‌کرد حکومت ۲ روز بیشتر توانایی مقابله نداشت٬ اگر یکی پیدا شود مثل دکتر بختیار٬ که عاقل باشد٬ آگاه باشد٬ برای مدتی طولانی ممنوع‌السخن باشد٬ ممنوع‌التصویر باشد٬ ممنوع‌القلم باشد٬ و در یک کلمه ممنوع‌الهمه‌چیز باشد٬ باری چنین آدمی بیاید و آقای خامنه‌ای به او بگوید بیا بگیر این دولت را در دست‌ات و من صدای انقلاب مردم ایران را شنیدم٬ اکنون تصمیم دارم برای استراحت نزد بشار جان بروم٬ آن مردم با این شاپور بختیار ثانی چه می‌کنند؟ آیا مثل ما پای‌شان را توی یک کفش می‌کنند و انقلاب می‌کنند یا نه از ترس انقلاب و بدبختی‌های احتمالی٬ خفه‌خون می‌گیرند و به بختیار ثانی می‌گویند هر چی تو بگی ما نوکرتیم؟...


خدا بیامرزد دکتر شاپور بختیار را! باور کنید این‌قدر افراد٬ داخل حکومت اسلامی جا به جا شده‌اند که من اصلا دیگر یادم نیست این نخست‌وزیر بد شانس و بد اقبال شاه را٬ در زمان ریاست‌جمهوری و وزارت اطلاعاتی کی کشته‌اند! یعنی نمی‌دانم زمان سیاه‌ها بوده است یا سفیدها یا شکلاتی‌ها... آهان! در زمان شکلاتی‌ها قتل‌های زنجیره‌ای داشتیم... در زمان قهوه‌ای بدرنگ و بنفش‌ها هم که قطعا این اتفاق نیفتاده است... اصن این چیزا به ما چه...

بگذارید تا وارد بحث جدی (یا شوخی؛ هر طور که دل‌تان می‌خواهد فرض کنید) نشده‌ایم٬ همین‌جا بگویم که قیاس آقای خاتمی با مرحوم بختیار٬ قیاس مع‌الفارق است (و قطعا روح مرحوم بختیار از این مقایسه در آن دنیا به لرزه در می‌آید) ولی من در مکاشفه‌ها و مطالعه‌های خودم ارتباطاتی کشف کرده‌ام که می‌خواهم آن‌ها را با شما در میان بگذارم.

ما یک عمر مردم خودمان را شماتت و سرزنش کردیم و راست‌اش را بخواهید تو سر آن‌ها زدیم که این چه کاری بود کردید! کدام کار؟! همین کار که شاپور بختیار که آمد٬ ول کن انقلاب نشدید و گفتید: بختیار بختیار نوکر بی اختیار! یا گفتید: بختیار شیره‌کش باید بره مراکش! یا با عرض معذرت: بختیار تخم سگ آقا میاد صد در صد (که اگر می‌خواست قافیه‌اش جور شود باید گفته می‌شد صد در سگ!) (و در پرانتز دوم اضافه کنم که بختیار بیچاره سیگار هم نمی‌کشید چه برسد به شیره و تریاک!)
واقعاها! اگر آن زمان می‌دانستیم اصلاح‌طلبی چیست و اصلاح‌طلب کیست٬ به قول مهندس بازرگان سه سه بار نه بار غلط می‌کردیم انقلاب کنیم! ولی افسوس! آن زمان‌ها ما و مردم نمی‌دانستیم اصلاح‌طلبی چیست و چقدر خوب و مهربان است٬ که به جای نعره کشیدن و کفن کردن شاه٬ مخ‌مان را به کار بیندازیم و ببینیم این «آقا»یی که قرار است بیاید کیست و چه بلایی می‌خواهد بر سر ما بیاورد...

من همیشه این سوال برایم وجود داشته که خب؛ حالا که عاقل شدیم٬ حالا که دانا شدیم٬ حالا که پوست‌مان در اثر انقلاب غلفتی کنده شد٬ حالا که به غلط کردن افتادیم... اگر روزی روزگاری مردم به خیابان‌ها بریزند و مثل روز عاشورای سال ۸۸ که به قول حکومتیان اگر ادامه پیدا می‌کرد حکومت ۲ روز بیشتر توانایی مقابله نداشت٬ اگر یکی پیدا شود مثل دکتر بختیار٬ که عاقل باشد٬ آگاه باشد٬ برای مدتی طولانی ممنوع‌السخن باشد٬ ممنوع‌التصویر باشد٬ ممنوع‌القلم باشد٬ و در یک کلمه ممنوع‌الهمه‌چیز باشد٬ باری چنین آدمی بیاید و آقای خامنه‌ای به او بگوید بیا بگیر این دولت را در دست‌ات و من صدای انقلاب مردم ایران را شنیدم٬ اکنون تصمیم دارم برای استراحت نزد بشار جان بروم٬ آن مردم با این شاپور بختیار ثانی چه می‌کنند؟ آیا مثل ما پای‌شان را توی یک کفش می‌کنند و انقلاب می‌کنند یا نه از ترس انقلاب و بدبختی‌های احتمالی٬ خفه‌خون می‌گیرند و به بختیار ثانی می‌گویند هر چی تو بگی ما نوکرتیم؟ 

می‌بینید که تاریخ یک‌جورهایی تکرار می‌شود. حالا مارکس یک چیزی می‌گوید هگل یک چیز دیگر٬ تراژدی می‌شود یا کمدی یا هر زهر مار دیگر٬ این احتمال همیشه وجود دارد که چنین چیزی پیش بیاید و یک نفر رفرمیست٬ بخواهد سکان کشتی در هم شکسته‌ی حکومت اسلامی را در دست بگیرد و آن را به ساحل آرامش و ثبات و خوشبختی و آزادی و رفاه و این چیزها برساند. در قدم اول هم همه‌ی مطبوعات را آزاد کند٬ در قدم دوم از مخالفان سیاسی خارج از کشور دعوت کند که به ایران باز گردند٬ در قدم سوم بگوید که انتخابات آزاد خواهیم داشت و به قول دکتر زیبا کلام قس علی هذا...

با دیدن جنبش و خیزش خودخواسته و مردمی و میلیونی (ببخشید بیست سی هزار نفره که احتمالا با گزارش بی‌بی‌سی فارسی در این مورد٬ به پنجاه تا صدهزار لایک هم خواهد رسید) و انتشار عکس‌های عقد و عروسی و ختنه‌سوران و شیرینی‌خوران و خلعت‌پوشان و نامزدی و رفاقتی و رقابتی و غیره که همه دوستداران آقای خاتمی در صفحه‌ی رسانه‌ی خاتمی می‌شویم منتشر می‌کنند و واکنش فیس‌بوکیان و اصلاح‌طلبان در بند و آزاد و داخل‌نشین و خارج‌نشین و سرکار خانم تاج‌زاده و سرکار خانم شهید همت و دیگرانی که در اثر هشتگ‌باران کم‌کم به جمع مستان خواهند پیوست٬ خیال من یکی از هر جهت آسوده شد که دیگر هرگز انقلاب حکومت‌سوزی در این کشور رخ نخواهد داد و مثلا اگر کشور دچار بحران شدید شود٬ و سناریوی فوق‌الذکر صورت واقعیت پیدا کند٬ و آقای خامنه‌ای٬ جناب خاتمی را به عنوان همه‌کاره‌ی مملکت منصوب نماید و خودش برای استراحت و درمان به نزد بشار جان برود٬ مردم عاقل و اهل اینترنت و فیس‌بوک و اصلاح‌طلب داخلی و خارجی با کمال میل این پیشنهاد را خواهند پذیرفت و ما الحمدلله رب‌العالمین دیگر شاهد هیچ انقلابی نخواهیم بود و بعدا پشیمان نخواهیم شد. 

اما در تیتر آمده است ...و من بیچاره! عرض کنم حضور مبارک‌تان ممکن است لینک این نوشته هم به مانند نوشته قبلی در مورد ما رسانه ی خاتمی می‌شویم و نوشته‌های قبل‌تر٬ توسط دوستان عزیزمان٬ در سایت ارجمند بالاترین قرار داده شود و یک مشکلاتی پیش بیاید که می‌خواستم کمی راجع به آن توضیح بدهم.

اولا متشکرم از سایت بالاترین که اگر لینک سرگرمی‌یی با هفده هجده رای داغ می‌شود٬ لینک نوشته‌های این جانب که آن‌هم سرگرم‌کننده است و هیچ چیز جدی و مکدرکننده‌ای در آن نیست با پنجاه شصت رای داغ می‌شود. این نشان می‌دهد که این سایت برای نوشته‌های ما ارزش ویژه و بخصوص قائل است. 

بعد طبق بررسی‌هایی که در سایت بالاترین کردم٬ دیدم یک دوست طرفدار جنبش سبز و وطن پرست سبز حضور فعال و دایمی در این سایت دارد و دوستان ما اگر لینکی از ما را به موضوعات داغ اضافه کنند٬ فورا آن‌را از سر در سایت حذف می‌نماید. خواستم به این دوست عزیز عرض کنم که به خدا ما هم سبز هستیم! البته سبز بودن ما کمی با سبز بودن شما فرق می‌کند و راستش می‌ترسیم اگر شما در اثر آن رفرمی که عرض کردم سر کار بیایی٬ نگذاری امثال ما نفس بکشند!

به هر حال آن زمان که شما احتمالا در خارج از کشور مشغول حمایت از جنبش سبز به وسیله لایک و اد و لینک و رای بالاترین بودی٬ ما و شخص من در وسط خیابان‌های تهران٬ در حال گرگم به هوا با بسیجیان باتون به دست و ساطور به دست بودیم و جای شما خالی خیلی خوش می‌گذشت. یکی از آن بیست میلیون رایی هم که به آقای خاتمی داده شد٬ مال این حقیر است. دیگر از خدمات بی‌شایبه‌مان به جنبش سبز نمی گویم که با این که مخالف هشتاد نود درصد اشخاص و برنامه‌های آن بودیم٬ مثل سایر مردم تهران و برخی از شهرهای بزرگ به خیابان‌ها ریختیم تا رای‌مان را پس بگیریم...

نکن عزیزم! نکن جانم! فردا تو را می‌کنند وزیر ارشاد می‌شوی یکی مثل همین محمد خاتمی مورد پرستش شما٬ یا میرسلیم٬ بعد می‌زنی فک هر چه نشریه و رسانه است را پایین می‌آوری یا کلید فیلترینگ را هم‌چنان روی On تنظیم می‌کنی. بگذار بچه‌های جوان و بی‌تجربه٬ امیدوار باشند که اگر شما ها بر سر کار بیایید٬ دنیا را بهشت و ایران را مهد آزادی می‌کنید! بر منکرش لعنت! پس جونم نکن! این برای آینده ی شما که بالاخره جای تندروها خواهید نشست خوبیت ندارد!