سقف بلند سقف کوتاه
در هر دو متن نشانه های آشکاری وجود دارد که متن منتسب به این بانوان (نسرین ستوده و شیرین عبادی)نمی تواند باشد
امروز یکی از متن های قدیمی خودم را با ای میل از طرف یکی از اقوام- که هیچ اطلاعی هم ندارد که من خود نویسنده ی متن هستم- دریافت کردم. کلا حس خوبی است که متن خودت به دست خودت برسد؛ من که همیشه خوشحال می شوم و دوباره میخوانمش.
اسم متن بود » سقف کوتاه-سقف بلند». یادم هست که این متن خیلی جاها درج شد و حتی آقای نوریزاد هم در وبلاگشان بدون ذکر ماخذ منتشرش کردند که بعد با چند تا تذکر مرجع را هم اصلاح کردند؛ دستشان هم درد نکند.
القصه همان متن امروز هم به دستم رسید و من با لبخندی حاکی از خودشیفتگی (بله، من آدم خود شیفته ای هستم) متنم را کامل و برای بار صدم خواندم و رسیدم تا آخرش که دیدم زیر متن نوشته شده «نسرین ستوده»!
اینجا بود که خنده ی بلندی کردم (بله، من خنده های عصبی می کنم) و با خودم گفتم نه، مثل اینکه این بار باید واکنشی نشان بدم.
عارضم حضور انور شما که، حدود دو سال پیش هم عین این اتفاق با متن » من فمینیست هستم» افتاد که بسیار مقبول افتاد و به نام خانم شیرین عبادی دست به دست شد.
همین جا تاکید کنم که این دو بانوی بزرگ وار، هر دو باعث افتخار سرزمین ما و برای من بی نهایت قابل احترام هستند. نکته فقط اینجاست که این دو نفر وبلاگ نویس نیستند و نوشته های منتسب به ایشان نوشته های من هستند.
جالب اینجاست که در هر دو متن نشانه های اشکاری وجود دارد که متن منتسب به این بانوان نمی تواند باشد. در متن من یک فمینیست هستم به حرفه ی من (پزشک، بله من یک پزشکم) اشاره شده در حالیکه خانم عبادی وکیل هستند.
در متن سقف آزادی به خروج من از ایران اشاره شده در حالیکه نسرین عزیز ما کوه استواری است که برخلاف بنده ی ترسو در سرزمینش مانده و از ایران خارج نشده است.
روی سخن من ، اینجا با اولین نفری است که ناگهان به سرش می زند زیر یک متن نام شخص دیگری را بنویسد.
واقعا چه چیزی از مغز این آدم عبور کرده؟ آیا این یک شوخی است؟ حتی اگر شوخی هم باشد، شوخی قشنگی نیست.
درست است که من با نام مستعار می نویسم، درست است که از این نوشته ها هیچ حق مالی به من نمی رسد، اما اینها هیچ کدام دلیل نمی شود که زیر متن من نام دیگری را بنویسید.
اینجا سخن از نام نیست؛ من که کلاهی هم از این نمد برای خودم ندوخته ام. نشر نوشته ی یک نویسنده به نام دیگری دروغ است و جفا در حق هر دوی آنها و مخاطبانی که سردرگم خواهند شد.
باور بفرمایید، به پیر به پیغمبر درست نیست. من از بازنشر نوشته هایم به هر نامی هم که باشد خوشحال می شوم چون هدف اصلی گرداندن آن فکر و نوشته است؛ ولی این کار غیر اخلاقی است.
شاید بفرمایید که توی آن سرزمین شتر با بارش گم می شود و یک نوشته ارزش چندانی ندارد.
فکر می کنم اگر تک تک ما به چنین چیزهای حتی نه چندان بزرگی واکنش نشان می دادیم، شاید امروز کارمان به اینجا نمی کشید.
برگرفته از وبلاگ سیب و سرگشتگی