به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۴

مهری کاشانی: «من زنم، نویسنده ام» ، نوشته ی عفت ماهباز

    عفت ماهباز
- از وقتی که لذت به تماشا رسید - حسرت سرش را بلند کرده ست - حسرتِ کودکی - که چمن را پا می زند
 - می دود  - و تماشا را - مثلِ توتِ رسیده می بلعد!
دیگر پنجشنبه های مهربانوی کاشانی برگزار نخواهد شد. دگر کسی صدایش را که شعر می خواند و قصه می گفت تا صدا شود را نخواهد شنید.
دگر جمع کوچک ادبی شب های پنجشنبه لندن جمعی نخواهد داشت و دگر کسی را که شعر و ترانه اش با شام مهرش می آمیخت و فرش روی میز می کرد را نخواهد چشید.
دیگر مهری هم کلامی بدانگونه را «شما آشپز خوبی هستید اما...» از کسی که خود بارش داده بود و بزرگش نواخت، «خدایان خود شیفته» را نخواهد شنید: او در تمام این سال ها شنید و شنید اما توقف نکرد.
بانوی مهربان پنجشنبه های ادبی لندن در جستجوی چی بود؟
- صدا! که بماند؟!.
شاید دیر بود شاید دغدغه هایی دور را دیر آغاز کرده بود اما چه خوب که آغاز کرد و از دنیای پر ابهت و آمرانه دور و برش که مسیر را پُرغبار و هراسناک می کرد، نهراسید؛ و پنجشنبه های ادبی لندن، با تلاش و فداکاری مهری کاشانی در این سال ها تداوم داشت. او با بازی از نوع خود راه می گشود این را می دانست که حتی در غرب در دل لندن هم زن بودن و نامی داشتن در میانه خدایان با لبخند، آسان نیست پس توقف نکرد.
در پنجشنبه ماقبل آخرین جلسه ادبی پنجشنبه های لندن، برای اولین بار در طول این سال ها این گونه حرفش را آغازکرد و گفت: «من که یک نویسنده ام .و یک زنم» و سخن را ادامه داد... دل پذیر بود این سخن را شنیدن. آری من نویسنده ام!
مهری کاشانی می خواست صدایش در ادبیات ایران و جهان نامی باشد. نامی که در میان های هوی جامعه پدرسالار گم نگردد چون نام مادر در گورستان.
کو قبر مادرم؟
- کو قبر مادرم؟
- راه، دیگر ساده نیست
- گذشتن از روی گور اینهمه جوان
- ساده نیست
- مادرم
- تنها مانده بی اسم مانده
- وحشت کرده
- در کنار این لشگر نوجوان خاموش
- زیر یک سنگ بی نوشته
- سکوت کرده سنگ نو نمی خواهد
- به فاتحه گوش نمی دهد
- قهرکرده
- صدایش می زنم
- جوابم را نمی دهد
این بهار در سنگلج و یا تهران و یا در نقطه یی دیگر از دنیا در مکانی دور، در لندن یا اسپانیا جایی از زمین آبستن مهری ما خواهد شد و او را در خود خواهد فشرد بی هیچ شنبه و پنجشنبه یی.
مهری (لنکرانی) کاشانی، نویسنده و شاعر، تا آخرین روزها همچنان پُر تلاش و بی باور به رفتن بود که مرگ قصه در رسید و قصه های مهری را به سر رساند.
- جسورتر از آنم
- که بی تو سر کنم و
- اندوه را تا ته جام بنوشم
- دلی با توست که
- ضرب آهنگش از ضرب دل منست
- می زند
- می طپد
- تا فرو افتی به قلب زمین
- در شکوه غمگین عاطفه
- بمانی همینجا
- همینم من
- میزان کن ساعتت را
- همین حالا
پانویس:
مهری (لنکرانی) کاشانی، نویسنده و شاعر بامداد شنبه 25 اپریل در شهر لندن در گذشت. او در خانواده ای روحانی و اهل سیاست متولد شد. مهری لنکرانی بعد از ازدواج با حمید کاشانی اخوان، به نام مهری کاشانی شناخته شد. کتاب هایی که از او به چاپ رسیدند: «داستان نقاشی خانم»، «نوشت ن ی ک ی»، «نگاه کن لی لا»، «عزیز و داستان سه ماهی»... و داستان و شعرهایی بسیاری از او که هنوز به نشر در نیامده اند.

مدرسه فمینیستی