به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۰

                علیرضا قربانی

ایران زمین، فردوسی 

که ایران چو باغیست خرم بهار / شکفته همیشه گل کامکار

اگر بفکنی خیره دیوار باغ  / چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ

بیا تا همه دست نیکی بریم / جهانِ جهان را به بد مسپریم


وزین پس بران کس کنید آفرین /که از داد آباد دارد زمین






نگر تا تو دیوار او نفکنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
کزان پس بود غارت و تاختن
خروش سواران و کین آختن


زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشه بد مَنه در میان
همه سر به سر دست نیکی بَرید
جهانِ جهان را به بد مسپرید


نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران شود
کُنام پلنگان و شیران شود


ز ضحاک شد تخت شاهی تهی
سر آمد بر او روزگار مهی
چنین است کردگار گردان سپهر
گهی درد پیشت آرد ، گاه مهر


به کام تو گردد سپهر بلند
دلت شاد بادا تنت بی گزند
چنین روز روزت فزون باد بخت
بداندیشگان را نگون باد بخت


بیا تا همه دست نیکی بریم
جهانِ جهان را به بد مسپریم
وزین پس بران کس کنید آفرین
که از داد آباد دارد زمین


بسازید و از داد باشید شاد
تن آسان و از کین مَگیرید یاد
کسی باشد ار بخت پیروز و شاد
که باشد همیشه دلش پر ز داد