به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۰

   مینو مرتاضی لنگرودی
سحابی؛ واقع بین و آرمان خواه

هاله به پدرش شباهت دارد .او چون مهندس سحابی چنان واقع بین است که از درد کشیدن فرار نمی کند و چنان آرمانخواه که درد کشیدن را در ذات زندگی و آغشته و توام با آن می بیند.
همین چند روز پیش بود که با مهندس پس از تحمل جراحی شش ساعته و وقتی از ریکاوری به بخش منتقل شده بودحــــــــــــرف می زدم. چشمان مهربان شان می درخشید .سرخوشی ناشی از مسکن های قوی در وجودشان حس می شد .سرم را نزدیک بردم و بر شانه راست شان بوسه ای زدم ،گرمای محبت آمیز و عطر آغوش پدرم در ذهنم پیچید و اشک شتابان و سمج آمد و در گوشه چشمم لانه کرد و هنوز هم رهایم نمی کند .
به رغم اشکی که در چشم داشتم به شوخی به آقای مهندس گفتم: استراحت دیگه بسه و خواهشاً اینقدر برای زری خانوم ما ناز نکنین .درسته که شما بیش از نیم قرن تمام توجه و عشق زری خانوم رو در انحصار خودتون در آوردین ولی ما فعالان جنبش زنان خودمونو موظف می دونیم که هوای ایشان را داشته باشیم. آقای مهندس خنده ای از ته دل کرد و گفت برو شیطنت نکن و فمنیست بازی در نیار و همون موقع زیرچشمی نگاه عاشقانه ای به زری خانم انداخت و گفت: من خودم مواظب زری هستم لازم نیست شـــما مظلوم نمایی کنین! گفتم نمیشه ما از شما یاد گرفتیم که به فکر همه باشیم و منافع دیگران را بر منافع خودمان تر جیح بدهیم ، و خندیدیم و با شیرینی های خوشمزه خانگی دستپخت زری خانوم کام مان را شیرین کردیم. زری خانوم ظریف و شکننده اما مقاوم و استوار و در سکوت با لبخندی ما را همراهی می کرد.
در همین موقع آقای مهندس رو کرد به پیمان و گفت :دکتر پیمان این بیمه تکمیلی عجب چیز خوبیه ،چه کار خوبی کردن خدا خیرشون بده . ما به کمک همین بیمه تکمیلی تونستیم بیایم این بیمارستان خوب و مجهز و عمل به این سنگینی با ریسک بالا رو انجام بدیم . فکر می کنم با توجه به طرح یارانه ها باید روی طرح انواع بیمه های تکمیلی بیشتر کـار کــرد تا مردم این همه به زحمت نیافتند. پیمان هم سری به تائید تکان داد . من وقتی این سخنان اقای مهندس را شنیدم خوشحال شدم .آهسته در گوش زری خانم نجوا کردم: زری خانوم می بینید عزت شما مثل همیشه عاشق است و برای این مملکت طرحها دارد .
و دیروز که زری خانوم را دیدم آرام و بی صدا اشک می ریخت. در آغوشش گرفتم خواستم دلداریش بدهم ،گفت عزت داره درد می کشه ،من نمی خواهم او درد بکشه . گفتم زری خانوم عزیزم هر انسان و هر پدیده ای در جهان و طبیعت عمرو اَجلی دارد که مستقل از ذهن و خواست ما عمل می کند بیائید با هم دعا کنیم حیات بخش ترین انرژی های مان را به طرف ایشان بفرستیم تا درد نکشند.
هاله که به مرخصی آمده وقتی اشک و اندوه مادرش را می بیند از جمع دوستانش که اورا در میان گرفته اند جدا می شود و نزد ما می اید و مادرش را آغوش می کشد و می گوید زری جون بیا دعا کنیم تا بابا کمتر درد بکشه! شخصیت هاله به نحو عجیبی به پدرش شباهت دارد .او به زری خانوم نمی گوید بیا دعا کنیم تا پدر درد نکشد .زیرا او نیز چون پدرش چنان واقع بین است که از درد کشیدن فرار نمی کند و چنان آرمانخواه است که درد کشیدن را در ذات زندگی و آغشته و توام با آن می بیند .
همگی در کنج دنج بیمارستان جمع می شویم و دسته جمعی دعا می کنیم . هر کس به هر زبانی که می داند و می پسندد از خدا برای مهندس سحابی سلامتی و شفای عاجل طلب می کند ...

برگرفته از جرس