مرتضی کاظمیان
عکسهایی از مراسم عزاداری سالگرد درگذشت دخت پیامبر اسلام، در بیت رهبر جمهوری اسلامی منتشر شده است؛ ازجملهی این عکسها، تصویری از آیتالله خامنهای است که در سوگ فاطمه زهرا اشک میریزد.
اشکهای آیتالله خامنهای
مدتهاست اشکی از چشمان آیتالله خامنهای برای وضع حقوق بشر در ایران، جاری نمیشود.
عکسهایی از مراسم عزاداری سالگرد درگذشت دخت پیامبر اسلام، در بیت رهبر جمهوری اسلامی منتشر شده است؛ ازجملهی این عکسها، تصویری از آیتالله خامنهای است که در سوگ فاطمه زهرا اشک میریزد.
همزمانی انتشار این عکسها با انعکاس نامههایی که برخی زندانیان نگاشته و به شکل سرگشاده منتشر کردهاند، بس قابل تأمل بود.
تصویر اشکهای رهبر جمهوری اسلامی در حالی منتشر شده که تاکنون هیچ تصویری از «قطره اشک» آیتالله خامنهای برای درد و رنج زنان و و دختران بیگناه ایران امروز منتشر نشده است.
رهبر جمهوری اسلامی که در سوگ همسر علی ابن ابیطالب اشک میریزد، بیاعتنا به حکایت معروف «خلخال» پیرزن یهودی، و واکنش مشهور امام علی به آن ماجرا، نسبت به فجایعی که در زندانهای جمهوری اسلامی جاری است، همچنان سکوت کرده است.
آیا اشکی از چشم آیتالله خامنهای جاری میشود وقتی گزارش زندانیان زن سیاسی را از زندان قرچک ورامین میخواند؟ «زندان قرچک ورامین شامل هفت سوله است... دو سرویس بهداشتی برای بیش از 200 نفر و دو اتاقک حمام برای همین تعداد از زندانیان... بسیاری از زندانیان از محیط سوله و مابین تختها بهعنوان «سرویس بهداشتی» استفاده کنند. بهدلیل نبود حتی یک شیر آب جداگانه زندانیان برای شستشوی لباس و ظروف خود باید از همین حمام و سرویس بهداشتی استفاده کنند... در کجای دنیا عدهای مرد باتوم بهدست را به بند نگهداری زنان زندانی به قصد ضرب و شتم میفرستند؟ در کجای دنیا کودکان 14 و 15 ساله را در چنین شرایطی نگهداری می کنند؟» (1)
آیا اشکی از چشم «ولی امر مسلمین جهان» جاری میشود وقتی گزارش ضیاء نبوی را از زندان کارون اهواز میخواند؟ «نزدیک به یک سوم جمعیت بند حیاط خوابند. حیاط خواب به این معنی است که تمامی هواخوری زندان توسط پتوهای زندانیان مفروش شده و تعدادی از زندانیها روز و شب را در گرما و سرما در حیاط بهسر میبرند... زندانیانی که به هنگام بارندگی هیچ سرپناهی ندارند و گاه در چراغ خانه (آشپزخانه) و گاه حمام و گاه توالت میخوابند... آنچه در اینجا میگذرد حقیقتا ورای حد تقریر است و قابل بازنمائی نیست!... سرویس روشویی بند از شش عدد شیر آب سرد و کهنه تشکیل شده... از این سرویس برای همه مصارف ممکن استفاده می شود. فقط کافی است لحظهای را تصور کنید که در یک محیط دو متری یک نفر دست میشوید، یک نفر آب میخورد، یک نفر مسواک میزند، یک نفر ظرف میشوید، یکی وضو میگیرد، یکی صورتش را اصلاح میکند، یکی برنجش را آبکش میکند، یکی بینیاش را تخلیه میکند و… وضع زندان کارون اهواز، چنان ناگوار است که اگر بخواهم با موجزترین جمله بیانش کنم، وضعیتی مرزی بین زندگی انسانی و زندگی حیوانی است.» (2)
آیا اشکی از چشمان «ولی امر مسلمین جهان» جاری میشود وقتی نامهی مهدی محمودیان را در مورد بدرفتاری با بازداشتشدگان پس از انتخابات و وضع زندانیان را میخواند؟ «اینجا در زندان رجایی شهر تحت امر شما فرزندان و شهروندان کشور تحت امرتان با قیمت دویست و پنجاه هزار تومان اجاره داده میشوند و در این سیستمی که شما مسئولیت آن را دارید هیچ دادرسی نمییابند... بازجویان وقاهت را بهجایی رساندهاند که حتی بهخود اجازه میدهند به همسران جوان زندانیان به دفعات تماس بگیرند تاجایی که آنها مجبور شدهاند گوشیهای موبایل خود را خاموش یا تعویض کنند تا از شر این بیحرمتیها نجات یابند... در بند 2 الف متهمین را با شوکر برقی مورد آزار و اذیت قرار میدهند (با شوکر به آلت تناسلی و سایر نقاط حساس بدنشان میزنند)... و متهمین را برای تنبیه در سرمای شبهای زمستان صرفا با لباس زیر، ساعتها در فضای باز رها می کنند ...» (3)
آیا اشکی از چشمان «مقام معظم رهبری» جاری میشود وقتی میشنود که زینب، دختر هفت سالهی مهدی محمودیان ماهها، حتی در نوروز، پدر را در آغوش نمیگیرد؟ وضعی که برای بسیاری دیگر از فرزندان و خانوادههای زندانیان سیاسی وجود داشته و دارد.
آیا اشکی از چشمان آیتالله خامنهای جاری شد وقتی شنید کیانا، دختر چهار سالهی تقی رحمانی با هقهق از مأموران امنیتی میخواسته با پدرش به خشونت رفتار نکنند؟
آیا اشکی از چشمان «ولی امر مسلمین» جاری شده وقتی شنیده است که ماموران امنیتی جیبهای پسر 4 ساله نسرین ستوده را گشتهاند و تنها شکلاتی را که بهعنوان هدیه در ملاقات، برای مادرش میبرده، ضبط کردهاند؟
آیا اشکی از چشمان «رهبر فرزانه انقلاب» جاری میشود وقتی میخواند که احمد زیدآبادی، نجیبانه و بزرگوارانه گزارش میکند که صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی و در زندان «با پايمال کردن قوانين و مقررات خود رنجهايی را بر من تحميل کردند که فراتراز تحمل من است. رنجهايی که با هفتهها به صليب کشيدن و يا زنده بهگور ساختن قابل مقايسه است.» (4)
آیا اشکی از چشمان «رهبر فرزانه انقلاب» جاری میشود وقتی میشنود برای تحقیر «شهروند»ی بهایی او را در 71 سالگی با دستبند و پابند ساعتها در تنکابن گرداندهاند؟ (5)
آیا اشکی از چشمهای آیتالله خامنهای (که چند دهه پیش طلبه و پای ثابت آموزههای استاد محمدتقی شریعتی و طاهر احمدزاده در «کانون نشر حقایق اسلامی مشهد» بود) میچکد وقتی دردنامهی معلم زندانی، هاشم خواستار را میخواند؟ «قاضی از من پرسید چرا طاهر احمدزاده در خانهات سخنرانی کرده است...» (6)
سوگوارانه باید گفت که مدتهاست اشکی از چشمان آیتالله خامنهای برای وضع حقوق بشر در ایران، جاری نمیشود. اشکهای رهبر جمهوری اسلامی، پیش چشم دوربینهای حکومتی و زیر علم نمادهای مظلومیت شیعهی چهارده قرن پیش جاری میشود. حضرت آیتالله میکوشد فقدان مشروعیت دموکراتیک خود و نظام متبوعاش را با تمسک جستن به مفاهیم مذهبی در شیعه، جبران کند. تلاشهای آیتالله خامنهای شاید اقلیتی از «شهروندان خودی حکومت و همراهان نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه» را همچنان تهییج کند و در حمایت از رژیم اقتدارگرا، «در صحنه» حفظ نماید، اما گرهی از بحران مشروعیت و نیز بحران مشروعیت اخلاقی نظام جمهوری اسلامی نمیگشاید.
«ولایت فقیه» که آیتالله مصباح یزدی معتقد است «مخالفت» با آن، در حد «شرک به خداست» (7)، صدر رژیمی را تعریف کرده است که هر روز، بیش از روز پیش، نه تنها «غیردموکراتیک» بودناش، بلکه «غیراخلاقی» و «غیرانسانی» بودناش عریان میشود. چنان که کمتر از دوسال پیشتر، آیتالله منتظری تصریح کرد: «جمهوری اسلامی، نه جمهوری است و نه اسلامی».(8)