به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۹۰

        در پستخانه هپلی 38 
کس نخارد پشت من جز ناخن «خویش» من

امسال خیلی ها یاد دکتر بختیار کردند ولی دکتر گارپوزیان مورخ که در رادیو فردا با فامیل خودش مصاحبه کرده بود گوی سبقت را از تمام تحلیلگران ربود.

گفتگوی این دو را از نظر گذراندیم که تکه های درشتش را برای شما نقل کنیم.

حضرت استادی فرموده اند:«جبهه ملی شاپور بختيار را مامور کرد که به دانشگاه تهران برود و از دانشجويان بخواهد به تحصن خود پايان دهند با اين وعده که پليس، وقت خروج دانشجويان از دانشگاه به آنها حمله نمی کند. اما چنين نشد و این سبب گله مندی آن عده از دانشجويان شد.»

اما درست چند سطر بعد روایت دیگری فرموده اند:

«دکتر بختيار - مسوول جبهه ملی در دانشگاه - به تصميم خودش رفت و به دانشجويان گفت که خيلی خوب شما تظاهرات تان را کرديد و حالا بلند شوید و برويد.»

بالاخره نفهمیدیم مامور از جانب جمع بود یا سرخود این کار را کرد؟ این یک کلمه را هم که همهُ افراد دخیل در جریان به غیر از خواجه حافظ شیرازی و مورخ آکسفوردنشین ما می دانند، از قلم انداخته اند که خود بختیار با شکستن اعتصاب مخالف بود ولی شورای جبهه به عنوان مسئول شاخهُ دانشجویی به خودش مأموریت داد تا اعتصاب را ختم کند.

اما وقتی از ایشان به عنوان یک فعال نیروی سوم که در هنگام مرگ خلیل ملکی یک خرده کمتر از پانزده سال داشتند ولی از همان زمان به عنوان وکیل و وصی تام الاختیار ایشان عمل می کنند، سؤال شد در بحبوحه انقلاب چه کار عملی کردند فرمودند:

«اين را توجه داشته باشيد که ما چند تا بيانيه داديم. ولی در مورد نخست وزيری دکتر بختيار بيانيه ای صادر نکرديم و هيچ نوشته ای را امضا نکرديم اعم از هواداری و مخالفت.»

به این می گویند مرد عمل! که در موقعیت حساس انقلاب نه طرفدار اینند نه آن بلکه منتظر وزیدن باد! آن چندتا بیانیه را هم از بس مایهُ افتخارشان بوده هزار سوراخ قایم کرده اند که مبادا کسی به روشن بینی ایشان شکی بکند.

ایشان ظاهراً تصور می کنند که در طول انقلاب همه مثل خودشان مواضع شجاعانه گرفته اند و در جواب به این سؤال که آیا دکتر صدیقی از بختیار دفاع کرد ، می فرمایند : من خبر ندارم. راست هم می گویند، خبر طرفداری دکتر صدیقی از بختیار در صفحهُ اول اطلاعات چاپ شد و چندین بار هم اینجا و آنجا نقل گردید، طبیعیست که دکتر اطلاع نداشته باشد. ایشان مورخ است، روزنامه خوان که نیست، اینها را باید مورخان بعد از ایشان صد سال دیگر کشف کنند.

اما سخنوری استاد به همین جا ختم نمی شود :

«(ترور) وقتی اتفاق افتاد که بختيار در عمل نيرويی نبود. گذشته از اين که ترور کردن و آدم کشتن اصلا محکوم و غلط است،‌ حرف من اين است که از نظر من حتا کسانی که اين کار را کردند برای خودشان هم لزومی نداشت که اين کار را بکنند، که به آن صورت سر شاپور بختيار را ببرند»

هپلی هم موافق استاد است و توصیه می کند که وزارت اطلاعات قبل از هر گونه اقدام عملی با استاد تماس بگیرند و طلب فتوا کنند که نه در برآورد نیروی اپوزیسیون دچار اشتباه بشوند و نه این که «به آن صورت نادرست» سر شاپور بختیار را ببرند بلکه بنا به رهنمود استاد یک طوری ببرند که کراهت نداشته باشد.

به هر صورت همین اندازه که از وقت رسیدگی به تز آقازاده رفسنجانی یا بهرمانی یا یک چیز دیگه که یادشان نیست و یکی دیگه که اصلاً نمیشناسند، کم گذاشته اند و به مسالهُ کم اهمیتی نظیر انقلاب سال پنجاه و هفت پرداخته اند و ما را مستفیض نموده اند، ممنونیم. امیدواریم باز هم بتوانیم از همکاری ها ایشان و فک و فامیل استفاده ببریم.    ادامه مطلب