سالار عقیلی
وطنم ای شکوه پا برجا
می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست
وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها
در دل التهاب دورانها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها
ایستادی به جنگ رودررو
خنجر از پشت می زند دشمن
گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن
رگت امروز تشنه عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد
دل تو تا ابد برای تپش
غیرعشق و جنون نمی خواهد
شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود
وای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شود
از تب سرد موجهای خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست
می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست