تکذیب افتراهای زشتکارانه
پاسخ خسرو شاکری (زند) به دعاوی مطرح شده در مقاله م. ر. رضا:
خون های بر برف؛ سرهای در برف
پرسیدنی است که چرا مدعی این افترای زشت هویت خود را معلوم نمی دارد تا خوانندگان بدانند که این دروغ بزرگ جز توهین به شخصیت کسانی که همواره از آزادی، استقلال ملی، دمکراسی، و عدالت اجتماعی دفاع کرده اند نیست. چه نیک می بود اگر کسانی چون ابوالحسن بنی صدر، حسن حبیبی، و احمد سلامتیان، که در رکاب آیت الله خمینی و دکتر کریم سنجابی بودند، این دروغ بزرگ و زشت را تکذیب می کردند تا انگشت افکار عمومی به سوی آنان چون منبع «خبر» دراز نشود.
گفتنی است که اخیراً در اروپا مؤسسه ای از طرف مقامات اروپایی ایجاد شده برای رسیدگی به افتراهایی اینترنتی که گردانندگان تارنما ها را در برابر تهمت و افترا مسؤول می داند و می توان نزد وی به شکایت رفت.
آقای سردبیر محترم گویا،در تاریخ يكشنبه 30 مرداد 1390 شما مقاله ای از فردی بدون چهره و با نام مستعار م.ر. رضا پخش گردید که هویت اش بر کسی روشن نیست و شجاعت اخلاقی آن را ندارد که حتی چهره خود را همراه تهمت اش به خوانندگان شما بنمایاند. وی دست به جعلی تاریخی زده است، جعلی که سال ها پیش در یکی از ورق پاره های سلطنت طلب انتقامجو نیز به چاپ رسیده بود.
این جعل غیرقابل باور این است که، برخلاف هرگونه اخلاق متعارف وی مدعی می شود که « ملاقات های مکرر و طولانی مدت[ی] با هيئت آمريکايی در هتل مريدين پاريس، پيش از ورود خمينی به فرانسه» صورت گرفته بود و در یکی از آن ها یک هیئت آمریکایی مرکب از «آقای رمزی کلارک (دادستان کل سابق ايالات متحده) ، آقای ريچارد کاتم (مأمور سيا در ايران، در جريان [سلطنت طلب از کاربرد واژه ی کودتا اِبا دارد!] ۲۸ مرداد، متخصص عمليات جنگ روانی و استاد دانشگاه پيتسبورگ)، سرهنگ ادوارد تامسون (مسئول تماس های مستقيم و بی واسطۀ مخابراتی با کاخ سفيد و سفارت آمريکا در فرانسه)، خانم دوريان مک گری (مأمور سيا، کارمند سابق اصل ۴ ترومن در ايران، همسر صيغه ای آيت ا... بهشتی) و آقای بروس لينگن (بعداً کاردار سفارت آمريکا در ايران)» حضور داشته بودند و نیز گروهی از ایرانیان مقیم پاریس چون «آقايان ابراهيم يزدی، صادق قطب زاده، ابوالحسن بنی صدر، احمد سلامتيان، حسن حبيبی، خسرو قشقايی، علی و خسرو شاکری،احمد غضنفر پور و همسرش خانم سودابه صديقی» و ادعاهای دیگری از همین دست. چرا این ادعا غیر قابل باور است؟ چون دست کم در مورد شخص نویسنده ی این سطور موضع ام از مدتها پیش روشن گشته بود، به شهادت نامه ی سرگشاده به آیت الله خمینی در تابستان 1357 و دو مقاله ای که در روزنامه های فرانسوی آن زمان نوشتم:
(« Enigmes persanes: charismes et spontanéité», Libération,8 novembre 1978; « La Crise iranienne. Ceux qui peuvent faire pencher la balance», Le Matin, 18 décembre 1978)
و همچنین در روزنامه ی ایتالیایی ایل مانیفستو
(«Dove va l’Iran in rivolta? La forza delle masse, la debolezza del regime ,» Il manifesto, 4 novembre. 1978(.
پرسیدنی است که چرا مدعی این افترای زشت هویت خود را معلوم نمی دارد تا خوانندگان بدانند که این دروغ بزرگ جز توهین به شخصیت کسانی که همواره از آزادی، استقلال ملی، دمکراسی، و عدالت اجتماعی دفاع کرده اند نیست. چه نیک می بود اگر کسانی چون ابوالحسن بنی صدر، حسن حبیبی، و احمد سلامتیان، که در رکاب آیت الله خمینی و دکتر کریم سنجابی بودند، این دروغ بزرگ و زشت را تکذیب می کردند تا انگشت افکار عمومی به سوی آنان چون منبع «خبر» دراز نشود.
از شما آقای سردبیر تقاضا دارم، بنابر موازین اخلاقی و حقوقی، این تکذیبنامه را سراسر چاپ کنید تا شریک جرم افترازنان نباشید.
گفتنی است که اخیراً در اروپا مؤسسه ای از طرف مقامات اروپایی ایجاد شده برای رسیدگی به افتراهایی اینترنتی که گردانندگان تارنما ها را در برابر تهمت و افترا مسؤول می داند و می توان نزد وی به شکایت رفت.
دوستدار،
خسرو شاکری (زند)، استاد بازنشسته ی دانشگاه، پاریس (26 اوت 2011)