چشم دیکتاتورها وقتی بر واقعیتهای تلخ باز میشود که
به نقطهی پایان رسیدهاند
آیتالله سید محمد موسوی خوئینیها
هشدارها از طرف خیرخواهان و دلسوزان به سنگ اندازی در کار حکومت و همصدایی با دشمنان و آب به آسیای بیگانگان تفسیر و تبلیغ می شود و زندان ها از این خیرخواهان دلسوز پر می شود، ترس و چاپلوسی و ریاکاری و نان به نرخ روز خوردن، جای شجاعت و صراحت و اخلاص و ایستادگی در دفاع از حقوق ملت را می گیرد،
آیتالله سید محمد موسوی خوئینیها در وبسایت خود، در پاسخ به سؤالی دربارهی ریشه و منشأ انقلابهای منطقه، مردمستیزی، خودکامگی و دیکتاتوری، و در نتیجهی آن زورگویی
به ملت و وابستگی به بیگانه را که به نوبهی خود به تنفر بیشتر مردم در کنار نارضایتی عمومی منتهی میشود، عامل اصلی این تحولات دانست.
بخشی از این یادداشت را به نقل از «آهنگ راه» بخوانید:
تحولات سیاسی اجتماعی از آنگونه که در تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین و سوریه رخ داده یا می دهد را نمی توان صد در صد معلول یک علت دانست، چه بسا عوامل متعدد داشته باشد هرچند بعضی از این عوامل نسبت به بقیه اصلی باشد. در تمام کشورهایی که نام بردم یک علت بصورت مشترک وجود دارد و آن وجود حکومتی دیکتاتوری که حاکمان در این کشورها (بن علی، حسنی مبارک، قذافی، علی عبدالله صالح، آل خلیفه و بشار اسد) با استفاده از زور، حاکمیت خود و بعضا خاندان خود را بر کشور دائمی کرده اند، بن علی بیست سال، حسنی مبارک سی سال، قذافی چهل سال، علی عبدالله صالح ۳۳ سال و خاندان اسد ۴۰ سال (۳۰ سال پدر و ۱۰ سال پسر).
بدیهی است حاکمانی که با زور سر نیزه سالیان دراز بر مردم تسلط می یابند، همه چیز را در کشور بر محور شخص خودشان و منافع خاندان و نزدیکان و طبقه حاکمه سازماندهی می کنند و سامان می دهند و در نتیجه آزادی شخصیت های مستقل و احزاب و گروهها و رسانه ها محدود و محدودتر می شود، فضای نقد عملکرد حاکمان به فضای مدح و ستایش و چاپلوسی بدل می شود، هر خطا و ندانم کاری و حتی خیانتی رخ دهد نه تنها گفته و نوشته نمی شود که حتی از همان خطاها و خیانت ها نمایشنامه هایی به صحنه می آید که همه حکایت از نبوغ این حاکمان دیکتاتور و خدمات آنان می کند، به قول امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، “عالِمُها مُلجَم وَ جاهِلُها مُکرَم“.
هشدارها از طرف خیرخواهان و دلسوزان به سنگ اندازی در کار حکومت و همصدایی با دشمنان و آب به آسیای بیگانگان تفسیر و تبلیغ می شود و زندان ها از این خیرخواهان دلسوز پر می شود، ترس و چاپلوسی و ریاکاری و نان به نرخ روز خوردن، جای شجاعت و صراحت و اخلاص و ایستادگی در دفاع از حقوق ملت را می گیرد، در اینگونه حکومت ها، باورها و رفتار حاکمان در زندگی شخصی و …از مردم فاصله می گیرد، به طوری که نسبت به هم (حاکمان نسبت به مردم و برعکس) احساس بیگانگی می کنند. در این هنگام رفته رفته حمایت و حس وفاداری نسبت به حکومت در میان مردم ضعیف و ضعیف تر می شود.
حاکمان هنگامی که از مردم حمایت لازم را احساس نکنند ناگزیر می شوند به زور سرنیزه و هزینه کردن از بیت المال حمایت ها و وفاداری های نمایشی توسط مردم به نمایش بگذارند؛ هنگامیکه این نمایشها به ابتذال کشیده می شود و تماشاگران را نمی تواند فریب دهد، این حاکمان به قدرت های بیگانه چنگ می زنند. در این مرحله کشورها علاوه بر استبدادزدگی به بلای وابستگی نیز گرفتار می شوند، تحقیری که در این وابستگی ها از ناحیه ی قدرت های استکباری بر کشورها و ملت ها تحمیل می شود، تنفر و انزجار ملت ها را از اینگونه حاکمان روز به روز بیشتر می سازد، بر این عامل مهم و علت اصلی، نارضایتی های مردم از شرایط بد معیشتی و بی کفایتی مدیران در اداره ی امور عادی و روزمره مردم را اضافه کنید.
کافی است جرقه ای بر این انبار باروت زده شود، آنگاه همان چیزی رخ میدهد که امروز در این کشورها رخ داده و می دهد و زمانی این دیکتاتورها چشمهایشان بر این واقعیت های تلخ باز می شود که به نقطه پایان رسیده اند و خوی و خصلت سرکوب و آدمکشی که در طول سالیان دراز در درون آنان رشد کرده است هرگز اجازه بازگشت از راه رفته را نمی دهد و تنها راه چاره را در کشتار بیشتر مردم مظلوم می بینند. به کشته های مصر و لیبی و سوریه و دیگر نقاط نگاه کنید و قضاوت کنید آیا یک حاکم دلسوز مهربان برای ادامه حکومت خود حاضر به خلق چنین فجایعی هست؟
در چنین بستری هرگونه عامل داخلی یا خارجی می تواند وارد صحنه عمل شود و از چنین بستری به سود خود بهره برداری کند، ولی هرگز نقش این عوامل خارجی چیزی از گناه این حاکمان مستبد و خودکامه را نمی کاهد.
تا زمانی که حاکمان با مردمند و خواست و ارده مردم را بر خواست و اراده خود مقدم می دارند و با رفتار مدنی و مردمسالارانه خود وحدت را در جامعه تحکیم می کنند، قدرت های بیگانه نمی توانند کاری از پیش ببرند، قرآن کریم تفرعن و خودکامگی و خود محوری حاکم مصر در زمان موسای پیامبر –علی نبیّنا و آله و علیه السّلام- را عامل تفرقه و تشتت جامعه معرفی می کند: «إنّ فرعَونَ عَلی فیِ الأرضِ وَ جَعَلَ أهلَها شیَعاٌ…»«بی گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته دسته کرد. ..» (ترجمه دکتر سید علی موسوی گرمارودی)
برخی از تحلیلگران در بررسی این تحولات می پرسند اگر عصیان عمومی بر ضد حاکمان حرکتی اصیل و خواست ملت ها است پس چرا قدرت های غربی بویژه آمریکا از این حرکت ها و از مردم حمایت می کنند؟ سپس خود پاسخ می دهند که چون زمان این حاکمان دیکتاتور به سر آمده است و آمریکا می داند که سرانجام مردم پیروز خواهند شد از این رو خود را همراه مردم نشان می دهد تا پس از سقوط دیکتاتور بتواند در دولت آینده برای خود جائی باز کند.
قطع نظر از این که این پاسخ صحیح است یا غلط، و در چنین تحلیل هایی همیشه واقعیت های عینی و اجتماعی نادیده انگاشته می شود و مردم همیشه به صورت ابزار ملاحظه می شوند، باز هم سخن اصلی این است که دیکتاتوری و خودکامگی و با تکیه بر زور همه چیز را برای همیشه به نفع شخص دیکتاتور سامان دادن بستری را فراهم میکند که حتی حمایت کنندگانِ تا دیروز دیگر قادر به نگه داشتن آنان نیستند و ناگزیرند در برابر اراده مردم تسلیم شوند.
در پایان لازم است اعتراف کنم که چنین تحولات فراگیر چیزی نیست که من بتوانم با قاطعیت بر تحلیل خودم از این حوادث ایستادگی کنم و هر سخنی جز آن را مردود بشمارم، لیکن آنچه من می فهمم همان بود که نوشتم، اگر خوانندگان عزیز با اظهارنظر خود این دیدگاه را اصلاح یا تکمیل کنند ممنونشان خواهم بود.