رامین کامران
بختیار، بیست سال بعد
از زمانی که شاپور بختیار را در کشاکش انقلاب شناختم تا روزی که به دست پیروزمندان همان انقلاب کشته شد و تا امروز که بیست سال از مرگش می گذرد بر این اعتقادم که در حق هیچ سیاستمدار ایرانی آنچنان بی انصافی نشده که در حق او. گذشت زمان چیزی از آوازه اش نکاسته و بسیار بر اعتبارش افزوده ولی رد بی عدالتی که گویی سرنوشت سیاسی وی را با آن آمیخته بودند، از نام و یادش پاک نشده. دست زمان در هر سالگردی نام وی را از نو صیقل می دهد و زنگار نامردمی را تا حدی از آن می سترد ولی تا احقاق حقی که در تمامی عمر از گرفتنش محروم ماند، بسیار مانده است.
وقتی کشته شد متنی نوشتم و برای یک روزنامهُ لندنی فرستادم که تا قبل از رواج اینترنت از موقعیت کمابیش انحصاری خویش در حوزهُ اپوزیسیون بهرهُ بسیار می برد، و همین باعث شده بود تا گاه و بیگاه با آن همکاری کنم. سردبیر روزنامه که آن زمان به رفسنجانی لطف پیدا کرده بود و بعد هم ارادت بسیار به خاتمی نشان داد، از انتشار این یکی سر باز زد و گفت که نشریه تصمیم گرفته نه له و نه علیه بختیار چیزی چاپ نکند! دفتر بختیار سال ها بود که تعطیل شده بود و دیگر از حقوق چرب و نرمی که این شخص مدت مدیدی بابت «روزنامه نگاری حرفه ای» از آن گرفته بود، خبری نبود. چه توقعی می شد داشت… دیگر، مگر در نوشته های تحلیلی مربوط به انقلاب، که به هر حال شخص او محورشان نبود به وی نپرداختم، حرف ها ماند تا امروز که این بیست سالگی فرصتی برای بازنگری به گذشته فراهم آورد. ادامه مطلب