علی شاکری زند
درباره علت پذیرش پست نخستوزیری
توسط شاپور بختیار
در میان آزادیخواهان و مبارزان راه استقلال و دموکراسی در ایران، شاپور بختیار تنها کسی بود که از فاشیسم شناختی ملموس و حضوری، و در مبارزه با آن تجربه ای شخصی داشت.
به عبارت دقیق تر آنچه دیگران در این باره یا شنیده یا در کتاب های تاریخ خوانده بودند، او هم به چشم خود در آلمان و فرانسه دیده و لمس کرده بود و هم در مبارزه با آن، حتی به نفع آزادی ملتی پیشرفت گام به گام آن در اروپا مشاهده کرده بود، به سرعت تشخیص دهد.
دیگر، تجربه کسب کرده بود، به طوری که می توانست آثار ظهور آن را، که یک بار در جوانی در کسانی که قبول نخست وزیری از طرف او را که همواره بنا به عقیده خود و در کادر برنامه جبهه ملی از اجرای قانون اساسی هواداری کرده بود، به دستاویزهای گوناگون اشتباه خواندند، در واقع در پی فریب خود و مردم بودند.
نمونه بارزی از غرض ورزی يا ناآگاهی برخی ازمخالفان نخست وزیری شاپور بختیار این است که برخی از آنان يکی از سرسخت ترین مخالفان ديکتاتوری و قانون شکنی های دیکتاتور پیشین را، بی هيچ ملاحظه ای، سلطنت طلب می خوانند.
این مسئله از جانب کسانی که ادعای نقد سیاسی یا تاریخی دارند، نابخشودنی است. زیرا حتي لازم نيست کسی مورخ باشد تا بداند که شاپور بختيار هوادار بلاقید و شرط نظام سلطنت نبود و برای دفاع از سلطنت و دیکتاتوری شاه، که به هنگام اوج و"شوکت" آن همواره بدان پشت کرده بود، جان و هستی خود را به خطر نینداخت. بلکه او همه اين بلاها را به دو دليل به جان خرید:
ـ نخست اینکه، به خاطر اجتناب از خطر مسلم هرج و مرج و افتادن کشور در ورطه ماجراهايی با عواقب غيرقابل پیش بينی چون فاشیسم مذهبی(نوعی از توتالیتاریسم)، معتقد به تغيير اوضاع جز در پناه حفاظ قانونی نبود؛ حفاظی که آن هم چيزی نبود جز قانون اساسی مشروطه، مشروطه ای که پادشاه دیکتاتور آن نيز ديگر برای همیشه ایران را ترک می کرد و با رفتن او اگر به طور قانونی عمل می شد، همه تغيیرات لازم در همان قانون اساسی، در شرايط آرام و بدون ترس و وحشت از پرچمداران انقلاب "شکوهمند"، با رجوع به آراء مردم، یا تشکیل مجلس مؤسسان، کاملا امکان پذیر می بود.
ـ دوم اینکه، برخلاف انقلاب زدگانی که مسحور امواج توده های غیر سیاسی و مجذوب شده ایران آن روزها بودند، او می ديد که آلترناتیوی که در برابر راه قانونی، یعنی راه اظهار نظر کاملا آزاد همه گرایش های مردم، در شرایطی به دور از غوغا و ارعاب و وحشت گذاشته شده، پذیرفتن رهبری بی چون و چرای آیت الله خمینی خواهد بود که، جدا از اینکه چیزی از کشورداری نمی دانست، برنامه اش هم در کلمات "جمهوری اسلامی"(امری کاملأ مجهول) و کتاب ولايت فقیه خلاصه می شد.
از اين رو، وی بخصوص با تجربه دردناکي که از دوران تحصيل در اروپا از چگونگی به قدرت رسیدن نازیسم در آلمان و فجایع نازي ها در فرانسه، با کمک یک دولت ظاهرأ فرانسوی اما متمایل به نازیسم و دست نشانده هیتلر داشت، مي توانست آینده به قدرت رسيدن چنين افراد تشنه قدرتی را برای ایران نيز پیش بينی کند.
شاپور بختیار به خاطر اجتناب از خطر مسلم هرج و مرج و افتادن کشور در ورطه فاشیسم مذهبی، معتقد به تغيير اوضاع جز در پناه حفاظ قانونی نبود.
بنا بر این، پرسش بر سر اين بود: آنان که می خواستند مانند خود شاه، قانون اساسی را زیر پا گذارند و از مجرای قانون عمل نکنند، با ارائه کدام ضمانت و از چه راه مطمئن تری می توانستند به مردم وعده برقراری دموکراسی را بدهند؟
اما تجربه نشان داد که آنان راه بهتری نداشته اند؛ و این تجربه ای بود که ملت های دیگری پیش از ما در اوضاع قابل مقایسه ای کرده بودند.
شاپور بختیار کسی بود که هم تاریخ این تجربه ها را بسیار خوانده بود، و هم یکی از آنها را با وجود و حضور خود در نهضت مقاومت ملی فرانسه لمس کرده بود. او می خواست این تجربه گرانبها را در اختیار ملتی قرار دهد که خود را که با تمام وجود به آن متعلق می دانست.
به علاوه با روی برتافتن از راه قانونی، راهی که ادعا می کنند "شانس موفقيت آن در آن لحظات ناچيز بود"، در واقع خود آنان بودند که این شانس موفقیت را بسی کاهش می دادند (ضمن اينکه به راه خود نیز شانس موفقیتی نبخشیدند)؛ و در این مورد این گناه اصلی متوجه کسانی است که خود را در برابر حرکات خیابانی توده های بی شکل، غیر سیاسی، و مسحور، باخته بودند و با باختن روحیه خود و تسلیم به صف مقابل به عدم موفقيت راه قانونی کمک رساندند.
اروپایيان این نوع پیش بینی های منفی را که گاه می تواند تحقق پذیرد، در اصطلاح روان شناسی جمعی و بحث هایی از جامعه شناسی "پیشگويی (يا پيغمبری) تحقق بخشنده به خود" (prophétie autoréalisatrice) مي نامند؛ مانند کسی که با نهيب زدن بر شخصی که دچار اختلال عصبی یا جسمی شده باشد، با گفتن اینکه "تو هم اکنون دچار سکته قلبی خواهی شد" شنونده را به چنان اضطرابی دچار سازد که او واقعأ هم دچار سکته قلبی گردد.
"پرسش دیرین من این است که اگر راه قانونی احتمال کامیابی نداشت، آیا آنان که به این راه پشت کردند راه موفق تری برای استقرار قانون و آزادی در ایران داشتند؟ و اگر داشتند چرا بدان عمل نکردند."
اين نوع پیشگویی ها معمولا در حالت های فوق العاده جمعی عمل می کند و در اين صورت است که غالبا به تحقق می پیوندد؛ مانند اینکه در جای محفوظی احساس خطر آتش سوزی می شود و شخصی يا عده ای به جاي اینکه ساکنان را دعوت به آ رامش کنند و از آنان بخواهند که با رعايت نظم و بدون سراسیمگی محل را ترک کنند، با هیاهویی اضطراب انگیز در باره مرگی که همه را تهديد می کند و فرار دیوانه وار، موجبات فرار همزمان و بدون ترتیب همه را، که سبب بسته شدن راه ها می شود، فراهم سازند و با چنين رفتار یا روشی، خطری را که قابل اجتناب است به امری محتوم تبديل کنند.
در باره این رفتارهای جمعی که، چنانکه گفته شد "پیشگويی هاي خود ـ تحقق بخش ـ یا تحقق بخشنده به خود" نامیده شده در برخی رساله های روان شناسی جمعی مثال های زیاد زده شده است.
من پیش از این نیز پرسشی را بارها مطرح کرده ام و بر این باورم که هنوز به آن پاسخی داده نشده است. پرسش دیرین من این است که "اگر راه قانونی احتمال کامیابی نداشت، آیا آنان که به این راه پشت کردند راه موفق تری برای استقرار قانون و آزادی در ایران داشتند؟ و اگر داشتند چرا بدان عمل نکردند، یا چرا تا امروز چیزی در باره آن راه نگفته اند؛ یا اگر بدان عمل کرده اند چه نتیجه ای از آن گرفته اند؟"
منبع: بی بی سی فارسی