محدثه زارع
درباره محاكمه حسني مبارك
حسني مبارك را داخل قفس فلزي گذاشتهاند و محاكمهاش ميكنند. شايد اين صحنه تحسينبرانگيز باشد. شايد به ياد ما آورد كه سرنوشت ديكتاتورها تاكنون چه بوده و به قدرتطلبان گوشزد كند كه سرنوشت خودرايي و استبداد به كجا خواهد رسيد. شايد درد مردم مصر آرام گيرد و لبخند رضايت بر لبان شان نقش ببندد. شايد كه انتقام خون شهداي مصر هم عاقبت گرفته شود. شايد مصر با اين كار ديگر هيچ ديكتاتوري را به چشم نبيند. اما شايد محاكمه پايان بگيرد. مبارك اعدام شود يا نشود. پسران او اعدام شوند يا نشوند. معاونان و همدستان او محكوم شوند يا نشوند. خون در چشمان مردم انتقامجو حلقه زده، اشك شود و بريزد يا نريزد.
قدرت هيچگاه از بين نميرود
محاكمه هميشه با حكومت گره خورده. نميخواهم نشانهشناسانه برخورد كنم. و در هر حال اگر اينگونه برخورد كنم به هيچ جا نخواهم رسيد. قطعا محاكمه با حكومت گره خورده است و از آنجا كه حكومتي در مصر وجود دارد، محاكمه هم در آن وجود خواهد داشت. اما در اين محاكمه، محكوم در قفس آورده ميشود. قفسي آهنين شايسته زبونان و فرومايگان. شايسته كساني كه به حيوان بدل شدهاند، از اين رو كه انساني برخورد كردهاند (مگر جز اين است كه چنين اتفاقاتي فقط در اجتماع انسانها ممكن است؟) از همين اكنون سرنوشت محكوم تقريبا مشخص است، با اين حال محاكمهيي عادلانه در جريان است، تا حق كسي زايل نشود. دادگاهي كه در آن احتمالا مخالفان مبارك هم سقط شدهاند، با همان نظم و همان فضاي مشكوكش بازگشته است تا اين بار مبارك را محكوم اعلام كند. قطعا محاكمه در اين مقطع زنگ خطر است. محاكمه با اعمال قدرت همراه است. اعمال قدرت لزوما شر نيست، اما بوي بدي دارد. نيروهاي انقلابي براي آنكه اين قدرت راندن عام نشود و گسترش نيابد، و با ظاهري نو، گذشته را دوباره رقم نزند، بايد همواره بر چگونگي قدرت راندن تاكيد كنند. قطعا نميتوان گفت هيچ كس نبايد بر هيچ كس ديگري قدرت اعمال كند، دستكم در هيچ حكومتي اين حرف واجد معنا نيست. تنها ميتوان مدام پرسيد او دارد چگونه بر ديگري قدرت اعمال ميكند، تا چه حد اختيار دارد قدرت اعمال كند، اين قدرت تا كجا را تحت تاثير قرار ميدهد، كاركردهايش چيست، اثراتش كجاست و تحت تاثير چه عواملي قرار دارد. «قدرتي كه يك انسان بر انساني ديگر اعمال ميكند، هميشه مخاطرهآميز است.» فوكو ميگويد كه منظورش اين نيست كه قدرت فيذاته شر است، اما همواره شرايط محدودكننندهيي بايد وجود داشته باشد، براي آنكه اين قدرت از جا در نرود. بدل نشود به انتقامجويي و خونخواهي پسا انقلابي گسترده كه در انقلابهاي ارتجاعي فراوان ديده شده است. اعدام مبارك نبايد الگويي شود، براي اعدامهاي انقلابي و حكومتي آينده مردم مصر.
قهقهه شهرياري؟
نيروهاي انقلابي وقتي پتانسيل خود را از دست ميدهند، وقتي مردم شدن را از دست ميدهند، كه به اين محاكمه صرفا لبخند بزنند و به آن آفرين بگويند. شايد نتوان گفت كه لبخند نزنيد و تحسين نكنيد. شايد ما نه تنها اين حق را نداشته باشيم، بل نخواهيم چنين كنيم. بايد همواره محتاط بود، اما نه به شيوهيي محافظهكارانه، بلكه به شيوهيي منتقدانه. بايد مراقبت كرد، به پرسش كشيد و تكرار كرد. اما نه سلبي و هيچانگارانه، بلكه آري گويانه، ايحابي و انتخابي. بايد به آنها بگوييم: دوستان من اين لبخند، لبخندي شهريارانه نيست. شايد خونريزي دوم، خونريزي پسا انقلابي، چهره خونريزي پيش از انقلاب را كريه كند و ما را به فكر وادارد. آيا انقلابها هيچگاه توانستهاند از اين خونريزي پسيني گذر كنند؟ شايد نتوان به اين سوال پاسخ داد و شايد اصلا نبايد به اين سوال پاسخ داد. مردم انقلاب ميكنند. و شورشها به انقلابها ميپيوندند. اما انقلابي كه در پايان به پشت سرش نگاه كند ممكن است ببازد.
امر نو كجا رفته است؟
در هر حال مرگ مبارك در برابر زندگي «مردم» مصر هيچ است و اصرار مردم براي محاكمه او، پافشاري بر هيچ و مرگخواهي صرف است. مردمي كه تنها به زندگي ميانديشيدند، آن مصري كه تصويرش ميگفت فقط به نويي ميانديشد و با مبارك كاري ندارد، ناگهان به عقب سر برگردانده است و ديگر هيچ چيز ندارد براي انديشيدن يا خواستن جز كشتن حاكمان گذشته. ملتي كه در گذشته چيزي جز «امر نو» را طلب نميكرد، حال فقط سر در امر كهنه كرده و ميخواهد اينگونه از شهدايش اعاده حيثيت كند. آيا انقلاب مصر نتوانست گذشته را نجات دهد؟ مردم جشن و سرور به پا خواهند كرد و محكوميت حسني مبارك را خواهند ستود. اما «ديكتاتوريها» به زودي جاي ديكتاتورها را ميگيرند، اگر حكومتها بخواهند از اين محاكمه درس عبرت بگيرند، قطعا عبرت گرفتن آنها به معناي عدم تكرار گذشته نيست، بل به معناي تكرار گذشته به شكلي هوشمندانهتر، پيچيدهتر و نوميدانهتر است. تنها نتيجهيي كه از «عبرت» دريافت ميشود، همين است.