به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، فروردین ۱۸، ۱۳۹۱

حسين عليزاده
رديفي تازه از سه‌تار ذوالفنون مي‌جوشيد
براي من جلال ذوالفنون هميشه زنده است. اين اتفاق باور نكردني است ولي اتفاقي است كه براي همه مي‌افتد و مهم آن نامي است كه از ايشان در تاريخ موسيقي ما مي‌ماند كه ابدي است. آشنايي من با اين هنرمند ارزشمند به زمان دانشجويي در سال 1349 باز مي‌گردد. آشنايي عميق‌مان بيشتر در مركز حفظ و اشاعه موسيقي شكل گرفت. ايشان پيشكسوت ما بودند چرا كه از هنرجويان دوره اول هنرستان بودند. ساز تخصصي ايشان تار بود ولي تنها كسي بودند كه سه‌تار مي‌نواختند. از زماني صحبت مي‌كنم كه استاد عبادي در قيد حيات بودند و همه سه‌تار را به نام ايشان مي‌شناختند. در نسل جوان‌تر از ايشان كسي جز ذوالفنون نبود. استاد نورعلي برومند به ايشان تاكيد كردند بيشتر تمركزشان را روي سه‌تار بگذارند و وقتي‌كه نخستين گروه مركز حفظ و اشاعه تشكيل شد نوازنده‌هاي تار من و آقاي لطفي بوديم، كمانچه آقايان مقدسي و گنجه‌يي و آقاي حداديان ني مي‌نواختند و آقاي فرهنگ‌فر تنبك و سرپرست نخستين گروه مركز حفظ و اشاعه آقاي ذوالفنون بود. منش ايشان به گونه‌يي بود كه فاصله سني احساس نمي‌شد و قبل از اينكه به عنوان يك معلم در آن گروه در كنار ما قرار بگيرند به عنوان يك دوست نزديك و هم سن و سال ما را همرهي مي‌كردند. از همان ابتدا كه كار مي‌كرديم صميميت ايشان روي تك‌تك اعضاي گروه تاثير خيلي مثبتي مي‌گذاشت. نخستين تجربه‌هاي سفر به خارج از كشور را پيش از قبل انقلاب با هم داشتيم. آقاي ذوالفنون خيلي خيلي خوش‌سفر بودند و خلاصه به نوعي در عالم جواني بين ماها رقابت مي‌شد كه لحظات بيشتري را در كنار ذوالفنون باشيم. چه در هنگامي كه تمرين مي‌كرديم چه در عرصه زندگي يا ديدارها كه قديم‌ها بيشتر اتفاق افتاد. تا از در وارد مي‌شد احساس شعف داشتيم چون ذوالفنون همه‌چيز زندگي را با يك نگاه خاص مي‌ديد؛ اولا يك نگاه طنز به همه‌چيز داشت كه خصيصه خيلي از هنرمندان بزرگ است يعني زندگي را كه مردم خيلي بيش از حد جدي و دور از واقعيت مي‌بينند با تمام ظرايف و واقعيت‌هايش مي‌ديد اما به صورت طنز و اگر انتقادهايي از همكاران خودش داشت هيچ‌وقت نمي‌شد آن را بازگو نكند. در صورتي كه ما اغلب به خاطر رودربايستي‌هايمان خيلي چيزها را نمي‌گوييم اما ذوالفنون به خاطر زبان طنزش حتي شايد تندترين انتقادها را از دوستي مي‌كرد و آن دوست هم خيلي خوشحال مي‌شد، آن‌هم به دليل شكلي كه ذوالفنون بيان مي‌كرد. خلاصه يك عضو خيلي دوست‌داشتني مركز بود و هم ما و هم مسوولان كه در كنارش بوديم لحظات خيلي خوبي را سپري مي‌كرديم. درجمع يا گروهي اگر ذوالفنون نبود آن جمع هميشه سوت و كور بود و هميشه سراغش را مي‌گرفتند. اين البته خصوصيات شخصي ايشان بود كه من مي‌دانم تا آخرين لحظه عمرشان همين خصوصيات را داشتند چنانچه در مصاحبه‌هاي جدي هم باز نگاه خاص خودشان از گفته‌هايشان پيدا بود. از نظر هنري مي‌شود گفت كه ايشان خصوصياتي به نوازندگي سه‌تار دادند كه اين ساز براي همه جالب شد. يعني نه فقط اهل موسيقي يا كساني كه علاقه‌مند به موسيقي بودند حتي كساني كه توجهي به موسيقي نداشتند با ساز ذوالفنون به موسقي ايراني جذب مي‌شدند يعني اينكه نغمات موسيقي ايراني را به ظرايفي بيان مي‌كرد؛ همان ظرايفي كه در وجودشان بود و در زندگي روزمره. و باعث مي‌شد كه با شنونده در هر سطحي ارتباط برقرار كند. ذوالفنون يكي از بزرگ‌ترين رديف دان‌هاي موسيقي ايراني بود اما اين‌‌گونه نبود كه چون ايشان ساز مي‌زند فقط كساني قشر رديف دانند يا به رديف گوش مي‌كنند به ساز ايشان علاقه داشته باشند. مي‌شود گفت روي هرنوع شنونده‌يي چه استاد و متخصص و... تاثير مي‌گذاشتند. يكي از نكات بسيار جالب ديگر شناخت از ادبيات بود و خواننده‌يي كه شانس مي‌آورد و با ذوالفنون كار مي‌كرد حتما در آن مقطع پيشرفت زيادي مي‌كرد چون شناخت خيلي خوبي درباره تلفيق شعر و موسيقي داشت. به‌طوركلي از نظر صداها و فواصل و تحريرهايي كه خواننده مي‌خواست اجرا كند يكي از بهترين راهنماهاي خواننده‌هاي عصر خودشان بودند كه نقش بسيار موثري در موفقيت خواننده‌هاي همكارشان داشتند. چند باري كه با خود من صحبت كردند ضمن اينكه هميشه يك حالت تشويق‌كننده‌يي در مواجهه با من داشتند، اگر نظر و انتقادي مدنظرشان بود با روش خودشان يا حتي جدي‌تر مطرح مي‌كردند. من هميشه فكر مي‌كردم اين ذوالفنون نيست كه با من صحبت مي‌كند بلكه يك استاد مسلم موسيقي ايراني است كه داراي شعور به‌ويژه در زمينه هنر است و بايد آن نظر و انتقاد را محترم شمرد. ما به خاطر حيطه كاري و تنوع كاريمان خيلي ارتباط موسيقايي نداشتيم اما هرجا ديداري داشتيم همان رفاقت بود و همان لطفش برقرار بود و نظرش را پنهان نمي‌كرد. ذوالفنون تنها موسيقيدان ركي بود كه هيچ‌كس از او رنجيده نمي‌شد.

سبك نوازندگي ايشان شيوه خيلي خاص خود ايشان است. اولا قطعات ضربي خيلي در سبك نوازندگي ايشان نقش داشت. ايشان تم‌هاي محلي يا ملودي‌هايي از رديف را خيلي خوب در بداهه‌نوازي بسط و گسترش مي‌داد و بدون اينكه خيلي ساده باشد و بدون شلوغي در آن شكل ظريف خودش گوياي همه حالت‌ها بود. يعني به اندازه ظرفيت صداي يك تار از ساز بهره مي‌بردند و شما لبريز از آن صداي ساز مي‌شديد بدون اينكه از ظرفيت ساز خارج شود و صداي ناخن‌شان خيلي زلال بود و از نظر مطلب چيزي كم نداشت. ذوالفنون از جمله رديف‌دان‌هايي است كه هيچ‌وقت پابند رديف نبود. رديف در وجودشان نهادينه شده بود و اگر در بداهه نوازي جملاتي را از خودشان مي‌زدند در واقع خودش رديف جديدي مي‌شد و ايشان در شيوه نوازندگي‌شان روايتگر رديف نبودند بلكه خودشان به صورت سمبليك رديف بودند و موسيقي رديفي در بداهه‌نوازي‌شان متبلور بود. ضمن اينكه اين سال‌هاي اخير به نغمات موسيقي نواحي توجه داشتند و آن را در بداهه‌نوازي به گونه‌يي اجرا مي‌كردند كه فقط يك اجراي آهنگ محلي نبود بلكه برداشت خودشان بود، با تكنيك سه‌تار تركيب مي‌شد و مي‌شود گفت اثر جديدي با نغمه آشنا در بداهه‌نوازي به وجود مي‌آوردند. آهنگسازي ايشان جدا از اين مطلب نبود و در آهنگسازي دوشكل داشت؛ اگر براساس ملودي محلي بود همانند بداهه‌نوازي رفتار مي‌كردند اما اگر مي‌خواستند براساس رديف و موسيقي دستگاهي باشد، مي‌شود گفت كه هم جذابيت داشت و هم ردپاي موسيقي رديفي و اصالت درآن احساس مي‌شد. ايشان در كارها با هر كلامي كه در گذشته انجام دادند موفق بودند و از اين نظر جالب بود كه هم مردم عادي با آن رابطه عميق برقرار مي‌كردند و هم موسيقيدان‌ها. درباره سبك آموزش ايشان توجه زيادي داشتند و آموزش ايشان از همدلي بيشتر شروع مي‌شد و با شاگردان‌شان صرفا معلم و شاگردي برخورد نمي‌كردند بلكه با آنها دوستي عميقي داشتند و در حقيقت شاگردان‌شان دستياراني در به خاطر سپردن نغمات او بودند و به خاطر علاقه‌مندي و توجه شاگردان به اين نحوه آموزش، اين شيوه را به صورت نت منتشر كردند و چون تجربه ديرينه‌يي در آموزش دارند (از بدو تاسيس هنرستان در سال 28 ايشان با آثار اساتيد قديمي چون وزيري و... دمخور بودند و آموزش ديده بودند)، نكاتي را در آموزش لحاظ كردند كه پشتوانه‌يي از تجربه با آن همراه بود. شاگردان او خصوصيات خوبش را گرفته‌اند به‌طوري‌كه از نظر منش و رفتار خوب انساني هم مي‌توان روي آنها حساب كرد.

معتقدم با تمام ارزش‌هايي كه ذوالفنون داشت به خاطر وضع هرج و مرجي كه در موسيقي هست آن‌گونه كه بايد در زماني‌كه ذوالفنون در قيد حيات بود اهميت داده مي‌شد يا هر همفكري يا كاري كه در اين مملكت بايد براي موسيقي مي‌شد تا از او به عنوان يك استاد پيشكسوت استفاده شود، صورت نگرفت و ايشان هم به خاطر اينكه از اين وضع رنجيده مي‌شدند، ترجيح دادند با شاگردان‌شان خلوت پرمعنايي داشته باشند و كار و فعاليت‌شان را بدون هيچ تظاهري در جامعه انجام دهند.