به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۱

پونه شاه‌بيگيان
غيرت ايراني

خوب يادم مي‌آيد ديروز كه تو به شيشه ماشين با همان دستان كوچك يخزده ات ضربه زدي چشمانم برتيتر قابل توجه يكي از روزنامه‌ها درباره بيانات يكي از روساي محترم كميسيوني در مجلس كشورمان خيره مانده بود مبني بر غيرت ايراني و عدم اجازه خروج دختران جوان از كشور كه مي‌دانم بحث جنجال برانگيز اين روزهاست و تو از آن بي‌خبري!
با ديدن تو حمله سوالات گوناگون به اين ذهن گريزپا شروع شد و بهانه‌يي شد براي نگارش اين متن. اينكه وقتي تو با اين اندام نحيف و كوچك در ميان انبوه ماشين‌هاي رنگارنگ مي‌دوي و زيباترين اشعار يكي از ديوان‌هاي كلاسيك اين مرز و بوم را بر كاغذهاي رنگي مي‌فروشي غيرت ايراني ما كجاست؟
يا زماني كه زيباترين پديده‌هاي آفرينش را دسته دسته به تو مي‌دهند كه دربرابر بهايي آنها را تقديم گلدان‌هاي خالي خانه‌هاي ما كني غيرت ايراني كجاست؟
يا زماني كه بر همان پشت كوچكت به جاي كيف و كتاب مدرسه كوله بار بچه‌يي كوچك‌تر از تو سنگيني مي‌كند غيرت ايراني كجاست؟
حتي يادم مي‌آيد زماني كه هنوز پاهاي كوچكت دويدن در اين دنيا را نمي‌دانست در آغوش مادرت با چادري كشيده روي شرمگينش مي‌خوابيدي و روزگار را مي‌گذراندي و نمي‌دانم غيرت ايراني در آن زمان كجا خفته بود!

يادم نمي‌رود خنده‌هاي كودكانه ات را كه در ميان غبار غم چشمانت گم شده بود و تو سعي مي‌كردي از ما پنهان كني. يادم نمي‌رود آن ذوق كودكانه‌ات را وقتي براي ديدن نوشت افزارهاي رنگي كتابفروشي پشت ويترينها مي‌دويدي و با صداي تذكر خروج توسط صاحب مغازه با غم گوشه گير لبخندي كه از لبانت لبريز شده بود بيرون مي‌رفتي و من مي‌ماندم و حسرت نگاهت كه در چشمانم جا مي‌ماند!
خوب به خاطر دارم زناني را كه به فروش دستبافته‌هايشان در گوشه گوشه شهرمان مشغول بودند و هرگز حاضر به تن‌فروشي نشدند...
واقعا غيرت ايراني كجاست؟ آيا تنها براي خروج دختران و زنان مجرد غليان مي‌كند؟ براي اين همه سوال ذهنم هيچ پاسخي ندارم.

کودکان کار خیابانی

Iran " سلطان قلبها " Soltane Ghalbha اینجا کلیک کنید