به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۲

از عشق چیزی با جهان نمانده است. شاعر: مینا اسدی- تهیه کننده: مهناز قِزِلٌو

از عشق چیزی با جهان نمانده است
شاعر: مینا اسدی             تهیه کننده: مهناز قزِلّو

از عشق چیزی با جهان نمانده است

https://www.youtube.com/watch?v=WR7GK7nZUdA


از عشق چیزی با جهان نمانده است

از عشق چیزی با جهان نمانده است.
جرقه ای می زند اندک و شعله ای در پی آن نیست.
از عشق چیزی با جهان نمانده است.
آنجا در کورسوئی از ستاره ای زیر آسمانی دلتنگ  
بر ایوانهای ِ تنهاییزنانی ایستاده اند 
با دستانی پژمرده - ادامه ی زمستانی ابدی –
می بافند و می بافند پیراهن ِ رنج ِ سالیان ِ دربدری را.
از عشق چیزی با جهان نمانده است.
خمیده پشتانی می روند.
بسته آغوشانی می گذرند.
اسبان ِ نجیب ِ ارابه هایی در بارانند.
عبوس و تلخ و بی ستاره زندگی نام می نهند
مرگ ِ هر لحظه سخت جانی را.
راز  ِ دشتهای ِ گسترده ی بارور را نمی دانند.
و هرگز کسی با آنان از نبض ِ تپنده ی عشق سخن نمی گوید.
از عشق چیزی با جهان نمانده است. 

از دفتر شعر «از عشق چیزی با جهان نمانده است.»