بهنام امینی، روزنامه نگار و فعال سیاسی، سخنگوی انجمن مهستان ایران (نخستین گروه سیاسی پیشنهاد
دهنده و باز آفرین مجلس مهستان باستانی۱۳۸۳)
گفتمان یا دیسکورس یکی از نشانهها و معیارهای بلوغ سیاسی در جوامع پیشرفته است شیوهای که بر اساس آن نهادهای مختلف مدنی و سیاسی ،افراد و گروههای مختلف در فضایی برابر و به دور از خشونت میتوانند برای پیشبرد امور فردی و اجتماعی از آن بهره ببرند. اما گفتمان و گفتگو در فرهنگ ایرانی چه جایگاهی دارد یا داشته است؟
امروزه با توجه به اسناد و سفارشهای فرهنگی موجود میتوانیم تقریبا با اطمینان ادعا کنیم که فرهنگ ایرانی بر اصل گفتگو و گفتمان سفارش بسیار کرده است، اگر این موضوع در بطن جریانهای اجتماعی امروزه ایران نتوانسته جایگاه مناسب خود را بهویژه در بدنه سیاسی پیدا کند اما دستکم امروزه ما میدانیم که اسناد تاریخی و سفارشهای فرهنگی زیادی در دست است که نشان میدهد، گفتمان و شور و مشورت نقش پررنگی در فرهنگ شفاهی ایرانیان داشته است. بر اساس همین اسناد، نمادها، نشانهها و روایتهای شفاهی هم هست که میتوان رد پای این نقش را در همه زمینهها، از ابتداییترین امور شخصی، خانوادگی و محلی گرفته تا مسائل کلان جامعه و عالیترین تصمیمات سیاسی در دورههایی از تاریخ ایران باستان دید، این موضوع شگفتانگیزی است که گذشتگان ما یکی از نشانههای بلوغ و تعادل اجتماعی را گفتمان دانستهاند.
یکی از دلایل تاریخی تایید این ادعا وجود نهادی اجتماعی سیاسی تحت عنوان انجمن مهستان (مهیستان) است. سرشت این نهاد سنتی ایرانی بر گفتگو، خرد جمعی و نظرسنجی (همپرسگی) استوار است؛ نهادی سیاسی که بر اساس آن خردمندان و متخصصان و کارشناسان جامعه امور کشور را بر اساس گفتمان جمعی ساماندهی میکردند. این نهاد البته چندان که این روزها در گفتار عموم مرسوم شده، تنها در بدنه ساختار سیاسی کهن ایران جای نداشته بلکه در مسائل گروهی و محلی و اجتماعی هم ساماندهی امور معمولا بر مدار رایزنی انجمنی صورت میگرفت. ما نمونههای چندی از انجمنهای رایزنی در گذشته ایران میشناسیم یا دست کم وجود آنها برای ما محرز شده است.
اما جدا از این موضوع در سوی دیگر پس از تجربههای تلخ بشر و گذراز نبردهای خونین تاریخی به نظر میرسد، دیسکورس یا گفتمان در طی نیم قرن گذشته به صورت جدی توانسته است به مباحث فلسفی سیاسی و اجتماعی امروز جامعه وارد شود. گفتمان امری دو سویه است که علاوه بر اندیشیدن فراتر از آن به هماندیشی نیازدارد، از اینرو لازمه به ثمر رسیدن یک گفتمان جامع اندیشیدن و فلسفیدن است.
یکی از ویژگیهای بارز فرهنگ ایرانی ستایش اندیشه و خرد است. نقش خرد در فرهنگ و ادبیات کهن ایرانی نقش پررنگی است، سراسر گفتار شاهنامه یا رباعیات خیام اشاره به خردورزی دارد، اتفاق غرییی هم نیست چرا که اندیشه و خرد نزد ایرانیان کهن آن اندازه ارج نهاده شده بود که روزی را به ستایش و ارجگذاری آن اختصاص داده بودند.
در سالشمار باستانی ایران دومین روز از هر ماه، بهمنروز نامیده میشود. بهمن در زبان پهلوی باستان وهومن و در زبان اوستایی کهن وهومنگه به معنای اندیشه نیک است. بهمن یا وهومن همچنین یکی از امشاسپندان است. در جهان مینوی بهمن، نماد ستایش خرد و اندیشه است. جدا از آن بهمنماه مانند همه ماههای ایرانی ماه جشن و شادی و خرّمی است. ما امروزه میدانیم این ماه خرّم از دیرباز در دل خود دست کم دارای پنج جشن بزرگ بوده است.
دوم بهمن یا بهمنروز تحت عنوان جشن بهمنگان، پنجم بهمن سپندارمزد روز و جشن نوسره، دهم بهمن یا ابانروز جشن بزرگ سده برگزار میشده، پانزدهم بهمندی به روز جشن میانه زمستان، بیست و دوم بهمن جشن باد روز و همچنین دو جشن دیگر در بیست و پنجم بهمن در ارد روز و در سیام بهمن انارم روز.
امروزه پس از گذشت چهارده سده از فروپاشی نظامهای سنتی ایران تقریبا اغلب این جشنها به دست فراموشی سپرده شدهاند بهجز جشن سده که عموما از سوی زرتشتیان ایران پاسداشت شد و امروزه در بخشهایی از ایران برپا میشود.
بهمن همانگونه که اشاره شد در فلسفه و نقشه فرهنگی ایرانی نماد خرد و فروغ اندیشه است اما به نظر میرسد در عصر حاضر این ماه مهم پیش از آنکه ماه خرمی و شادی باشد تبدیل به یکی از تیرهترین روزگار ایرانیان شده است.
چنانکه بیست و دوم بهمن نه تنها در تقویم امروز بسیاری از ایرانیان روز فرخندهای نیست بلکه این روز یادآور یکی از بزنگاههای تاریخی است که سرنوشت میلیونها نفر را تغییر داده است، بهویژه بخش بزرگی از نسلهای جوان و میانسال امروز ایران این ماه و این روز را در سرنوشت جمعی و فردی خود دخیل میدانند و احیانا آن را مبدأ تیرهروزی گاهشمار شخصی و جمعی خود قرار دادهاند.
با این همه تاریخ ایران نشان میدهد که این سرزمین همواره پر از لحظههای فراز و فرود بسیار بوده است از اینرو تاریخی که در فرهنگ شفاهیاش چونان ققنوسی میتواند از خاکستر خود برخیزد به نظر نمیرسد تا ابد سوگوار دیروز خود باقی بماند.
از این مقدمه نسبتا طولانی که بگذریم و از آنجا که وهومن و بهمنروز و بهمنماه، گاه ستایش خرد و اندیشه پاک است بیمناسبت نخواهد بود اگر که دوم بهمن همزمان با جشن بهمنگان، به عنوان نماد و سمبل گفتمان و خرد جمعی و همپرسگی شناخته شود. یکی از دلایل انتخاب این نام جدا از اشاره مستقیم واژه بهمن به اندیشه نیک و خرد، اسناد تاریخی کمتر خوانده شده در این زمینه است.
ما در پژوهش خود برای ریشهیابی فلسفه مهستان (مهیستان) ایرانی به بندهایی از متون پهلوی دست یافتیم که در آن به روشنی به ارتباط بهمنروز با مهستان ایرانی اشاره میشود. به عنوان نمونه در یکی از متنهای کهن پهلوی به صورت روشن به ارتباط بهمنروز با مهستان ایرانی اشاره شده است.
در این متن کهن اینگونه گفته شده است:
در بهمنروز خوب است به درگاه شاهی رفتن، عشق و دانش ورزﻳدن، و به انجمن همپرسگی رفتن (مهستان ایرانی) [درگاه شاهی در این بند اشاره به دیدار با مسئولان اداری و سیاسی و رهبران کشور است نه لزوما و مشخصا یک سیستم سیاسی خاص.]
از این بند میتوان دریافت که بهمنروز یا دوم بهمن جدا از آنکه میتواند روز عشقورزی و جشن و شادی باشد میتواند روز دیدار با مسولان و مقامات محلی و حکومتی و روز شور و نظرخواهی در واقع رفتن به انجمنهای مشورتی و رایزنی و دیدار با نمایندگان مردم و روز گرامیداشت خرد جمعی باشد که یکی از آیینها و رسوم کهن ایرانیان بوده است.
اگر ما همین سند تاریخی را مبنا قرار دهیم آنگاه میتوانیم بهمنروز را در تقویم سالانه خود روز مهستان ملی یا نماد پارلمانتاریسم ایرانی قرار دهیم؛ فراموش نباید کرد ابتکار پارلمانتاریسم و خرد جمعی و شور و مشورت اتفاقی شگفتانگیزی در جهان باستان است که دست کم ایرانیان در این زمینه میتوانند مدعی و صاحب اثر باشند و پیشگام باشند، بنا بر همین اسناد تاریخی است که ما باور داریم ریشه مهیستانسالاری ایرانی بسیار دیرینهتر از نظمهای سیاسی در ایران است.
از سوی دیگر اتفاقا این پیشینه و این توشه تاریخی وظیفه سنگینی بر دوش نسلهای امروزی میگذارد که از خود بپرسند چگونه کشوری با این زمینههای روشن گفتمانمحوری امروزه در بنبست تاریخی گرفتار آمده که نسلهایش نه صاحب اختیار و اراده تصمیمات جمعی و قرارداد اجتماعی خود بلکه محصور شده در قرائتهای فردی مذهبی و ایدئولوژیک هستند. و شگفت است کشوری با چنین اشارات روشن و مدرن در زمینه همگرایی سراسری امروزه هنوز از استبداد فردی رنج میبرد!
از اینرو به باور ما این ابتکار ارزنده تاریخی یعنی سنت مهیستانسالاری و آنچه در غرب پارلمانتاریسم گفته میشود شایسته ارجمندی و ارزشگذاری در تقویم ملی ماست تا شاید از رهاورد چنین کدها و اشارات تاریخی بتوانیم مسیر فلسفیدن را هموارتر کنیم و یقینا از مسیر فلسفیدن عقل نقاد و خردورزی است که میتوان گرههای کور تاریخی را گشود.
نکته دیگر آنکه در شرایط امروز و با توجه به میل روزافزون نسل جدید ایران برای تغییر، گفتمان ملی بدون ملاحظات حزبی و جناحی وقتی هدف و معیارش گسترهای به نام ایران باشد میتواند از تفرقها و تکرویها و استبدادها در مسیر پیش رو جلوگیری کند و نگرانیها در این زمینه را تا حدودی برطرف کند، شاید گروههای سیاسی ایران هم باید به این حقیقت گردن نهند که در مسیر مشترک پیش رو، راهی جز گفتمان جمعی باقی نمانده است و اتفاقا اگر نگرانی آنها از بازتولید استبداد است نه گوشهنشینی و انتقاد که همین مشارکت و گفتمان جمعی است که میتواند روزنههای بازتولید استبداد را بپوشاند.
شاید روز مهستان ملی ایران، نماد و سمبلی شود که بتواند فرهنگ خرد جمعی را یک بار دیگر به بستر سیاسی اجتماعی کشور عزیزمان ایران برگرداند و در سالهای پیش رو این روز و ماه بهمن به نمادی از خرد و اندیشه و گفتمان جمعی و اندیشه پارلمانتاریسم کهن ایرانیان تبدیل شود. برای ما راهی جز با هم اندیشیدن و با هم عمل کردن باقی نمانده است.
ای بسا با ارج نهادن بر این پتانسیلهای تاریخی فرهنگی بتوانیم به زودی به دور از هر گونه رفتارهای غیرمدنی و در سایه بلوغ و رسایی اندیشه به ان گفتمان ملی برسیم و از این گردنه دشوار تاریخ خود نیز بگذریم تا شاید بار دیگر بهمنماه، ماه شادی و خرّمی و خرد ایرانیان گردد.
پی نوشت: مهیستان تلفظ کهن همان واژه مهستان است از اینرو شکل تلفظ این واژه بنا بر سلیقه خواننده است و هیچ منافاتی در معنای آن ندارد.
بهنام امینی
منبع: کیهان لندن
بهنام امینی
منبع: کیهان لندن