منصور بختیار
چند روزی است که خبر انتشار کتابی تحت عنوان (من ایرانی جاسوس سیا و موساد) از جهانشاه بختیار در بین ایرانیان توجه ام را بخود جلب کرده، مصاحبه های هم از او در تلویزیون بنمایش بیرون آمده که همزمانی و برنامه ریزی دقیقی دارد.
بنده در این مختصر قصد تحلیل و بررسی این کتاب و مصاحبه ها را ندارم ولی نسبت فامیلی و آشنایی نزدیک با دکتر شاپور بختیار مرا برآن می دارد که توجه خوانندگان را به چند نکته کوتاه اشاره دهم.
سابقه شاپور بختیار بر هیچ ایرانی پوشیده نیست، او خود اعتبار خود است ولی این سابقه که هر روز ارزش بیشتری هم می یابد برای رژیم اسلامی ناخوشایند و خطرناک است، آنها هر چند توانستند با رخنه در خانه اش، گلوی آزادی خواهش را ببرند ولی آنچه او گفت را نتوانستند و نمی توانند سلاخی کنند.
خوانندگان توجه دارند که در این چهار سال گذشته، در صفحه های مجازی و در بین شخصیت ها و خاصه جوانان به یک نوع جنبش ( بختیاریسم ) که هر چند شکل و شمایلی ندارد ولی در فضا حس می شود، برخورد می کنیم و این همان نکته ای است که رژیم را بر آن مید ارد که بیکار ننشیند. سران جمهوری اسلامی دیگر از شخص شاپور بختیار نمی هراسند، چرا که او را سر بریدند، از پیام قانونمندی او نیز بیمی به خود راه نمیدهند، زیرا توانسته اند قانونمندان سبز و بنفش و گل گلی را برای خنثی کردن افکار او بیافرینند و مردم را چندی بفریبند، اما اندیشه لائیسیته دکتر شاپور بختیار که بقول عام، آخوند را در مسجد می خواهد، هنوز چوب های سختی لای چرخ رژیم می گذارد، وحوش حاکم بر ایران به خوبی دریافته اند که این اندیشه همه گیر شده و دیگر به شخص خاصی تعلق ندارد. آنها می توانند اپوزیسیون بسازند و درد بی درمانشان را تسکین دهند ولی راهی مسجد شدن را مرگ خود میدانند، ازاین رو برایشان بصرفه است که شاپور بختیار را یک بار دیگر سلاخی کنند، باشد خدشه ای بر وجهه او وارد آورند، در این میان چه کسی بهتر از نوه او که با آن کت وشلوار و کراوات مطربانه اش این مهم را انجام دهد.
جهانشاه که هرگز نمی تواند در پرتو مقام پدر بزرگش خودی نشان دهد، بدام رژیم مغلطه و خونریز می افتد و یک شبه مامور بالاتر از خطر میشود و مدال جاسوسی به سینه می زند، به گمان اینکه از نمدی که برای بدنام کردن پدربزرگش ساخته اند کلاهی داشته باشد. جای بسی تاسف دارد که این بدبخت نمی داند که ستاره بختش سویی نداردو حقه های رژیم چندیست بر بینندگان آشکار گشته.
مرغ طوفان بار دیگر از موج حادثه سرافراز بیرون خواهد آمد .
ژوین ۲۰۱۴
منصور بختیار
برگرفته از ایران لیبرال
******************
*لائیسیته
ویکی پدیا: با سکولاریسم اشتباه نشود. لائیسیته واژهای است که در دهه هفتاد سدهٔ نوزدهم (۱۸۷۰) در فرانسه ابداع و از آن پس وارد دانشنامهها و گفتمان سیاسی به ویزه در این کشور شد. لائیسیته مفهومی سیاسی است که بر حسب آن، از یکسو، دولت (به معنای Etat یا State که شامل سه قوای مقننه، اجرایی و قضائی میشود) و بخش عمومی (Sphère publique)از هیچ دینی پیروی نمیکنند و از سوی دیگر، دین، با برخورداری از همهٔ آزادیها در جامعهٔ مدنی، هیچ قدرت سیاسی ای اعمال نمیکند. لائیسیته از زبان یونانی گرفته شده است. اگر بخواهیم تعریفی از آن ارائه دهیم میتوان گفت: «دولت (در معنای بالا) که از هیچ دینی پیروی نمیکند و دین در جامعه مدنی آزادانه به فعالیت میپردازد اما دین در سیاست هیچگونه قدرتی اعمال نمیکند».
بیم از اندیشه لائیسیته* دکتر شاپور بختیار که بقول عام،
آخوند را در مسجد می خواهد
بنده در این مختصر قصد تحلیل و بررسی این کتاب و مصاحبه ها را ندارم ولی نسبت فامیلی و آشنایی نزدیک با دکتر شاپور بختیار مرا برآن می دارد که توجه خوانندگان را به چند نکته کوتاه اشاره دهم.
سابقه شاپور بختیار بر هیچ ایرانی پوشیده نیست، او خود اعتبار خود است ولی این سابقه که هر روز ارزش بیشتری هم می یابد برای رژیم اسلامی ناخوشایند و خطرناک است، آنها هر چند توانستند با رخنه در خانه اش، گلوی آزادی خواهش را ببرند ولی آنچه او گفت را نتوانستند و نمی توانند سلاخی کنند.
خوانندگان توجه دارند که در این چهار سال گذشته، در صفحه های مجازی و در بین شخصیت ها و خاصه جوانان به یک نوع جنبش ( بختیاریسم ) که هر چند شکل و شمایلی ندارد ولی در فضا حس می شود، برخورد می کنیم و این همان نکته ای است که رژیم را بر آن مید ارد که بیکار ننشیند. سران جمهوری اسلامی دیگر از شخص شاپور بختیار نمی هراسند، چرا که او را سر بریدند، از پیام قانونمندی او نیز بیمی به خود راه نمیدهند، زیرا توانسته اند قانونمندان سبز و بنفش و گل گلی را برای خنثی کردن افکار او بیافرینند و مردم را چندی بفریبند، اما اندیشه لائیسیته دکتر شاپور بختیار که بقول عام، آخوند را در مسجد می خواهد، هنوز چوب های سختی لای چرخ رژیم می گذارد، وحوش حاکم بر ایران به خوبی دریافته اند که این اندیشه همه گیر شده و دیگر به شخص خاصی تعلق ندارد. آنها می توانند اپوزیسیون بسازند و درد بی درمانشان را تسکین دهند ولی راهی مسجد شدن را مرگ خود میدانند، ازاین رو برایشان بصرفه است که شاپور بختیار را یک بار دیگر سلاخی کنند، باشد خدشه ای بر وجهه او وارد آورند، در این میان چه کسی بهتر از نوه او که با آن کت وشلوار و کراوات مطربانه اش این مهم را انجام دهد.
جهانشاه که هرگز نمی تواند در پرتو مقام پدر بزرگش خودی نشان دهد، بدام رژیم مغلطه و خونریز می افتد و یک شبه مامور بالاتر از خطر میشود و مدال جاسوسی به سینه می زند، به گمان اینکه از نمدی که برای بدنام کردن پدربزرگش ساخته اند کلاهی داشته باشد. جای بسی تاسف دارد که این بدبخت نمی داند که ستاره بختش سویی نداردو حقه های رژیم چندیست بر بینندگان آشکار گشته.
مرغ طوفان بار دیگر از موج حادثه سرافراز بیرون خواهد آمد .
ژوین ۲۰۱۴
منصور بختیار
برگرفته از ایران لیبرال
******************
*لائیسیته
ویکی پدیا: با سکولاریسم اشتباه نشود. لائیسیته واژهای است که در دهه هفتاد سدهٔ نوزدهم (۱۸۷۰) در فرانسه ابداع و از آن پس وارد دانشنامهها و گفتمان سیاسی به ویزه در این کشور شد. لائیسیته مفهومی سیاسی است که بر حسب آن، از یکسو، دولت (به معنای Etat یا State که شامل سه قوای مقننه، اجرایی و قضائی میشود) و بخش عمومی (Sphère publique)از هیچ دینی پیروی نمیکنند و از سوی دیگر، دین، با برخورداری از همهٔ آزادیها در جامعهٔ مدنی، هیچ قدرت سیاسی ای اعمال نمیکند. لائیسیته از زبان یونانی گرفته شده است. اگر بخواهیم تعریفی از آن ارائه دهیم میتوان گفت: «دولت (در معنای بالا) که از هیچ دینی پیروی نمیکند و دین در جامعه مدنی آزادانه به فعالیت میپردازد اما دین در سیاست هیچگونه قدرتی اعمال نمیکند».