به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۴

فرهنگ شريف برای درمان بيماری‌اش يکی از سازهايش را فروخت

"زخمه" استاد فرهنگ شریف.ابوعطا
دل در هوای دیدنت , در سینه ام پر می زند
جان در تنم , از شوق تو , خود را به هر در می زند
من در سراغ کوی تو , افتان و خیزان می روم
دل در هوای بام تو , پر چون کبوتر می زند
حال من دور از ترا , از هر که پرسی , گویدت
یا مشت می کوبد به دل , یا دست بر سر می زند
یک " دوستت دارم " دلم , آموخت چون طوطی ز تو
نتوان به او گفتن چرا , حرف مکرر می زند ؟
به گزارش خبرنگار بخش موسيقی ايسنا: استاد فرهنگ شريف در اين مدت با بيماری دست و پنجه نرم کرد و مدتی هم در کما بود. با اين حال ايشان برای بيمه مشکل داشت و در نهايت، اين استاد بزرگ مجبور شد برای تأمين هزينه‌های بيماری خود يکی از سازهايش را بفروشد. متأسفانه هيچ مسوولی از هنرمندان پيشکسوت حمايت نمی‌کند.
او که در حاشيه‌ی نشست منتقدان خانه‌ موسيقی اين سخنان را مطرح می‌کرد، همچنين گفت:
می‌خواهم در اين مراسم اعلام کنم، اگر خدای نکرده اتفاقی برای استاد فرهنگ شريف بيفتد و ايشان از دنيا بروند،‌ اعضای خانه‌ موسيقی حق ندارند، بالای سر پيکر ايشان بيايند و از خودشان و ساير آقايان مسوول تشکر کنند.

فرهنگ شريف از نوازندگان پيشکسوت و برجسته‌ی ساز تار است که در کارنامه هنری‌اش با خوانندگانی مانند اکبر گلپايگانی، ايرج خواجه‌اميری، تاج اصفهانی، غلامحسين بنان، محمدرضا شجريان و ... همنوازی داشته‌ است.




"زخمه" استاد فرهنگ شریف.ابوعطا

دل در هوای دیدنت , در سینه ام پر می زند
جان در تنم , از شوق تو , خود را به هر در می زند
من در سراغ کوی تو , افتان و خیزان می روم
دل در هوای بام تو , پر چون کبوتر می زند
حال من دور از ترا , از هر که پرسی , گویدت
یا مشت می کوبد به دل , یا دست بر سر می زند
یک " دوستت دارم " دلم , آموخت چون طوطی ز تو
نتوان به او گفتن چرا , حرف مکرر می زند ؟
در چنگ یلدا مانده ام , گم در دل تاریکی ام
گر پا نهی در کلبه ام , خورشید هم سر می زند
ای زخمه زن بر تار دل , با ناله ام یکرنگ شو
تو راه دیگر می روی , او نقش دیگر می زند
در گریه چون بیند مرا , باریدن از یادش رود
ابری که لاف همسری , با دیده تر می زند
گر تو نرنجانی قدم , در کنج غم تنها نیم
یادت ز راه مرحمت , گاهی به من سر می زند
شمشیر در کف گر رسد , از رو به رو دشمن , چه باک
از دوستی اندیشه کن , کز پشت خنجر می زند

 محمد قهرمان