به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۹۴

فضاي مجازي و اخلاق شهروندي

ناصر فكوهي٭
اينكه امروز بخش بزرگي از روابط اجتماعي و گفت‌وگوها و مبادله‌هاي اجتماعي ما روي فضاي مجازي مي‌گذرد، نه امري عجيب است و نه خاص پهنه زبان فارسي يا فرهنگ ايراني.
انتقال گسترده كنش‌هاي شهري به كنش‌هاي مجازي و به شكلي مي‌توان گفت زيستن در فضاي مجازي، به جاي زيستن در شهر را مي‌توان از ويژگي‌هاي انقلاب اطلاعاتي (انفورماتيك) دانست كه رفته‌رفته محيط زيستگاهي جديدي را جايگزين شهر فيزيكي مي‌كند.
همين امروز اگر به «روزمرّگي» خودمان نگاه كنيم و به روابط‌مان با «ديگران»، به سرعت در مي‌يابيم كه
تقريبا براي همه ما، و هر اندازه در محيط‌هاي پرجمعيت‌تر و متراكم‌تر زندگي كنيم، بيشتر، روابط چهره به چهره و مستقيم در جهان واقعي با «ديگران واقعي» تبديل به روابط الكترونيك روي فضاي مجازي شده‌اند:
تلفن ثابت و همراه، شبكه‌هاي اينترنتي و حتي رسانه‌هايي كه دايما از آنها استفاده مي‌كنيم يعني نوع خاص مصرف روزمره ما، پرسه‌زني، رانندگي و روابط‌مان با فضاهاي مياني (واقعي / مجازي) نيز نتوانسته است از اين گذار گسترده سرپيچي كند.

به عبارت ديگر فضاي مجازي خود در حال تبديل شدن به نوع جديدي از شهروندي است كه شايد بتوان نام آن را «شهروندي مجازي» يا «شهروندي الكترونيك» گذاشت.

در اين نوع از شهروندي مي‌توان ادعا كرد كه روند «ناشناسي» در شهر كه زيمل برآن تاكيد داشت يعني روند متناقض «نزديكي فيزيكي افراد در تراكم شهري» و «فاصله رواني آنها در ناشناسي» براي خود، براي ديگري و براي محيط، در همان منطق ادامه يافته و به حد بالايي از «ذوب شدن» درون محيط به شكل ناخود آگاه منجر مي‌شود كه عنصر «ناشناسي» را به نوعي شبه عارضه يا حتي به موقعيتي از اختلال رواني «بدن نمايانه» يا «خود نمايش‌دهنده» (Exhibitionism) مي‌رساند كه كاملا شكل آسيب‌زده و آسيب‌زا مي‌يابد.

فرد به اين‌ترتيب، «فرديت» خود يا سوژه بودن خود را از طريق يك كنش الكترونيك «رسميت يافته»، يعني رابطه با يك «ديگري» روي شبكه مي‌تواند به دست بياورد و نبود اين «تماس الكترونيك» مي‌تواند او را شديدا دچار اضطراب كند. به ويژه آنكه جهان واقعي يا فيزيكي يا شهروندي در فضاي واقعي هر چه بيشتر به دلايل بي‌شماري ناممكن يا پرهزينه شود (مثلا نداشتن جايگاه و موقعيت‌هاي ناشي از شاغل بودن، نداشتن سرمايه اقتصادي يا اجتماعي و فرهنگي لازم، نبود امنيت يا نبود فضاهاي واقعي در حوزه‌هاي عمومي، تخريب اين حوزه‌ها، ايدئولوژيزه شدن‌شان و غيره)‌. بدين‌ترتيب شايد بتوان نوعي رابطه مستقيم ميان افزايش بحران در جهان واقعي و زيست‌ناپذير شدنش با افزايش حضور در جهان مجازي به مثابه پناهگاه يافت.

در موقعيت‌هاي مورد اشاره در پهنه فرهنگي ما، اين پناه جستن در شبكه‌ها، عموما به دليل تخريب يا نبود فضاهاي عمومي در جهان واقعي و كمبود يا نبود قالب‌هاي لازم براي بروز سوژه بودن در اين فضاست. افراد درون اين فضا‌ها وارد مي‌شوند و با كنش‌هايي همچون «بحث كردن»، «كامنت گذاشتن»، «روايت كردن زندگي خصوصي»، «دوست يافتن»، «انتقاد و حمله به اين و آن موضع يا فرد حقيقي يا نهاد» و غيره به گونه‌اي هم خود را «خالي» مي‌كنند (سازوكار تخليه رواني و كاهش‌دهنده تنش‌هاي انباشت‌شده اجتماعي) و هم به گونه‌اي از تخيل «سوژه بودگي» (به ويژه از خلال فرآيند «بدن‌نمايي») مي‌رسند.

البته در اين ميان، نهادهاي سازمان‌دهنده اين انتقال گسترده از شهروندان فيزيكي به شهروندان مجازي، بر يك حركت عمومي اقتصادي و ميلياردها ميليارد سرمايه اقتصادي كه چرخه‌هاي اطلاعاتي آنها را تامين و مديريت مي‌كنند، نبايد از ياد برده شوند. وقتي اين يا آن شبكه اينترنتي از صدها ميليون عضو خود كه روزانه با يكديگر در «تماس» هستند و براي يكديگر عكس و فيلم و نوشته و نامه مي‌فرستند و حركتي مجازي و بين ذهني ايجاد مي‌كنند، سخن مي‌گويد، در پشت يك لايه زيباسازي شده و ظاهرا اجتماعي ِ «شور و خلاقيت زندگي روي شبكه‌هاي اجتماعي»، درآمدهاي ميلياردي را از طريق اين مبادلات (از آگهي‌ها گرفته تا خريد و فروش «كريدورهاي عبور اطلاعات»، ازتجارت اطلاعات در شبكه‌هاي اطلاعاتي خصوصي گرفته تا بهره‌برداري از آنها به وسيله هكرها و سازمان‌هاي امنيتي و جاسوسي و غيره) پنهان مي‌كند. حال زماني كه از جنبه «شهروندي» و تاثير‌گذاري‌هاي در جهت مثبت شبكه سخن مي‌گوييم بايد دو بعد قضيه را دايم در نظر داشته باشيم.

نخست اينكه اين تاثير‌گذاري‌ها مي‌توانند در جهت مثبت يا منفي همواره وجود داشته باشند و گاه بسيار نيز شدت بگيرند، اما به دليل فرآيند متناقض‌ناشناسي و خودنمايي يا بهتر بگوييم «حذف بدن» در برابر «بدن‌‌نمايي» قابل ارزيابي واقعي نباشند

و دوم آنكه اين پديده‌ها مي‌توانند به‌شدت و گاه به سادگي بسيار بيشتر از آنچه ممكن است تصور شوند و به‌طور ناخودآگاه يا خودآگاه، به وسيله كنشگران دروني‌شان (فرآيندهاي شايعه يا بحران‌هاي روان‌پريشي جمعي) يا به وسيله كنشگران بيروني‌شان (نظام‌هاي جاسوسي، برنامه‌ريزي‌هاي ايدئولوژيك، جاسوسي، هدايت افكار و...) دستكاري شوند. خطر عمده نيز در آن است كه «آزادي» حركت و كنش‌ و انديشه در شبكه هر چه بيشتر تبديل به نوعي تخيل آزادي شود كه نقش دستكاري سوژه را در يك حركت ايدئولوژيك بر عهده دارد.

در يك كلام فضاهاي مجازي عرصه‌هايي هستند كه هم «نزديكي» و هم «ناشناسي» در آنها مي‌توانند به همان اندازه تخيلي سركوبگرانه باشند كه دست يافتن به امكاني براي شكستن مرزهاي جهاني بيش از پيش زير نگاه «ديگري» يا «سراسر بين» (پان اپتيك).

٭استاد انسان‌شناسي دانشگاه تهران و
مدير موسسه انسان‌شناسي و فرهنگ