لوموند، روزنامۀ بزرگ و میانهروی عصر پاریس، در شمارۀ روز شنبۀ خود، نتایج احتمالی قتل قاسم سلیمانی در عراق را مورد بررسی قرار داده و در مقالۀ جداگانهای به ترسیم سیمای او پرداخته است. لوموند نسبت به «اوج گرفتن تنش» میان ایران و آمریکا در پی حملۀ هدفمند آمریکا به خودروهای حامل قاسم سلیمانی و رهبران نیروهای شبه نظامی عراقی وابسته به ایران ابراز نگرانی میکند و آن را نشان تغییر راهبرد آمریکا در برابر ایران میداند. این روزنامه همچنین نشان میدهد که چگونه اهداف جمهوری اسلامی ایران در عراق و سوریه به انحراف سیاسی این کشورها و ویرانی آنها انجامیده است.
لوموند، در مقالهای به قلم «هلن سَلون»، حملۀ هدفمند به قاسم سلیمانی را نتیجۀ افزایش بیش از پیشِ تنش میان ایران و آمریکا در پی پشت کردن واشینگتن به توافق اتمی وین میداند و آن را بگفتۀ کارشناسان به میزان قتل اسامه بن لادن، رهبر القاعده و ابوبکر البغدادی رهبر داعش، پُراهمیت میخواند.
قاسم سلیمانی، فرماندۀ نیروی قدس که از سوی آمریکا یک سازمان تروریستی تلقی میشد، بنوشتۀ این روزنامه، به مدت دو دهه میان تهران، بغداد، دمشق و بیروت سازماندهندۀ حملات و جنگهای ایران در خاورمیانه بود. او که وظیفۀ تدوین راهبرد نظامی و نیز نمایندگی حکومتی جمهوری اسلامی ایران در این مناطق بر عهده داشت، در سال ٢٠٠٣ در کنار شبه نظامیان شیعی عراق در مقابله با آمریکا، سپس در سال ٢٠٠۶ در کنار حزبالله در برابر اسرائیل و از ٢٠١١ به اینسو همراه با نیروهای وفادار به بشار اسد در برابر شورش مردم این کشور قرار داشت. از نظر لوموند اثرات از میان رفتن او بویژه در عراق محسوس خواهد بود زیرا که نمایندۀ وفادار وی در این کشور و کارگزار او نزد شبه نظامیان شیعه، أبو مهدی المهندس، که دشمن شمارۀ یک آمریکا در عراق به حساب میآمد و نام وی در سیاهۀ تروریستها نوشته شده بود نیز در همین حمله جان خود را از دست داد.
أبو مهندس که تابعیت دوگانۀ ایرانی عراقی داشت در سالهای جنگ میان دوکشور در کنار ایران و در برابر ارتش صدام حسین جنگیده بود. او به دست داشتن در انفجارهای مُهلک علیۀ سفارتخانههای آمریکا و فرانسه در کویت در سال ١٩٨٣ متهم بود، در تشکیل «کتائب حزبالله»، شبه نظامیان وابسته به ایران در عراق دست داشت و وظیفۀ او اینک در عراق این بود که مانع کنترل نخست وزیر و دولت بر شبه نظامیان شیعی این کشور شود. شبه نظامیانی که به ظاهر در ارتش و دیگر نیروهای انتظامی این کشور ادغام شدهاند.
لوموند با یادآوری سخنان آیتالله خامنهای که خواستار «انتقام سختی» در این زمینه شد، به احتمال انجام حملاتی از سوی شبه نظامیان وابسته به ایران علیه منافع آمریکا در منطقه اشاره دارد و مینویسد واشینگتن تا کنون برای احتراز از ایجاد درگیری در عراق از هدف قرار دادن سردار قاسم سلیمانی پرهیز کرده بود و او نیز با آگاهی از همین واقعیت خود را برخوردار از مصونیت میدید و از طریق فرودگاه بینالمللی بغداد که مقر استقرار نیروهای ائتلاف بینالمللی تحت فرماندهی آمریکاست، فراوان به این کشور رفت و آمد میکرد.
سیاست خودداری آمریکا در برابر تحریکات و تهاجمات پیاپی ایران در منطقۀ خلیج فارس، به نوشتۀ لوموند، با پرتاب راکت به یک پایگاه نظامی محل استقرار سربازان آمریکائی در شمال عراق در روز ٢٧ دسامبر به کنار گذاشته شد. در این حمله یک پیمانکار آمریکائی جان خود را از دست داد.
لوموند، به نقل از میکائیل نایتس، تحلیلگر مؤسسۀ مطالعات امور خاورنزدیک در واشینگتن، و با اشاره به حملات راکتی متعدد به بناهای دیپلماتیک آمریکا در عراق، مینویسد «ناتوانی دولت عراق در دور نگاه داشتن شبه نظامیان از سفارت آمریکا، به خویشتنداری این کشور پایان داد». بگفتۀ او حملۀ بامداد جمعه «نتیجۀ ناامید شدن دراز مدتِ [آمریکا] از سلیمانی و المهندس بوده است».
واشینگتن، به نوشتۀ لوموند، اطمینان دارد که «مرگ قاسم سلیمانی نفوذ و دخالت ایران در منطقه را کاهش خواهد داد». از نظر دولت آمریکا، «جمهوری اسلامی ایران که تحت فشار مجازتهای آمریکا دچار تشویش شده است و اینک با تظاهرات ضد ایرانی در عراق و لبنان و از آبان گذشته اعتراضات داخلی تازه در کشور روبروست»، با مرگ قاسم سلیمانی ضربۀ دیگری خورده است.
این روزنامه با اشاره به ویدیوی شادی تظاهرکنندگان میدان تحریر در بغداد از کشته شدن قاسم سلیمانی، که وزیر امور خارجۀ آمریکا آن را در کانال توئیتر خود بازنشر کرده است، مینویسد «قاسم سلیمانی به دلیل نقشی که در سرکوب جنبش [مدنی شهروندان عراق] که تا کنون ٤۶٠ کشته ببار آورده ایفا کرد، همواره مورد تقبیح و انزجار آنان قرار داشت». با مرگ او احزاب و نیروهای سیاسی عراق «برای تعیین جانشین نخست وزیر مستعفی این کشور به تنهائی تصمیم خواهند گرفت، هر چند برای بسیاری و حتی هواخواهان معترضان، نگرانی از حرکت بسوی پرتگاه و در افتادن در یک جنگ تازه بسیار نگرانکننده است».
لوموند در مقالۀ دیگری به قلم «لوئی اَمبر» به ترسیم سیمای قاسم سلیمانی پرداخته و بر نقش او در «شکل دادن محور نفوذ ایران در عراق، سوریه و لبنان» از راه «اعمال خشونت، صبر و درک دقیق سیاسی» تأکید کرده است. «لوئی اَمبر» مینویسد «قاسم سلیمانی در خانوادهای بشدت فقیر در کرمان زاده شد و از ١٣ سالگی به کارگری ساختمان روی آورد و هنگامی که یک سال پس از انقلاب اسلامی در ایران، صدام حسین این کشور را مورد حمله قرار داد»، وی که «به عضویت نیروئی از داوطلبانِ متشکل از وطن پرستان، اشرار و مذهبیون» درآمده بود «پا به میدان جنگ گذاشت و دیگر هرگز از آن خارج نشد».
لوموند مینویسد هنگامی که جنبش سنیمذهب طالبان در افغانستان سر برآورد و تهدیدی علیه تهران تلقی شد، قاسم سلیمانی از همکاری با آمریکا برای سرکوب این جنبش دفاع کرد و در سرنگون ساختن آنان به یاری «شیطان بزرگ» شتافت.
لوموند یادآوری میکند چگونه در پائیز ٢٠٠١، هنگامی که آمریکا آماده حمله به افغانستان میشد، «فرستادگان جمهوری اسلامی ایران در هتلی در ژنو نقشههای افعانستان، مواضع نظامی طالبان و حتی طرحهای پیشنهادی حمله را به دیپلماتهای بلندپایۀ آمریکا تسلیم کردند». این روزنامه یادآوری میکند که این توافق و همکاری دیری نپائید، زیرا «دو ماه بعد جرج بوش ایران را در کنار عراق و کرۀ شمالی در زمرۀ «محور شرارت» قرار داد، هر چند دو سال پس از آن با سرنگون کردن صدام حسین، جمهوری اسلامی ایران را از شر مهمترین دشمن خود در منطقه آزاد کرد».
در پی سرنگون شدن رژیم صدام حسین، رهبری سیاسی عراق به شیعیان سپرده شد و رهبرانی که قدرت را در این کشور به دست گرفتند، پیش از آن در ایران زیسته و افسر رابط آنان، قاسم سلیمانی بود. این چنین «تشکیل نخستین دولت موقت عراق در مذاکره میان او با دیپلماتهای آمریکائی» انجام گرفت. قاسم سلیمانی «از همان هنگام به تشکیل محرمانه شبهنظامیانی پرداخت که از سال ٢٠٠٤ عراق را به جنگ داخلی کشاندند. بگفتۀ مقامات آمریکا، قاسم سلیمانی ان هنگام به بشار اسد توصیه کرده بود درهای کشور را به روی جهادگرایان سراسر جهان که برای مبارزه با حضور آمریکا در عراق آماده بودند بگشاید. این رویاروئی آمریکا را در عراق سرگرم میساخت و خطر یک حملۀ احتمالی به ایران را که مقامات تهران بشدت نگران آن بودند، از میان میبرد.
لوموند یادآوری میکند که با بازگشت آرامش به عراق، ارتش آمریکا در سال ٢٠١١ این کشور را ترک کرد و قاسم سلیمانی قیم سیاسی ایران در این کشور شد. کارنامۀ او اما درخشان نبود. دولت شیعی در اختیار متحدان فاسد و متعصب قرار داشت که جمعیت سنی این کشور را از خود دور کردند و بستر بازگشت جهادگرایان سنی و پیروزی گروه دولت اسلامی داعش را فراهم ساختند. قاسم سلیمانی راهی بغداد شد تا به پیشگیری از سقوط این شهر کمک کند. از آن هنگام است که تصاویر وی در جبهههای جنگ در روزنامههای ایران انتشار یافت و او به شخصیتی عمومی بدل شد. آمریکا از وی با نام «مردی که خاورمیانه را ویران کرد» نام میبرد.
قاسم سلیمانی از سال ٢٠١٢ به بعد فرماندهی نیروهای ایرانی و شبه نظامیان وابسته به آن را در سوریه بر عهده داشت. لوموند با اشاره به همین شبه نظامیان که از اقلیتهای شیعۀ کشورهای گوناگون تشکیل شده بود، مینویسد «نیروهای بینالمللی شیعی برای جلوگیری از پیشرفت داعش کافی بود، اما توانائی شکست دادن آن را نداشت. اینگونه بود که در تابستان ٢٠١۵ قاسم سلیمانی سراسیمه به مسکو فرستاده شد تا ولادیمیر پوتین را به شرکت در جنگ سوریه فراخواند.»
لوموند قاسم سلیمانی را «محبوبترین شخصیت عمومی در ایران» میداند و مینویسد «برخی او را آمادۀ ورود به سیاست» می دیدند، اما وی خود در ٢٠١۶ احتمال نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری را رد کرد».
از نظر لوموند «شاید در شرایط هرج و مرج کنونی حاکم برکشور، او در انتخابات ٢٠٢١ از بخت پیروزی برخوردار بود». بهر روی «نیروهای آمریکا با به قتل رساندن وی در بغداد به اینگونه احتمالات و گمانه زنیها پایان دادند».
رادیو بین المللی فرانسه