به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، تیر ۲۰، ۱۴۰۰

آه...می کشم برای آب ، رضا مقصدی

 

دست‌های من، تُهی ست .

چشم‌های من پُراز نگاه ِحسرت ست.

آه...می کشم برای آب.

زخم می زند دوباره روزگار

بر جهان ِجان ِخُرّم ام.

خنده از لبان ِ من گُریخت.

برگ وُبار ِ من، دوباره ریخت.

در گزند ِ بی شمار.

اینک این منم که شعله می‌کشم زهرکُجای خاک.

با ترانه‌های چاک چاک.