مژگان قاسمیان
کودکانی که فردایشان را از دست می دهند
نگاهی به وضعیت کودکان در معرض اعدام در کانون اصلاح و تربیت
نوشته زیر برگرفته از مصاحبه ها و مشاهدات نگارنده در کانون اصلاح و تربیت در طول یک سال است.
مقدمه
گروهی از کودکان بدلیل فقر و نیز نا برابریهای موجود در جامعه مورد بی توجهی مضاعف واقع شده اند ، چنانچه در جامعه ای متلاطم و سرشار از نابرابری ها خود به تنهایی قادر به بیان و نیز احقاق حقوق خود نمی باشند . کودکانی که با عنوان کودکان بزهکار شناخته می شوند نیز در این دسته قرار می گیرند.
در میان این گروه از کودکان، کودکان و نوجوانانی که مرتکب قتل شده و به قصاص نفس و اعدام محکوم می شوند، علاوه بر آنکه با توجه به جرم خود به عنوان قاتلان کوچک جامعه معرفی می گردند بلکه با توجه به قوانین موجود در کشور مغایر با پیمان نامه حقوق کودک در خصوص عدم اعدام کودکان مجرم زیر 18 سال، با توجه به درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شده و می بایست تا رسیدن به سن 18 سالگی و اجرای حکم در زندان باقی بمانند. البته کودکانی که عضو گروه های سیاسی بوده اند و یا متهم به اقدام علیه امنیت ملی می باشند داستانی جدا دارند . از سوی دیگر، زندگی در کانون اصلاح و تربیت تا رسیدن به 18 سالگی ، انتقال به زندان بزرگسالان و باقی ماندن در آن تا زمان اجرای حکم، خود نیز منجر به بروز انواع مسائل و مشکلات روحی، روانی و اجتماعی گردیده و نه تنها خود آنها بلکه خانواده آنها نیز ممکن است سالها تحت فشارهای روانی و اقتصادی قرارگیرند .
البته خانواده مقتول نیز علاوه بر سوگ از دست دادن عضو خانواده خود در معرض بحران و تنش قرار می گیرد . در این میان تنها تعداد معدودی از اولیای دم رضایت داده و یا با گرفتن دیه های سنگین از قصاص منصرف گشته و کودک بعد از گذراندن مدت تنبیهی خود در کانون اصلاح و تربیت و یا در زندان بزرگسالان آزاد می گردد . در چنین مواردی نیز با توجه به حساسیت موضوع، جامعه و افکار عمومی نیز با انتشار این اخبار و شرح وقوع چنین حوادثی دچار تنش می گردد. گاهی نیز آزادی از زندان پایان ماجرا نیست . او دیگر جوانی است که سالهای کودکی و نوجوانی اش را در زندان سپری کرده .بسیاری از انها می بایست بعد از آن با افسردگی و اثرات روانی- اجتماعی ناشی از سالهای اقامت در زندان دست و پنجه نرم کنند ، جایی که دیگر رمقی هم برای خانواده پس از سالها اضطراب مرگ فرزندشان باقی نمانده است .
وجود بیش از 212 کودک محکوم به اعدام در زندان های کشور و مسائل مرتبط با بازگشت به جامعه تعدادی از این کودکان پس از بخشش اولیاء دم و پرداخت دیه و اجرای حکم اعدام تعداد زیادی از آنان طی دهه اخیر، نشان از ضرورت پرداختن به مسائل و مشکلات آنان در طی این روند است.
کودکان و زندان
در کانون اصلاح و تربیت تعداد پسران محکوم به قصاص از دختران بیشتر است . عمده قتل ها ناشی از زدوخورد و یا نزاعهای دسته جمعی در محله ها هستند، اما داستان دختران بسیار متفاوت است . اکثر دختران محکوم به قصاص، متهم به قتل پدر و یا برادر هستند که بیشتر ناشی از نزاع ها و کشمکش های درون خانواده بوده است .
در میان این گروه از کودکان تعدادی که سالهاست در آنجا هستند موقعیت متفاوتی نسبت به تازه واردین دارند. بیشتر سرگروه و یا عضو شورای مشورتی کانون هستند اما با وجود امتیازاتی که دارند از موقعیت خود خسته اند و احساس درماندگی و انزجار در میانشان بیشتر از تازه واردین است. قدیمی ترها به سختی برای صحبت کردن اعتماد می کنند و تجارب خوبی از مصاحبه های قبلی با دیگر افراد ندارند اما تازه واردین به امید اینکه کمکی در حل پرونده شان صورت گیرد در هنگام صحبت راحتتر هستند .
کودکان از زندگی شان در کانون می گویند؛ نزدیکترین افراد با کودکان در کانون مراقبان شان هستند در میان انها تعدادی با بچه ها خوب کنار می آیند اما تعدادی دیگر ، رفتار مناسبی با آنها ندارند. اغلب به انان فحاشی می کنند و اگر انان بخواهند اعتراض بکنند می گویند شما زندانی هستید و حق اعتراض ندارید. به قول یکی از کودکان " برایشان زهر است که زندانی حرف بزند. "
دیدگاه ها نسبت به دختران حتی از تضییع حق اعتراض یک انسان به عنوان زندانی فراتر است، بطوریکه در میان اعضای تیم حرفه ای که به عنوان کمک کننده در زندان هستند، این جمله را می شنوید " یک مشت فاحشه " یا " پسرها قاتلشان هم بامزه تر از دخترهاست آنها فقط فاحشه هستند" . و دردناک تر اینکه گوینده این جملات یکی از کارمندان زن این مکان است .
مصرف ماده مخدر شیشه وحشیش در کانون اصلاح و تربیت و نیز زندان رجایی شهر در بند جوانان بسیار رایج است. مواد مخدر در درون زندان به راحتی یافت می شود، به طوری که گاهی کودکان و نوجوانان با یکدیگر خرید و فروش می کنند. بسیاری از کودکان استفاده از مواد را راه حلی برای یافتن آرامش در زندان و یا تحمل دوری از خانواده می دانند . تعدادی از انان نیز می گویند مقاومت می کنند تا در این شرایط از این مواد استفاده نکنند تا شاید اگر زنده ماندند، معتاد از زندان بیرون نیایند .
تمامی آنان قبل از آمدن به زندان از یک مسیر گذشته اند و آن دستگیری توسط اداره آگاهی و بازپرسی در آن اداره بوده است. تقریبا تمامی این کودکان اظهار داشتند که در روزهایی که در اداره آگاهی برای بررسی و تحقیق در بازداشتگاه بوده اند مورد شکنجه جسمی و فیزیکی قرار گرفته اند. (در یکی از موارد ، یکی از نوجوان پسر که در سن 15 سالگی دستگیر شده بود به مدت 18 روزی که در ادراه آگاهی بوده است به شدت با لوله آب و شلاق کتک خورده بود). کودکان دیگر نیز از نمونه هایی نام بردند که شیوه های اعتراف گیری از آنان به عنوان مجرم بوده است، مانند دستبند قپونی یا ایستادن بروی دیوار برای یک روز کامل بدون اینکه اجازه داشته باشد رویشان را برگردانند. کودکی که 18 روز را در اداره آگاهی به سر برده بود می گوید در طول این 18 روز بارها با کابل برق کتک خورده، بطوریکه شصت دستش هنگام بازجویی شکسته بوده است .
دیگری می گوید : "48 ساعت با زنجیر و پابند باید به دیوار خیره می شدیم ." یکی دیگر از این کودکان مدت 2 ماه در آگاهی بازداشت بوده است و می گوید تا مدتها مرا سر و ته آویزان کرده بودند و می گفتند "باید بگویی چند نفر دیگر را کشته ای ؟؟ "، لازم به توضیح است که این نوجوان متهم به مشارکت در قتل بود و متهم ردیف سوم محسوب می گردید. یکی از نوجوانان اظهار می داشت تا مدتها بعد از انتقال به کانون اصلاح و تربیت جای کبودی بروی دستها و پشتش بوده است و کابوس دوران بازداشت در اگاهی همواره جلوی چشم هایش است. تعدادی از آنها به سبب شکنجه در زمان بازجویی در ادراه آگاهی تا مدتها دچار پریشانی خواب و گوش به زنگی شده بودند .
به نظر می رسد که نوع بازجویی ها و روند دادرسی پرونده گاهی روند پرونده را از یک قتل غیرعمد ، تبدیل به قتل عمد و اعتراف به قتل نموده بود. چنانچه دریکی از موارد پرونده نوجوانی می توانست دفاع از خود تلقی گردد اما در جریان دادرسی تبدیل به قتل عمد گردیده بود که بعدها به کمک وکیل مدافع این نوجوان و رضایت اولیاء دم ، نوجوان فوق بعد از گذراندن دوران نوجوانی خود در کانون، آزاد گردید . اما در این فاصله خانواده او از هم پاشیده شد و دیگر توان اقتصادی برای مادر و برادرش باقی نماده بود .
در رابطه با دختران در طول دوران بازجویی از شیوه تحقیر و فحاشی استفاده شده بود . انها به شدت تحقیر شده بودند و با الفاظ رکیک مخاطب قرار داده می شدند. بسیاری از انان بخصوص آنهایی که اهل شهرستان و یا روستا بودند تا مدتها در زندان گمنام بودند مگر انکه توسط سایر زندانی های همبندشان راهنمایی می شدند که نامه ای بنویسند یا از سازمانی طلب کمک نمایند . تعدادی از انها هم ماندن در زندان و یا حتی مرگ را به آوارگی و یا بازگشت به خانواده ترجیح می دادند .
نقش و جایگاه مادر
نکته قابل تعمق دیگر در میان اظهارات نوجوان، نقش مادرانشان در خانواده است. در تمامی موارد مصاحبه شده، مادران هیچ گونه نقش و جایگاهی درون خانواده نداشته و در تصمیم گیری های خانواده حق دخالت نداشتند. در بسیاری از موارد مادران خود قربانیان خشونتهای خانگی و فرهنگ مرد سالاری درون خانواده بودند. همچنین در برخی موارد بعد از پدر، تصمیم گیرنده اصلی در خانواده بوده است .
نمونه هایی از اظهارات کودکان در رابطه با این موضوع در ذیل آورده شده است :
" پدرم مادرم را مدام کتک می زد، بعد از اینکه منم اومدم اینجا مادرم بیشتر کتک می خورد چون پدرم به مادرم می گفت تو مقصری و کتکش می زد ".
"پدرم مادرم را کتک می زد ،هر وقت من از مدرسه می اومدم می دیدم صورتش قرمز شده و گریه کرده . می فهمیدم آقام کتکش زده ".
"تو خونه بعد از بابام حرف حرفه منه، نمی گذارم خواهرام زیاد بیرون برند " "بابام خدا بیامرز وقتی عصبانی می شد کتک می زد ولی مادرم زن صبوریه، من هیچ وقت عصبانیتش رو ندیدم ". "مادرم بدون پدرم و یا من نمی تونست از خانه بیرون برود ". "مادرم بی سواد و خانه نشینه، چیزی نمی فهمه اما پدرم چون سرکار می رود بیشتر می فهمه ".
اما بعد از دستگیری و محکومیت کودکان، مادران نیز توسط پدارن و دیگر اعضای بزرگ فامیل محکوم به عدم تربیت درست فرزندانشان شدند و به عنوان مقصر اصلی به وجود آمدن این ماجرا به حساب امده اند . با این وجود بعد از محکومیت کودکان و ورود انان به زندان مادران بیشترین نقش را برای حمایت از فرزندانشان برعهده گرفتند و گاهی پس از ترک پدر خود به تنهایی بار مسوولیت کودک زندانی شان و تلاش برای زنده ماندن آنها را بر دوش کشیده و می کشند .
شاید اگر ...
همه آنچه از مصاحبه با این کودکان به دست امده نشان می دهد که بسیاری از آن ها از حقوق اولیه خود به عنوان انسان، از کلیه حقوق خود به عنوان کودک و نیز از دسترسی به عدالت و دادرسی عادلانه محروم بوده اند و نحوه برخورد با آن ها در زندان و در مدت بازداشت گاه چنان تاثیر عمیقی بر سرنوشت این کودکان می گذارد که دیگر قابل جبران نخواهد بود و تازه این در حالیست که کودک شانس ادامه حیات را پیدا کند.
شاید اگر به جای مجازات کودکان به زمینه های وقوع جرم توسط آنان توجه می شد و مجازاتی متناسب باسن شان برایشان در نظر گرفته می شد ما شاهد حضور این تعداد کودک در زندان هایمان نبودیم و آنان نیز سرنوشتی اینگونه پیدا نمی کردند.
منبع:
تغییر برای برابری