ادبیات مقاومت
محمد نوریزاد، زندان اوین- شهریور ۸۹
محمد نوریزاد، زندان اوین- شهریور ۸۹
قَبَس*
ای نازدخترم / تابنده اخترم / راهم مگیر / بگذار بگذرم /
ای قصهگوی شبِ آسمانیام / ای آسمانِ شبِ اینزمانیام
ای قصهگوی شبِ آسمانیام / ای آسمانِ شبِ اینزمانیام
سر بر شانهام گذار / بر شانهام ببار / من جستجوگر تنِ تبدارِ آرشم /
سرد است اینجا… / پیِ کوهی پرآتشم
سرد است اینجا… / پیِ کوهی پرآتشم
موسی مگر به طور / به همین یک قبس* نرفت؟
پیش آمرا ببوس
و از سر راهم عبور کن
بیتابِ رفتنم
بیا
سخنم را مرور کن
بانوی ابریام
آموزگار معرکهی روح سرکشم
یخ بستهام، ببین
آتش مگر که در این راه سرکشم
بر من ببار، نه
بگذار بگذرم
حرفی ز هیچ حادثه از هیچکس مزن
اینجا شنود میکنند، نجوای شوی و زن
بانوی ابریام
من در مسیر بهار و شکفتنم
من بیقرار رفتنم
به قراری روانهام
از پی میا، برو
آتش مزن دلم
هرگز مباد، گرازانِ کفبهلب
دیوار بشکنند و بروبند منزلم
جانم پسر
تو بیا پیش
ببوس
بابای پیرِ خویش
امشب کنارِ توام
آری کنار تو
من غصهناکِ نسلِ توام
من بیمناکِ اصلِ توام
من تا به صبح، قلمم تیز میکنم
من جامِ صاعقه لبریز میکنم
از جهل، از فریب
دلکندهام، ببین
از نسلِ خستهازریا
شرمندهام، ببین
ای نازدخترم
تابنده اخترم
راهم مگیر
بگذار بگذرم
ای قصهگوی شبِ آسمانیام
ای آسمانِ شبِ اینزمانیام
سر بر شانهام گذار
بر شانهام ببار
من جستجوگر تنِ تبدارِ آرشم
سرد است اینجا…
پیِ کوهی پرآتشم
موسی مگر به طور
به همین یک قبس* نرفت؟
محمد نوریزاد- زندان اوین- شهریور ۸۹
* قبس: گیراندن آتش یا برداشتن آتش از آتش