به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۰

به بهانه سالروز تاسيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور

آه ! ‌اي ساواك لعنتي

نعمت الله نصيري - رئيس ساواك در حال دست بوسي محمد رضا پهلوي
سازمان امنيت كشور يا سازمان امنيت دربار؟  
در احوالات رژيم كودتاچي پهلوي چندان بعيد به نظر نمي‌رسيد كه بخواهد براي حفظ تماميت، قدرت و شوكتش سازماني را تاسيس كند كه برايش به مثابه چشمي تيزبين، گوشي شنوا و مغزي هوشيار عمل كند و به مخالفان فرصت حتي فرو بردن يك دم را هم ندهد! از همين‌رو بود كه در سال 1335 س. ا. و. ا. ك يا همان سازمان اطلاعات و امنيت كشور تاسيس شد كه بعدها ديگر همه آن را با نام اختصاري ساواك مي‌شناختند. تاسيس اين سازمان از مراحل اوليه تا زمان به تصويب رسيدن در مجلس شورا، از پايان شهريور 35 تا بهمن ماه همان سال ادامه يافت اما آنچه مسلم است اينكه تاسيس چنين سازماني از مدت‌ها قبل‌تر در انديشه شخص محمدرضا پهلوي و از او مهم‌تر بيگانگاني نظير آمريكايي‌ها كه از پيش از كودتاي 28مرداد در فكر چپاول و بهره‌برداري از ايران بودند، وجود داشته است. پيش از تاسيس ساواك تيمور بختيار كه نخستين رييس اين سازمان مخوف شد، دو ركن اساسي امنيتي و اطلاعاتي را در اختيار داشت و از آن رهگذر به رژيم پهلوي براي بقا و تداوم خيانت به مردم ايران خدمت مي‌كرد؛ يكي «ركن 2 ارتش» كه وظيفه‌اش تصفيه مخالفان رژيم در درون ارتش بود و «كارآگاهي» كه در كشف جريان‌هاي سياسي مخالف عمل مي‌كرد و نيروهاي شهرباني را هم در اختيار داشت. آغاز به كار سازمان امنيت ابتدا پس از تصويب هيات دولت در دهم مهرماه 1335 بود كه به نوشته مطبوعات از آن تاريخ (معاونان سازمان امنيت در فرمانداري نظامي مشغول به كار شدند.) و اعلام شد كه (تشكيل سازمان امنيت احتياجي به اجازه مجلسين ندارد. زيرا يك اداره عمومي است كه اجازه تشكيل آن بر عهده هيات وزيران است) اما لايحه قانوني كه متضمن وظايف و اختيارات سازمان مزبور است، نيازمند تصويب و رسميت قانوني بود. در آبان ماه 1335 با انتشار خبر ديگري معلوم شد كه مقدمات تاسيس سازمان امنيت فراهم شده است و اين به آن معنا بود كه ساواك پيش از تصويب لايحه قانوني عملا فعاليت خود را آغاز كرده است.

به‌اين ‌ترتيب، مجلس شوراي ملي پس از تصميم‌گيري‌هاي اوليه در راس دربار كه از شهريور ماه آغاز شده بود، در اسفند سال 1335 تاسيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك‌) به تصويب رسيد كه در ماده يك آن قانون نوشته شده بود؛ براي حفظ امنيت كشور و جلوگيري از هرگونه توطئه كه مضر به مصالح عمومي است، سازماني به نام اطلاعات و امنيت كشور وابسته به نخست‌وزيري تشكيل مي‌شود و رييس سازمان‌، سمت معاونت نخست‌وزير را داشته و به فرمان اعليحضرت همايوني شاهنشاهي منصوب خواهد شد.

در ماده 2 قانون تاسيس ساواك نيز وظايف ساواك به اين قرار عنوان شده بود:

الف- تحصيل و جمع‌آوري اطلاعات لازم براي حفظ امنيت كشور

ب- تعقيب اعمالي كه متضمن قسمي از اقسام جاسوسي است و عمليات عناصري كه بر ضد استقلال و تماميت كشور يا به نفع اجنبي اقدام مي‌كنند.

ج- جلوگيري از فعاليت جمعيت‌هايي كه تشكيل و اداره كردن آن غيرقانوني اعلام شده يا بشود... .

د- جلوگيري از توطئه يا اسباب‌چيني بر ضد امنيت كشور

ه- بازرسي و كشف نسبت به بزه‌هاي مندرج در ديگر قوانين مصوب در 1310، 1314 و 1317

اين آغاز رسمي ماجراي ساواك بود اما عاقلان مي‌دانستند كه مدت‌ها پيشتر از آن شخص محمدرضا پهلوي در انديشه تاسيس چنين سازماني بود. وقتي ايران به اشغال نيروهاي متفقين در آمد، ايالات متحده كوشيد كار را از دور صحنه‌گرداني كند اگرچه به طور مستقيم دستي بر آتش ايران نداشت و مستشارانش مدتي قبل‌تر از آغاز جنگ جهاني دوم از ايران اخراج شده بودند اما بر كسي پوشيده نيست كه متفقين براي اشغال ايران نظر مساعد روزولت رييس‌جمهور وقت آمريكا را هم جلب كرده بودند. بعد از آن هم آمريكا بسيار مزورانه و البته هوشيارانه محمدرضاي جوان را به بازي گرفت تا جا پاي خود را در ايران- اين پراهميت‌ترين كشور خاورميانه- باز كند. اين ماجرا تا زمان كودتاي تمام غربي 28مرداد كه دولت مردمي دكتر محمد مصدق را سرنگون كرد، ادامه داشت و البته پس از آن هم با شدت بيشتري دنبال شد. اگر كتاب همه مردان شاه نوشته استيون كينزر، ترجمه لطف‌الله ميثمي را خوانده باشيد، در همان فصل نخست انگشت حيرت به دندان مي‌گزيد كه چطور محمدرضا اين به اصطلاح پادشاه مشروطه! در چند شب پياپي فرانكلين روزولت گماشته سازمان سيا را در خفا و در حالي‌كه او در عقب يك اتومبيل و در استتار يك پتو به كاخ وارد مي‌شده است، ملاقات كرده تا خيالش از جوانب پيروزي كودتاي آمريكايي 28مرداد آسوده شود. ذكر اين نكته از اين جهت اهميت دارد كه مشخص شود ايالات متحده در تمام سال‌هاي بعد از شهريور20 ردپايي بزرگ در ايران و مشخصا در دربار شاهنشاه داشته است و در سال 1335 ساواك را براي شاه به ارمغان آورد كه يك كار اساسي براي خودش انجام دهد؛ تحكيم قدرت رژيم وابسته و اين يعني تحكيم وابستگي ايران به ايالات متحده و غرب. ساواك اين‌گونه و از اين رهگذر پديد آمد و ادامه حيات داد و به تعفن كشيده شد، هرچند به گفته عده‌اي نظير سرتيپ منوچهر هاشمي -كه مدت 15سال مدير كل ضدجاسوسي ساواك بود - قانوني داشت به غايت مترقي. هاشمي در مورد لايحه تاسيس ساواك نوشته است: از لحاظ قانوني و حقوق انساني بسيار مترقي و معتدل‌تر از قانون امنيت اجتماعي دكتر مصدق و قانون‌هاي مشابه در بسياري كشورهاي ديگر بود ولي... طي حيات 22ساله خود از محدوده قانوني خود خارج شد و به مرور زمان به صورت قدرت فايقه مافوق قانون در آمد و بدتر از آن از ابتدا زير نظر مستقيم شخص شاه قرار گرفت. آنچنان‌كه كه ارتشبد فردوست در خاطراتش نوشته است كه هيچ مقامي به جز شخص محمدرضا حق دخالت در امور ساواك را نداشت حتي نخست‌وزير. تشكيلات ساواك ابتدا بي‌شباهت به سازمان‌هاي اطلاعاتي كشورهاي غربي نبود. البته با وجود همكاري نزديك سيا با اين سازمان، نظر به طبيعت هر سازمان اطلاعاتي، آمريكايي‌ها بر همه اسرار اين سازمان و تشكيلات آن واقف نبودند و هرگز تعداد واقعي اعضاي رسمي و تمام وقت اين سازمان معلوم نشد اما رقم تخميني اعضاي رسمي ساواك حدود شش‌هزار نفر بود، البته شبكه اطلاعاتي ساواك «منابع» خبري بسياري را شامل مي‌شد و عده‌اي نيز به‌ طور نيمه‌وقت‌ براي انجام ماموريت‌هاي خاص با ساواك همكاري مي‌كردند.

تيمور بختيار نخستين رييس ساواك شد. نظامي‌اي كه به سبب خوش‌خدمتي‌هايش پله‌هاي ترقي در دربار شاهي را 10تا يكي پشت سر گذاشته بود. بختيار بازيچه‌اي بيش نبود. يك مجري تمام عيار براي سياست‌هاي ضدبشري رژيم شاه. آمريكا، بريتانيا و اسراييل هم از همان ابتدا در سازماندهي، آموزش و تجهيز ساواك سنگ تمام گذاشتند، چه سنگ تمامي! منوچهر هاشمي در خاطرات خود نوشته است: «تا سال 1343 كه من به اداره كل ضدجاسوسي آمدم، اين مجموعه مستقيما زير نظر آمريكايي‌ها بود و سه آمريكايي گزارشات را به انگليسي تهيه مي‌كردند و در گاوصندوق خود مي‌گذاشتند. با ورود من آنها رفتند». اين‌گونه بود كه سازماني متولد شد به نام ساواك كه تا صبح روز 22بهمن 1357 به فعاليت خود ادامه داد و سرانجام با اعلام پيروزي انقلاب بساطش برچيده شد. سازماني با بودجه‌اي كلان كه از جيب مردم ايران مي‌رفت؛ بودجه ساواك رسما از طرف دولت در سال‌هاي 1973 - 1972 بالغ بر 9/17ميليارد ريال (برابر 255ميليون دلار) و در سال 1974 - 1973 بالغ بر 22ميليارد ريال برابر با 310 ميليون دلار اعلام شد.

در اين ميان اما يك پرسش اساسي وجود دارد و آن اينكه ساواك چقدر توانست به بقاي رژيم شاه كمك كند؟ شايد عده‌اي بگويند كه ساواك رژيم پهلوي را قريب مدت 18سال از توفان‌هاي سهمگيني در امان نگه داشت. از برخورد با برگزاري گفت‌وگوي جبهه ملي در جلاليه تهران و پس از آن با تظاهر‌كنندگان در سالروز قيام 30تير در پايان دهه 30 گرفته تا بازداشت سران نهضت آزادي در آغاز دهه 40، سركوب قيام 15خرداد 42، كشف حزب ملل اسلامي در آغاز جنبش مسلحانه ايران در نيمه دهه 40، ختم قايله سياهكل و ضربه مهلك به چريك‌هاي فدايي خلق در ماه‌هاي بهمن و اسفند 49، ضربه كاري به سازمان مجاهدين خلق در شهريورماه 50، استفاده گسترده تبليغي از ماجراي تغيير موضع ايدئولوژيك در سازمان مجاهدين خلق در ميانه سال 54 و سرانجام تا واپسين لحظاتي كه مي‌توانست در برابر مخالفان قد علم كند، اما آيا كار ساواك جز خاموش كردن شعله‌هاي آتش در لايه‌هاي بالاي جامعه و در سطح مبارزات، كار ديگري بود؟

روزگاري رژيم شاه در افكار عمومي جار مي‌زد كه از هر سه نفر كه در خيابان با هم گپ مي‌زنند، يك نفر ساواكي است و به اين طريق مي‌خواست دو چيز را القا كند؛ يكي اينكه قدرتش فزاينده است و ديگر اينكه حفظ نظام شاهنشاهي خواست مردم است و مردم خودشان در حفظ رژيم شاه مي‌كوشند! اما آيا اينچنين بود؟ ساواك هر چه مي‌توانست بازداشت مي‌كرد و شكنجه مي‌داد و در دل‌ها هراس مي‌افكند اما چه سود كه مبارزه و عداوت با رژيم پهلوي ديگر به درون قلب‌هاي مردم راه يافته بود و آنها هرگز نمي‌توانستند خيلي چيزها را فراموش كنند. آن روزي كه محمد مصدق به زير كشيده شد، شايد روز مرگ رژيم شاه بود و ساواك در تمام سال‌هاي حياتش به عنوان به اصطلاح پليس سياسي، داشت از لاشه متعفن رژيمي مراقبت مي‌كرد كه مدت‌ها بود، مرده بود. ساواك يا همان سازمان اطلاعات و امنيت كشور كه در واقع سازمان امنيت دربار بود و اطلاعات كشور، در واقع از فرداي 28مرداد 1332 به مدت 25سال از جسد رژيم محمدرضا محافظت كرد و شايد وقتي شاه از پلكان هواپيما بالا مي‌رفت تا ايران را براي هميشه ترك كند و مي‌گفت كه دارد براي معالجه مي‌رود، با خودش اين تركيب تراژيك را زمزمه كرده باشد كه: «آه! ‌اي ساواك لعنتي...»
مسعود رفيعي‌طالقاني