به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۰

اعدام قاتل مهسا امین فروغی 
حكم قصاص كوشا در ملأ عام اجرا شد
هفت قدم لرزان تا مرگ  
اينك زمان رفتن است!
هر يك از ما به راه خود مي‌رود:
من به سوي مرگ؛
شما به سوي زندگي! كدام يك بهتر است؟
تنها خدا مي‌داند...

«سقراط»

پيش از طلوع خورشيد، ديروز، كوشا پسر جوان با برداشتن هفت قدم لرزان، بالا رفتن از پنج پله فلزي، آويخته شدن طناب ‌دار به گردنش و بعد از چند لحظه سكوت و سكوت. با اجراي حكم قصاص در ملأ عام به سوي مرگ رفت.
آمارها از 765 قتل در چهار ماه نخست سال خبر مي‌دهد كه پرونده كوشا يكي از آنها بود. طي ماه‌هاي گذشته آمار جرايم خشن از جمله قتل، تجاوز و نزاع با سلاح سرد در كشور بالا رفته است.

كوشا نيمه تيرماه امسال روي پل عابرپياده انتهاي محدوده پل مديريت در شمال تهران با 35 ضربه چاقو به سر، گردن و كمر مهسا كه به تقاضاي عشقش جواب منفي داده بود او را كشت.

كوشا نيمه‌هاي شب گذشته اين بار براي اجراي حكم قصاص بار ديگر به پل مديريت بازگشته بود؛ حكمي كه در شعبه 74 دادگاه كيفري براي او صادر شد و از سوي ديوان‌عالي كشور مورد تاييد قرار گرفت تا طناب سبزرنگ اعدام در ملأ عام به گردن او آويخته شود.

مهتاب و ستاره‌هاي پرنور به همراه چهار پروژكتور فضاي بيابان كنار پل مديريت و صحنه اعدام را كاملا روشن كرده بودند؛ فضاي مستطيل شكلي كه در ميان آن داربست‌هاي فلزي، سكو و چوبه دار چهار، پنج متري به پا شده بود و دور تا دورش را ماموران سبزپوش نيروي انتظامي و ماشين‌هايشان گرفته بودند.

فرمانده گروهي از سربازان كه تازه از اتوبوس پياده شده‌اند قصد نظم دادن به آنها را دارد و بلند فرياد مي‌زند: «ايست، خبردار»؛ صدايي كه در فضا مي‌پيچد و چند لحظه بعد سربازان به حالت مارپيچ دور تا دور مستطيل دار را مي‌گيرند.

در حالي كه عقربه‌هاي ساعت از پنج صبح عبور كرده به تعداد جمعيتي كه براي تماشا آمده?اند نيز افزوده مي‌شود؛ جمعيتي حدود يك‌هزار نفر جمع شده‌اند كه در بين‌شان عدد بيشتر را مردان و تعداد كمتر را زنان تشكيل مي‌دهند.

حكم كوشا طبق ماده 293 آيين دادرسي كيفري در ملأ عام اجرا شد. مصطفي ترك‌همداني، وكيل دادگستري در اين‌باره مي‌گويد: «احكام اجرايي كه وقوع آنها منجر به جريحه‌دار شدن عواطف جامعه و مخدوش شدن احساسات مردم شود در ملأ عام اجرا مي‌شود.»

ملأ عام يعني افرادي همچون معصومه مهندس برق 20 ساله، مسعود كارگر ساختمان، فاطمه زن 45 ساله خانه‌دار، الهه 30 ساله شاغل و شوهرش ابراهيم؛ افرادي كه نيمه‌شب براي تماشا آمده‌اند و در گوشه كنار گروه‌هاي كوچك را تشكيل داده و در رابطه با اعدام كوشا با هم حرف مي‌زنند.

الهه مي‌گويد: «بيچاره پدر و مادر كوشا، بچه‌يي را به سختي بزرگ كرده و به دانشگاه فرستاده‌اند و حالا چنين سرنوشتي پيدا كرده است. خدا كند كه ما شاهد صحنه عفو و بخشش اولياي دم باشيم تا اعدام كوشا.» اما شوهرش نظر ديگري دارد. او مي‌گويد: «كوشا بايد اعدام شود تا همه درس عبرت بگيرند و ديگر چنين اتفاقاتي تكرار نشود.» اما جوان ديگري از پشت سر آنها به اين حرف ابراهيم معترض مي‌شود و مي‌گويد كه مگر خفاش شب يا بيجه را در ملأ عام اعدام نكردند؟ چه شد؟ آيا ديگران درس عبرت گرفتند؟

در همان لحظه دوربين صدا و سيما با پروژكتور پرنورش به سمت معصومه دختر جوان مي‌آيد. گزارشگر ميكروفن را جلوي او مي‌گيرد و از او مي‌خواهد كه روسري نارنجي‌اش را جلو بكشد. گزارشگر مي‌پرسد: «نظرت راجع به اعدام كوشا چيست؟ راجع به كساني كه چنين جنايت‌هايي مي‌كنند بايد چه كاري كرد؟» معصومه جواب مي‌دهد: «بايد اين جور آدم‌ها را نه‌تنها اعدام كرد بلكه تكه‌تكه كرد.» و بند انگشت خودش را نشان مي‌دهد و مي‌گويد: «اينقدر، اينقدر». به گفته معصومه او دوست داشت با دست‌هاي خودش كوشا را خفه كند.

ساعت 5:20 صداي الله‌اكبر اذان از مسجدي در همان نزديكي به گوش مي‌رسد. دو مامور نيروي انتظامي در كنار آمبولانسي كه براي بردن جنازه كوشا در گوشه‌يي از بيابان خاموش ايستاده، پارچه تيره‌رنگي را روي زمين پهن مي‌كنند و بعد از چند دقيقه گروهي مشغول خواندن نماز صبح مي‌شوند. دو مامور كه لباس سبزرنگ نظامي به تن دارند كيسه مشكي‌رنگي كه طناب دار در آن جاي گرفته را با خود حمل مي‌كنند و وارد مستطيل اعدام مي‌شوند. از سكو بالا مي‌روند و پايشان را روي ميله فلزي دار مي‌گذارند و انتهاي طناب را روي داربست گره مي‌زنند. نور گردان ماشين‌هاي نيروي انتظامي فضاي بيابان را روشن‌تر مي‌كند. در بين آنها اتومبيل بزرگ اداره آگاهي خودنمايي مي‌كرد. كوشا مسافر مرگ، درون اين ماشين است. ماشين نزديك چوبه دار مي‌شود و روبروي آن مي‌ايستد.

«يك، دو،‌ سه امتحان مي‌‌كنيم و صداي فوت.» صدا از داخل بلندگوها پخش مي‌شود. موتور برق روشن مي‌شود و چند لحظه بعد صداي قرآن فضاي بيابان را پر مي‌كند. قاري آيه 178 سوره بقره را مي‌خواند. ترجمه آيه 178 سوره بقره اين?چنين است: «اي اهل ايمان براي شما حكم قصاص كشتگان چنين معين شد كه مرد آزاد را در مقابل مرد آزاد و بنده را به جاي بنده و زن را به جاي زن، قصاص توانيد كرد...»

دو مامور دو دست كوشا را مي‌گيرند و از ماشين پياده مي‌كنند. پسر جوان سر تراشيده‌اش را دايم به زير مي‌اندازد. او لباس راه راه سياه سفيد و شلوار مشكي به تن و روي صورتش ته ريش دارد. از پنج پله فلزي با پاهاي لرزان بالا مي‌رود و در ميان راه دو مامور اجراي حكم كه نقاب به صورت دارند دستان او را براي بالا رفتن مي‌گيرند. كوشا روي سكو روبروي طناب‌ دار و چشم در چشم تماشاچيان ايستاد.

يكي از اين تماشاچيان جوان حدودا 25ساله‌يي با ريش‌هاي بلند و لباس مشكي است كه با نزديك شدن به لحظه اعدام، پك‌هاي محكم‌تري به سيگار خود مي‌زند. جمعيت بهت‌زده است. عده‌يي با موبايل‌هاي روشن مشغول گرفتن فيلم هستند و گروهي ديگر با تكيه بر نرده جلوي خود سعي مي‌كنند تسلط بيشتري بر چوبه دار داشته باشند. اصغر جوان موبلندي كه در كنار نرده ايستاده دوربين موبايلش را روشن مي‌كند و آماده فيلم گرفتن از لحظه اعدام كوشا مي‌شود. او مي‌گويد: «اين ششمين اعدامي است كه تاكنون ديده‌ام.» مامور اجراي حكم متن حكم را قرائت مي‌كند: «كوشا پارسا ساعت 2 بعدازظهر 15تيرماه گذشته مهسا امين‌فروغي را با 35 ضربه دو قبضه چاقوي (سنگري) به سينه و كمرش روي پل عابر پياده‌يي در همين نزديكي به قتل رسانده. كوشا در دادگاه به اولياي دم گفته كه حكم قصاص را قبول دارم و حاضرم همان كاري را كه من با مقتول كردم اولياي دم با من بكنند. و امروز حكم او در همين محل جنايت اجرا مي‌شود. يك صلوات بلند بفرستيد.»

هنوز صلوات جمع به پايان نرسيده كه ماموران نقابدار در بالاي سكو با كشيدن تخته چوبي كه كوشا روي آن ايستاده زير پايش را خالي مي‌كنند. گردن كوشا به چپ خم مي‌شود و بدنش براي دقايقي بين چوبه ‌‌دار تاب مي‌خورد.

خورشيد طلوع مي‌‌كند و نورش كم‌كم بر چوبه‌ دار بي‌جنازه كوشا مي‌تابد.

از بالاي پل عابر پياده كه سه ماه پيش كوشا در آن مهسا را به قتل رسانده بود مي‌توان نور آفتاب كه روي چوبه دار افتاده را ديد. عابران پياده از كنار صحنه قتل مهسا كه ديگر نشاني از آن باقي نمانده به آرامي عبور مي‌كنند.

كارمند خدمات شهرداري مي‌گويد: پدر مهسا عابر هر پنجشنبه اين پل است؛ عابري كه با خود دسته گلي به همراه دارد و نام دخترش را روي پل در محل قتل او مي‌نويسد. از بالاي پل عابر پياده دو كودكي كه با دوچرخه‌هايشان دور چوبه فلزي دار مي‌چرخند را مي‌توان ديد. پشت طناب پاره شده سبزرنگ اعدام هنوز تكه‌هايي از اطلاعيه سفيدرنگ باقي مانده است. روي آن نوشته شده: «مراسم اجراي حكم قصاص عامل جنايت پل مديريت 22/6/1390».