به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۹۲

برای مادر ستار و سایر مادران داغدار

ویدا فرهودی 


شکسته گردن شادی

که بیمار است آزادی، شکسته گردن شادی
به زندان یاکه درمیدان ببین بر دار عاشق ها

ببین خشک است چشمی که بسی گرییده بر فرزند
ولی بنگر که می توفد همی غران و بی پروا





دریغا خفت رویا در سیاهی های یک سودا
دریغا مُرد شادابی میان خستگی تنها

تورا می جُست زیبایی در آن وقت اهورایی
طلوعی تا کند ایمان ورای غلظت یلدا

تو که از عشق می گفتی، هزاران شوق می سُفتی
چو مروارید در ذهنت، گـُهر ها بود چون دریا

به یادت آور آن روزی که می گفتی به دلسوزی
نباید این چنین باشد، نباید غم بدین پهنا

و غم آمد َوبیدادش، جنون تلخ فریادش
سکوتی هم به امدادش، به صدها " شاید" و "اما"!

تـَر است اکنون اگر چشمم، دلیلش را مپرس از من
که در هنگامه ی ماتم همین مانده زمن برجا

و بر دفتر نمی بارد پریشان کلک سر در گم
به جز اندوه تلخی را میان این همه" آیا"

که بیمار است آزادی، شکسته گردن شادی
به زندان یاکه درمیدان ببین بر دار عاشق ها

ببین خشک است چشمی که بسی گرییده بر فرزند
ولی بنگر که می توفد همی غران و بی پروا

که می داند و میدانی،رسد ختم پریشانی
و دشمن عاقبت مانَد درون لاک خود تنها
ویدا فرهودی
آبان ماه١۳٩٢