به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۹۴

خاطره ی احمد زاده از شانه چی

يک مصدقی تمام عيار 
محمد مدير شانه چی    و     طاهر احمدزاده
متن کوتاه شده ی سخنرانی طاهر احمدزاده در مراسم ترحيم محمد مدير شانه چی  
 به نام خداوند جان و خرد  
افتخار آشنايی گوينده با شادروان حاج محمد شانه چی و خاندان پاک و شريف او، از سال ۱۳۱۵ شمسی و حدود هفتاد سال قبل آغاز شد و ادامه يافت و ريشه های عميق و استوار و ناگسستنی پيدا کرد.

هم نشين تو از تو به بايد
تا تو را عقل و دين بيفزايد.

منزل شادروان شانه چی پاتوق همه شيفتگان آزادی، به ويژه جوانان دردمند و دل سوخته و مشتاق خدمت به خلق و نجات کشور عزيز، ايران و بهروزی و سعادت خلق ايران بود.

شادروان شانه چی بعد از شهريور ۲۰ از زادگاه خود مشهد به تهران کوچ کرد و در آن جا مقيم شد و با انديشمندان و پاکان آن روزگار، نظير آيت الله طالقانی، آيت الله زنجانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی و رهبران جبهه ملی، همانند شادروانان، دکتر صديقی و الهيار صالح محشور بود.

شغل شادروان در تهران تجارت بود اما تاجری پاک و باشرف و پرهيزکار و خيرخواه و مهم تر آن که از طريق اين اشتغال، در تماس با کسبه و بازار، انديشه های اجتماعی و سياسی خود را که ملهم از محتوای پيام انبياء و قرآن بود و از بزرگانی چون طالقانی و بازرگان و شريعتی اخذ کرده بود، تبليغ می کرد.

در دوران نهضت ملی ايران به رهبری دکتر مصدق، با تمام وجود و توان خود از نهضت ملی حمايت می کرد و جانبداری او از دکتر مصدق ، رهبر نهضت ملی ايران با عشق و دلباختگی توام بود به طوری که بازاريان و کسبه او را يک مصدقی تمام عيار می دانستند.

در دوران شاه که نويسنده را از زندان مشهد به زندان قزل قلعه منتقل کردند، شادروان شانه چی و خانواده شريف او برای ملاقات با نويسنده به آن زندان می آمدند. فرزندان شهيدم مسعود و مجيد، شانه چی را هم چون پدری دوست می داشتند و خانه شانه چی را خانه خود می دانستند.

در سفری به تهران، در منزل آن مرحوم بودم. آقای خامنه ای (مقام رهبری) نيز آن جا بودند. مجيد که در آن زمان در حالت اختفا بود، وارد شد. آقای خامنه ای او را در آغوش گرفتند و پس از خداحافظی مجيد، به رد پای مجيد که روی ملافه کنار اتاق نقش بسته بود، نگاهی کردند و دو بار فرمودند: اين رد پای شير است. مجيد و مسعود، فرزندانم در ۱۱ اسفند سال ۵۰ به همراه چند نفر از هم فکرانشان به دست ماموران شاه اعدام شدند.

هرگز فراموش نمی کنم خاطره روزی را که در آستانه انقلاب که درهای زندان با همت خلق ايران به روی همه زندانيان گشوده شد، ماموران ساواک ما را سوار ماشين می کردند و از درب زندان اوين به خيابان نزديک آن می آوردند؛ جايی که خلق رهايافته در آن جا برای استقبال از زندانيان اجتماع کرده بودند و ما را در مسافت دورتری از محل اجتماع می بردند و رها می کردند تا مبادا مورد خشم خلق رهايافته ايران قرار گيرند اما خلق ما دوان دوان به سراغ زندانيان می آمدند و آنان را در آغوش می گرفتند، از جمله شادروان شانه چی که مرا بر دوش خود گذاشت و به محل اجتماع مردم آورد.
شادروان شانه چی منزل خود را به همت خانواده گرانقدرش آماده پذيرايی کرده بودند و نهار و شام به کسانی که به ديدن می آمدند، می دادند.
و اين نشانه ای آشکار از شخصيت آزاده و خليق شادروان و خاندان شريف او بود.
فرزندان آن شادروان همانند فرزندان من به زندان ها کشيده شدند و اعدام شدند زيرا آنان نيز هم هدف ما بودند و با تمام وجود باور کرده و باور داشتند که: "ان الحياه عقيده و جهاد"

در پايان بايد گفته شود که علاقه و ارادت شادروان نسبت به دو شخصيت تاريخ معاصر ايران واقعا استثنا بود: طالقانی و مصدق. و گوينده شاهد و گواه اين مقوله بود و کم تر ديدم کسانی را که تا اين حد به اين دو شخصيت تاريخ معاصر ايران عشق بورزد .
هر وقت و به هر مناسبت که ياد اين دو شخصيت؛ اين دو انسان سمبل شرف و پايداری و دلسوزی به خلق خدا به ميان می آمد، حالتی خاص به شادروان شانه چی دست می داد. خدايا، پروردگارا، اين انسان فرهيخته و دل سوخته را در کنف رحمت خود قرار ده و با طالقانی و مصدق محشور فرما. "آمين يارب العالمين".

اينک پاداش خدای بزرگ و مهربان را به مصداق آيه شريفه "و رفعنا لک ذکرک" که به رسول ارجمند خود محمد داده است، به هر انسانی که در راه انتشار محتوای پيام خدا در قرآن گام بردارد، نيز پاداش خواهد داد.

اينک شاهديم که در کشورهای مختلفی در اروپا، انسان های فرهيخته و طالب رهايی و آزادگی از قيد و بند استبداد و خودکامگی، ياد حاج محمد شانه چی را گرامی می دارند.

در همین زمینه:
آقای خامنه ای، امثال محمد شانه چی را به یاد دارید؟!!!