وقتی در صداوسیمای جمهوری اسلامی که به هیچ نهاد و ارگانی در این کشور پاسخگو نیست و مافیایی اداره میشود، ابتذال فرهنگی به اسم جلب مخاطب از دسترفته، سیاست و راهکار اصلی میشود، مقصر اصلی جز نصبکننده رییس آن نهاد کیست؟ «گله» رهبر جمهوری اسلامی از نهاد وابسته به خود، نوعی استدلال «خودشکن» است که نوک پیکان نقد را مستقیماً متوجه خود وی میکند.
سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی درباره نگرانی وی از وضعیت زبان فارسی و تضعیف و تحقیر آن در فضای رسانهای کشور، ذهن و ضمیر مخاطبان را به دلایل این اوضاعِ به گمان وی فرسایشی زبان فارسی، بیش از پیش معطوف ساخت.
نگاهی به سیاستهایی که در دوران رهبری وی در عرصه ادبیات فارسی اعم از نوشتاری و تصویری و … مبتنی بر نوع نگاه وی به عرصه فرهنگ به طور کلی پیگیری و اجرا شده است، نشان میدهد تا چه اندازه وی و دیدگاهی که وی مطلوب میداند و میدارد، در فرسایش زبان فارسی عاملیت و فاعلیت داشته است.
در طول دوران جمهوری اسلامی، هرچند به تناوب و با شدت و حدت متفاوت اما هماره سانسور کتاب و نشریه و ترانه و تصنیف و همچنین تئاتر به عنوان ادبیات نمایشی به نحو جدی و نظاممند دنبال شده و عرصه را برای تنفس و فعالیت مستقلین و اهل فن به شدت سخت و تا حد زیادی ناممکن ساخته و در مقابل، فضا را برای یک نوع و یکدست شدن ادبیات به نفع آنچه مطلوب نظام حکومتی بوده از یکسو از سوی دیگر بازاری شدن و تجاری شدن تولید فرهنگی و عوامزدگی بازارپسند و تخریب سلیقه و ذائقه مخاطب، باز و مهیا و ناگزیر کرده است.
اخیراً از رهگذر منابعی موثق خبر رسیده که از خارج از معاونت فرهنگی وزارت ارشاد که متولی عرصه صدور مجوز انتشار آثار است (هرچند ما اساساً با وجود چنین مرحلهای در راه خلاقیت و نویسندگی مخالفیم) فهرستی از نویسندگان ممنوعی ابلاغ شده است و این نویسندگان فارغ از حوزه فعالیت، بدون کوچکترین توضیح و امکان بازبینی، حق انتشار هرگونه اثری را در داخل کشور ندارند.به دیگر سخن، نویسندگانی هستند که هرچه بنویسند، مجوز دریافت نخواهد کرد، ولو کتاب داستان.
حال جای پرسش از رهبر جمهوری اسلامی است که وی به عنوان «فرزانه» و صاحبنظر عرصه فرهنگ، هیچگاه مانع چنین تنگنظریها و فهرستهای اسامی ممنوعه شده؟ چه کسانی در کدام نهاد وابسته و کارگزار وی در تهیه و ابلاغ و اجبار این فهرست و انواع فهرستهای حذفی دیگر دست اندرکار بوده اند؟ اگر دغدغه او برای تقویت زبان فارسی جدی و صادقانه است، آیا بهترین راه، آزاد کردن فضای نشر از تنگنظری، سانسور، حذف، تهدید و تحدید نویسندگان و آفرینندگان فرهنگ نیست؟ آیا وزیر محافظهکار و «نگران جایگاه» ارشاد که در مدح نظر رهبری توییت میکند، برای حذف این فهرست و صدها مانع و رادع دیگر بر سر راه خالقان اثر تلاش و کوشش و رایزنی صورت داده؟ آیا رهبر جمهوری اسلامی در انتصاب رییس صداو سیما بهجای نگاه به اطرافیان گوش بهفرمان و ناشایست و مورد تایید سپاه و نهادهای امنیتی و قضایی، به فکر انتصاب یکی از اهالی خوشفکر، مستقل، کاردان و دلسوز بوده تا با وارد کردن دیدگاهها و چهرههای نو، فضای رسانه ملی را در جهت تقویت زبان فارسی دیگرگون سازد؟
وقتی در صداوسیمای جمهوری اسلامی که به هیچ نهاد و ارگانی در این کشور پاسخگو نیست و مافیایی اداره میشود، ابتذال فرهنگی به اسم جلب مخاطب از دسترفته، سیاست و راهکار اصلی میشود، مقصر اصلی جز نصبکننده رییس آن نهاد کیست؟ «گله» رهبر جمهوری اسلامی از نهاد وابسته به خود، نوعی استدلال «خودشکن» است که نوک پیکان نقد را مستقیماً متوجه خود وی میکند.
در همین نمایشگاه سالانه کتاب، به دستور دادستانی، کتابهایی که پیشتر از وزارت ارشاد همین نظام مجوز انتشار گرفتهاند، جمعآوری میشوند و مخاطب از امکان خرید و استفاده از آنها محروم میشود، و در عین حال رهبر جمهوری اسلامی به نمایشگاه میرود و درباره فرهنگ نظر میدهد. آیا تاکنون وی از دادستان تهران و هر مقام دخیل دیگر در حد یک جمله دلایل چنین تصمیمات موازی و مضحک و بینتیجه را جویا شده است؟
در عرصه تولید و انتشار ترانه و تصنیف، جدا از اجبار بناحق و گزاف خواننده و شاعر به دریافت مجوز، انواع و اقسام تنگنظری و محدودیت اعمال میشود و بسیاری را از تولید و انتشار منصرف میکند و در صورت صدور مجوز، به اشعار و ترانههایی بیخاصیت و کمرمق و بیمحتوا و سفارشی بدل میسازد، و از سوی دیگر، تولید بالای موسیقیهای بازاری در فضای خارج از کشور و انتشار انفجارگونهاش در فضای مجازی در دسترس اکثر مردم، به مثابه دو لبه قیچی، کشنده اصالت و غنای ادبیات و ترانه و تصنیفاند. پدیده «ساسی مانکن» در کنار خانهنشینی و حذف صدا و نوای محمدرضا شجریان و دهها خواننده مستقل و کاردان و دلسوز، حتی در حد «ربنا» از صدا و سیمای منصوب رهبر جمهوری اسلامی، البته جز «فرسایش» زبان فارسی، پیامد و نتیجهای ندارد.
در عرصه تئاتر کشور، وقتی بزرگانی چون بهرام بیضایی با کارنامهای درخشان مملو از ادبیات اصیل فارسی مانند «خواب یزدگرد» و نگارش فیلمنامههایی ماندگار، بنا به تنگ نظریهای بیهوده و بیمبنا، امکان کار و فعالیت متین و آزادانه در داخل کشور را نمییابند و جلای وطن میکنند، همچنین موارد فراوانی از مداخله دستگاه قضایی در ممنوعیت اجرای نمایش به بهانههای واهی، ژست نگرانی از فرسایش زبان فارسی، طنز تلخی است.
پرسشهای بیشمار ازین دست از رهبر جمهوری اسلامی سالهاست پرسیده شده و به نوعی تکرار ملالآور و در عین حال غمانگیز دچار شده؛ اما وقتی وی با بیان نکاتی اینچنین، شعور مخاطبین را دست کم میگیرد، ناگزیر از تکرار خواهیم بود.
احسان ابراهیمی / زیتون
احسان ابراهیمی / زیتون