رضا رشیدپور
مهران مدیری و چشمان بارانیاش!
وقتی روی صحنه آمد تمام سالن به احترامش به پا خاستند. از جوانها گرفته تا پیشکسوتها. صحنهی با شکوهی بود. خداوند هرکس را بخواهد عزیز میگرداند...
وقتی روی صحنه آمد تمام سالن به احترامش به پا خاستند. از جوانها گرفته تا پیشکسوتها. صحنهی با شکوهی بود. خداوند هرکس را بخواهد عزیز میگرداند . به مردم تعظیم کرد و پشت میکروفون نشست. در صدایش آرامش خاصی جاری بود. سلام کرد. نگاهش کمی باران داشت. چند جملهی به یاد ماندنی گفت :
وقتی روی صحنه آمد تمام سالن به احترامش به پا خاستند. از جوانها گرفته تا پیشکسوتها. صحنهی با شکوهی بود. خداوند هرکس را بخواهد عزیز میگرداند . به مردم تعظیم کرد و پشت میکروفون نشست. در صدایش آرامش خاصی جاری بود. سلام کرد. نگاهش کمی باران داشت. چند جملهی به یاد ماندنی گفت :
” استاد مشایخی برای من بسیار قابل احترام است. آن دیالوگ زیبا در کمال الملک را هرگز فراموش نمیکنم وقتی استاد نقاش به ناصرالدین شاه گفت: در ممالک دیگر هنرمند چون من فراوان است و آنها همه را به غایت تکریم میکنند. اما در اینجا فقط من یک نفر هستم و شما با من چه کردید“
با شنیدن این جمله ها حسی شبیه اندوه به دلم زخم زد . یاد خیلی ها افتادم . قلب های شکسته. چشمهای بی سو. حرمت های تکه پاره …
فضای احساسی مراسم بسیار سنگین بود و کمتر کسی به عمق حرفهای مهران مدیری دقت کرد. او مثل همیشه کوتاه گفت و تلخ. شاید کمی آزرده بود. نه اشتباه کردم. حتما کمی آزرده بود. بهتر بگویم، حتما خیلی آزرده بود...