به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۹۰

محمد نوری‌زاد:
"ترس سراپای مراجع را گرفته و امروز با نمایندگانی بزدل روبه‌رو هستیم."
همه آن‌چه بر من رفته است را به صورت فیلم درآوردم  
محمد نوری‌زاد، روزنامه‌نگار و کارگردان منتقد حکومت ایران در نامه نهم خود خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای از هجوم ۱۸ مامور اطلاعاتی سپاه به خانه و بردن وسایل و تصاویر ضبط شده خود خبر داده است.
آقای نوری‌زاد که مشغول تهیه فیلمی "محرمانه" برای آیت‌الله خامنه‌ای بوده در گفت‌و‌گو با دویچه‌وله می‌گوید:
«هزار بار دیگر هم اگر این اتفاق بیافتد، این فیلم را خواهم ساخت و استفاده مطلوب را از فیلم خواهم کرد.»
در بخش دیگری از نامه آقای نوری‌زاد به "هفت پرسش صریحِ از محمد خاتمی" اشاره شده و این که خاتمی گفته است:
«آقای نوری زاد، من به سئوال‌های شما جواب نمی‌دهم".»
محمد نوری‌‌‌زاد می‌نویسد :«من آن پرسش‌های هفتگانه را به زودی منتشر خواهم کرد تا هم شجاعت آقای خاتمی برای ما و شما بازتعریف شود و همه بدانند ترس از سایه ماموران اطلاعاتی چه به روز بزرگان ما آورده است.»
نوری‌زاد که در "نامه نهم" بارها به واژه "ترس" اشاره کرده است، به دویچه‌وله می‌گوید: «اساس ترس این است که نمی‌تواند دائمی باشد.»
ترس این است که نمی‌تواند دائمی باشد.»


دویچه وله: در "نامه‌نهم" خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای از ساخت فیلمی محرمانه برای ایشان خبر داده‌اید که البته ۱۸ مامور اطلاعاتی تمام وسائل و تصاویر شما را با خود برده‌اند. قرار بود چه فیلمی را به رهبر جمهوری اسلامی ایران نشان دهید؟
محمد نوری‌زاد: من به‌عنوان یک زندانی، در داخل زندان، هم ناسزا شنیدم، هم کتک خوردم. فحش‌های ناموسی به من دادند و من را زدند. این موارد فقط در مورد شخص من نیست.
از زندانیان بسیاری شنیده‌ام و به سخن آن‌ها اعتماد کامل و صددرصد دارم که آن‌ها هم مورد ضرب و شتم، تهدید و ارعاب قرار گرفته‌اند.
من کاری به دیگران نداشتم. آمدم و هرآنچه بر خودم گذشته بود، از نخستین روزی که به دادسرا و از آن‌جا به اوین منتقل شدم تا نهایتا روزی که بازآمدم، همه را در قالب یک فیلم‌نامه جای دادم.
زیبایی و شاید خصوصیت خاص این فیلم‌نامه این است که از ابتدا تا انتها، گرچه به شکل داستان روایت می‌شود و وجه دراماتیک آن هم رعایت شده، ولی فقط و فقط خود من جلوی دوربین هستم. در لباس زندان، در سلول انفرادی، در حال بازجویی، در محکمه‌ی فلان قاضی، جلوی دادستان، فقط خودم جلوی دوربین هستم.
هر آن‌چه در این مدت بر من رفته است را به صورت یک فیلم داستانی درآورده‌ام. قرارم این بود که این فیلم را برای رهبرمان بفرستم و محرمانه هم کار کردم.
می‌بینید که شما هم تازه خبردار شدید. در حالی که این ماجرا مربوط به چهار، پنج ماه پیش است. من مخفیانه، آرام، بی‌سروصدا، محرمانه، بدون این که عکسی یا خبری منتشر کنم این فیلم را ساختم.
جالب است، آن‌ها هم می‌دانستند من دارم چنین کاری انجام می‌دهم. ولی در نهایت ظاهرا بزرگترهای‌شان تصمیم گرفتند که هم‌زمان و در دوجا بریزند و وسایل را با خود ببرند.
محل فیلمبرداری هم یک خلوتی بود که برای خودم ایجاد کرده بودم و فقط خودم جلوی دوربین بودم. مکان‌ها را بازسازی کرده بودم، مثلا سلول انفرادی ساخته بودم. چیزی هم نیست که حالا مثلا تمام شده باشد. هزار بار دیگر اگر این اتفاق بیافتد، من این فیلم را خواهم ساخت. کمااینکه اصلا فیلم را دارم. فیلم را آماده‌می‌کنم و از آن استفاده‌ی مطلوب خواهم کرد.
ماجرا به این شکل بود که ده نفر یک‌جا و هشت نفر یک‌جا ریختند. آمدند وسائل و دارایی ما را جارو کردند و بردند. قریب دو ماه از این ماجرا می‌گذرد.
در یکی دو تماسی که با آن‌‌ها داشتم، گفتم، "مأموران وزارت اطلاعات دزدند. دزدی می‌کنند. الان دو سال است که چهار کامپیوتر من را از محل کار و زندگی‌ام برده‌اند. آلبوم‌های خصوصی من را برده‌اند. عکس‌های زن و بچه‌من را برداشتند و بردند و پس نمی‌دهند. این نشانه‌ی دزدی است. اگر شما هم می‌خواهید در ادامه‌ی راه ماموران دزد وزارت اطلاعات وسائل من را بدزدید، بسم‌الله. چیزی نیست، ظاهرا به کامپیوتر نیاز دارید. اگرنه، کامپیوتر یک محتوایی دارد. محتوایش را خالی کنید، پوسته‌ی این کامپیوتر وسیله‌ی کاری من است، آن را به من برگردانید." متأسفانه تا به‌حال این کار را نکرده‌اند.

آیا تصمیم دارید این فیلم را به پایان برسانید و برای آیت‌الله خامنه‌ای بفرستید؟
محمد نوری‌زاد: این فیلم پایان یافته، یعنی تمام ‌شده است. من درست بلافاصله فردای آن روزی که آن‌ها آمدند و وسائل من را بار کردند و بردند، فیلمبرداری را ادامه دادم و کارم را به پایان رساندم.
اتفاقا در همان لوکیشنی که آن‌ها ریختند و وسائل من را جارو کردند و بردند، فیلمبرداری را ادامه دادم و کارم را به پایان رساندم. می‌خواستم به‌آن‌ها نشان دهم که واهمه‌ای ندارم.
وقتی قرار است کاری محرمانه ساخته شود و محرمانه به کسی عرضه شود، شما ده بارهم آن را جمع کنید، من دفعه ‌یازدهم مجددا کار را انجام می‌دهم. چیزی نیست که نشود انجامش داد. مهم نیتی است که من داشته‌ام و پای آن ایستاده‌ام و هراسی هم از کسی نداریم.

کسی باید هراس داشته باشد که خیانت می‌کند، دزد است، قاچاقچی است و اموال مردم را بالا می‌کشد. کسی باید هراس داشته باشد که از نردبان اعتماد مردم بالا رفته و آن‌جا دارد خیانت می‌کند. ما که مشکلی نداریم. ما داشتیم یک فیلم می‌ساختیم. از چه چیزی؟ از خودمان در داخل زندان! شما ازاین نگرانید؟ ما هزاربار دیگرهم این فیلم را خواهیم ساخت.

شما در "نامه‌ نهم" همین طور به هفت سئوال اشاره کرده‌اید که از آقای محمد خاتمی پرسیده‌اید ولی ایشان حاضر به پاسخگویی نشده‌اند. لطفا در این باره بیشتر توضیح دهید. این سئوال‌ها چه بوده و چرا آقای خاتمی پاسخ نداده‌اند؟
محمد نوری‌زاد: این سئوال‌ها را منتشر خواهم کرد. در کنار آن سوال‌ها، من ۲۵ سئوال برای ۲۱ مرجع تقلید، مجتهد و عالم برجسته فرستاده‌ام. فقط دو نفر ازآن‌ها جواب دادند. آن هم یک دانش‌‌آموخته‌ی دینی و یکی از مراجع پاسخ دادند. کسی شهامت پاسخگویی ندارد.

سئوال از آقای خاتمی را هم در امتداد سئوال از مراجع و سایر علما می‌دانم. ما ترسی به جان مردم و مسئولان‌و بزرگان‌مان از باسواد گرفته تا بی‌سواد انداخته‌ایم که بقای ما را تضمین کند. ظاهرا ما پایه‌های حکومت‌مان را بر ترس و نه بر دل‌های مردم استوار کرده‌ایم.
سابقا این طور بود و همه‌ی ما این طور می‌فهمیدیم که پایه‌های بقای این نظام بر دل‌های مردم استوار است و هیچ وقت فرو نخواهد ریخت. الان بر ترس استوار است.

در سرتاسر "نامه ‌نهم" کلمه‌ی "ترس" بسیار به‌چشم می‌خورد. این که فضای ترس باعث شده بسیاری از روحانیون و مخالفان به ظاهر سکوت کنند یا جایی نوشته‌اید که از ترس، بریده بریده صحبت ‌می‌کنند. فضای ترسی که شما از آن نام می‌برید، چه ویژگی‌هایی دارد؟
محمد نوری‌زاد: مظهر یا تجلی‌گاه یک روحانی، منبر اوست. شما در تمام ایران فقط یک منبر آزاد سراغ دارید که می‌تواند هرآنچه صلاح می‌داند بگوید، آن هم منبر آقای دستغیب در شیراز است.
یک انسان فاضلی که سن خود را سپری کرده و الان در مقاطع پایانی عمر خود است. خیلی از علمای فعلی ما هم الان در مقاطع پایانی عمرشان هستند. من با بعضی از آن‌‌ها صحبت کردم.
مجتهدی ۸۰ ساله است. به او می‌گویم آقا شما از چه می‌ترسید، خدا به شما ۸۰ سال آبرو داده، بیایید این آبرو را خرج مردم کنید، به کجا می‌روید؟ حتی به یکی از آن‌ها گفتم، "مردم چه قدر دیگر هزینه کنند تا به اندازه‌ی آن خلخال ربوده شده‌از پای آن زن یهودی بیارزد که شما علما یک تکانی بخورید".
ترس فراگیر شده است. یک منبر و یک تریبون مستقل و آزاد نداریم که یک روحانی، یک دانشجو بیآید، بایستد و فارغ از دغدغه‌، دلهره و واهمه بتواند حرف خود را بزند. این آسیب و فاجعه‌ی بزرگی است که ما پایه‌های حکومت‌مان را بر ترس بنا کرده‌ایم، زمان این شیوه هم سپری شده است. ما نمونه‌های بسیار آشکاری داریم. مثل کره شمالی، شوروی سابق و...

چه راهی برای شکستن این فضای ترس به نظر شما می‌رسد؟ فکر می‌کنید این فضای ترس دائمی خواهد بود؟
محمد نوری‌زاد: اصلا اساس ترس این است که نمی‌تواند دائمی باشد. چون در فضایی که از ترس آکنده است، هیچ رشدی صورت نمی‌پذیرد. هیچ برآمدن، هیچ تناوری و هیچ رویشی صورت نمی‌گیرد که اگر می‌گرفت، مثلا شوروی سابق مظهر بسیاری از مناسبات انسانی و عاطفی و علمی می‌شد.
فقط در بخش نظامی، ترس به‌خوبی جلو می‌رود. زیرا بخش نظامی مبتنی بر ترس و دیسیپلین خاصی است. اما در بخش‌های انسانی متوقف می‌شوند و اصلا رشدی صورت نمی‌گیرد.
چون ترس، مخالف سنت‌های الاهی است، فروخواهد ریخت. بشر به دنیا نیامده که فقط بترسد. یک خوف داریم و یک رجاء. تازه آن خوف هم فقط از خداوند است، آن هم به خاطر پرهیز از بدی‌ها و زشتی‌ها و نازیبایی‌ها که ما سراغ زشتی نرویم.
خوف داشته باشیم از این که گناه کنیم و پلیدی پیش روی ما باشد. همین‌طور یک وسعت وسیعی به اسم امید داریم. این‌ها اگر در یک جامعه نباشد، آن جامعه فروخواهد ریخت. جامعه‌ی ما از نشاط تهی است، از امید تهی است و یک ترس همگانی، مراجع تقلید، استادان دانشگاه و مسئولان ما را فرا گرفته است.
قریب به دویست و هشتاد، دویست و نود نفر نماینده مجلس وجود دارد، همه بزدل، همه ترسو. من نمی‌دانم این‌نمایندگان مجلس چه قدر دیگر قرار است عمر کنند. مگر قسم نخورده‌اند که از آرای مردم و از عهدی که با مردم بسته‌اند صیانت کنند.
همه نمایندگان مجلس ترسو و همه دهان‌شان بسته و دوخته است. به یک موضوع حق که می‌رسند، به اسم این که حالا مصلحت نیست، از کنار آن عبور می‌کنند و اجازه می‌دهند فاجعه در یک جامعه جولان پیدا کند. در جامعه‌ای که فاجعه، ظلم، نابخردی و ترس جولان دهد، طبیعی‌است که این جامعه در آغوش ظلم است و این وضعیت دوام زیادی نخواهد داشت.

ممنون از شما، در پایان اگر صحبتی ناگفته مانده، بفرمایید.
ما به پاسداران انقلاب امید داشتیم. امید داشتیم که آن‌‌ها از انقلاب و دستاوردهای انقلاب صیانت و پاسداری کنند. امید داشتیم یک روز اگر جوانی معتاد است، پاسداران شب خواب‌شان نبرد. اگر جوانی بیکار است، پاسداران انقلاب آرامش را بر خود حرام کنند. اگر زنی از فرط ناگزیری به تن‌فروشی روی می‌آورد، اگر در عرصه‌های داخلی و جهانی، ما فرومی‌ریزیم و اقتدارمان آسیب می‌بینند، پاسداران انقلاب به صحنه بیایند و نقش‌آفرینی کنند.
همچنان که در سال‌های "دفاع مقدس" شکوه آفریدند و انصافا خودم از نزدیک شاهد دلاوری‌ها، معرفت و بزرگ‌مردی‌های آن‌ها بوده‌ام. ولی پاسداران انقلاب الان کاسب شده‌اند. کاسبی که از جیب مردم برمی‌دارد.
پاسداران ما به جای این که در کنار مردم قرار گیرند، درست مثل دزدان سر گردنه جیب مردم را خالی می‌کنند. در مناقصه‌هایی که رقیبی نمی‌تواند شرکت کند، با اسلحه‌شان پای میز مذاکره می‌نشینند و آن مناقصه را درو می‌کنند و برمی‌دارند و می‌برند.
سهام مخابرات را بالا می‌کشند، اسکله‌های قاچاق دارند و بسیاری از مناسبات دیگر. مثلا همین قرارگاه خاتم‌الانبیا، تمام پروژه‌های بزرگ و ملی را برداشته است. طبیعی است که فرصتی برای جوان‌های مردم باقی نمی‌ماند. دیگر فرصتی باقی نمی‌ماند تا پاسداری که سرش گرم غارت اموال مردم است، مثلاً فرض کنید نگرانی بابت اعتیاد جوان مردم داشته باشد. نگرانی بابت بیکاری جوان مردم داشته باشد، نگرانی بابت این که فلان آدم دزد است و هنوز در دولت است، داشته باشد.
دزدی آشکار محمدرضا رحیمی برای همه آشکار شده است، ولی همه پذیرفته‌اند که او همچنان در دولت باشد، در کنار "رهبر" گزارش دهد و خیلی چیزهای دیگر.
نمایندگان مجلس که دیگر الان رو به موت هستند و هیچ برکتی از وجود آن‌ها ساطع نمی‌شود.
متأسفانه آسیب‌ها این چنین است و ما روز به روز به آن سراشیب مرگ حتمی این جامعه نزدیک می‌شویم. انشاالله که خداوند راهی را پیش پای ما بگذارد و بزرگان ما به هوش آیند و از این خوابی که ظاهرا خیلی هم خوشایند است بیدار شوند.
این جامعه‌ی سرگشته و ورشکسته را از این سراشیب سقوط به دربرند و ما روزهایی را ببینیم که این مردم آرامش و آسایش دارند. ما آدم‌های برانداز و ورانداز نیستیم. ما نمی‌خواهیم جامعه زیرورو شود و انقلاب دیگری صورت گیرد. ما می‌خواهیم هر کس که بضاعت درستی دارد، سر جای خود قرار گیرد. ما دوست داریم آدم‌های صالح بر مسند قرار گیرند، نه این‌که دزدان بر ما حکومت کنند.

دویچه وله
حسین کرمانی
تحریریه: داود خدابخش