به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۹۰

دختر گل فروش
اینجا جنوب تهران است. و این کودکان، همان حوریان بهشتی اند که با دسته دسته گلهایی که می فروشند، زندگی می کنند.  


چشمانشان درخشش خاصی به خود می گیرد وقتی زیر آفتاب گرم و سوزان تابستان وبادهای سرد و سخت زمستان، تنها یک ماشین بین صدها ماشین رهگذر، توقف می کند تا شاید با خریدن شاخه گلی دلشان را شاد کند.

چشمان مادر به راه است تا بلکه فرزندش از راه برسد و پیام آور لقمه نانی باشد تا غذایی از دست معصوم گل فروش کوچکش فراهم نماید و دور سفره بنشینند.