منیر طه
وقتي كه آن ابله به اعدامِ تو فرمان داد ،
وقتي هزاران جان كنارِ جانِ تو جان داد ،
وقتي سرودِ « زنده بادت» بر لبت غلتيد ، *
اي سرورِ آزادگان ، يادت گرامي باد
به ياد و در سوكِ دكتر حسين فاطمي
وقتي كه آن ابله به اعدامِ تو فرمان داد ،
وقتي هزاران جان كنارِ جانِ تو جان داد ،
وقتي سرودِ « زنده بادت» بر لبت غلتيد ، *
خونخواهيَت را اي به خون آغشته ، فرمان داد
نامِ بلندت اينچنين ورد زبانها شد
راه و روندت رهنمايِ رفتنِ ما شد
ديدي چسان در دامِ ، خودگسترده ، درافتاد ؟
ديديكه آن بيماية ابله چه رسوا شد ؟
امروز چون ديروز باز از هولِ جان بگريخت
امروز چون ديروز در بيگانگان آويخت
بارِ دگر اين بيخرد با خفّت و خواري
آن آبروي رفته را بر رويِ نامش ريخت
آخر به دامان كه ريزم اشك اين غم را
آخر كرا گويم غمِ اين درد و ماتم را
آوخ كه ميسوزد هنوز آن خانه در بيداد
شادا كه رفتي و نديدي اين جهنم را
هرگز مپنداري كه يادت ميرود از ياد
هرگز مپنداري كه خاموش است اين فرياد
آزادگي با يادِ هر آزاده ، ميبالد
اي سرورِ آزادگان ، يادت گرامي باد
* « پاينده ايران، زنده باد دكتر مصدق» آخرين كلامش دركشتارگاه .