به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۴

چهار رباعی. اسماعیل وفا یغمائی


ای کفر «وفا» ز لطف چشمت مقهور
ای معنی اعجاز و تجلای ظهور
گویم که خدا نیست! ولی می بینم
 در چشم ولب و روی تو او را مستور
**
زاهد تو و بر جبین تو داغ خدا
سجاده ومهر و سبحه و ذکر و دعا
سجاده من تنی است زیبا اما
که داغ لبش بجاست روی لب ما
**





دیریست که من رهایم از هرچه الله
از خالق و رب واز جناب الله
اما چو ترا به بر کشم میگویم
لاحول ولا قوه الا بالله
**
زیباست جهان زشت چون زیبائی  
تنها نیم ای یار چو تو با مائی
دلتنگ نیم که پیرگشتم، چون تو
دیروزی و امروزی و هم فردائی