فریبرز رئیسدانا
دام اعتیاد در خانوادههای كارگری
چرا خانوادههای كارگری ایران، به ویژه جوانان در این خانوادهها، در جوامع شهری شهرهای بزرگ، به شدت – و تأكید میكنم به شدت– در معرض آسیبهای اجتماعی، به ویژه مصرف موارد مخدر، قرار دارند؟
1- آخرین برآوردهای من در میانهی سال 1386، در آخرین دورهای كه به عنوان پژوهشگر و استاد اقتصاد در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی اجازهی كار داشتم، مصادف بود با اولین تهاجم مواد مخدر صنعتی جدید (غیر افیونی) و نه البته اولین ورود و معرفی آن در ایران. این مواد عبارتند از قرصهای روانگردان، به خصوص متاآمفتامینها (كه به قرص نشئه یا اكستازی معروفاند)، شیشه (كه ساخته شده از انواعی دیگر از قرص های روانگردان، قرصهای ضد حساسیت، قرصهای قوی
اعصاب و آرام بخشها و همانند آنها و عبور دادنشان از گاز متان و به دست آوردن برادههایی به اندازهی عدس لوبیا و به شكل بلوری و بیرنگ) كراك كه تركیبی از هروئین و متاآمفتامینها است و در آخر، شماری از قرصهای مسكن بسیار قوی. مصرفكنندگان و معتادان این مواد در سال 1385 نسبت به مصرفكنندگان مواد افیونی (تریاك، شیره مرفین و هروئین) خیلی زیاد نبودند.
برآوردهای من برای سال 1386 در مورد معتادان به مواد افیونی 85/2 میلیون نفر بود. برآورد نیروی انتظامی 5/1 میلیون نفر بود، كه البته از حدود ده سال پیش از آن و تا كنون نیز حرف مرد یكی است و همان 5/1 میلیون نفر است و گویا از میان معتادان كسی نمرده است– كه میزان مرگ و میر آنها بسیار بالاتر از متوسط و سن متوسط آنان حدود 40 سال است– و اگر كسی فوت كرده یا شفا یافته، گویا درست به همان مقدار نیز بر شمار معتادان افزوده شده است. این آمارها همانند بسیاری از آمارهای رسمی، صحیح نیستند.
واقعیت این است (و گواهی تقریباً همهی پژوهشگران داخلی و خارجی نیز در ایران همین است) كه شمار معتادان مواد افیونی رشد فزایندهای– دستكم تا سال 1386– داشته است. از سال 1386 به بعد باید كاهشی در میزان رشد سالیانه یا حتی توقف در این افزایش و احتمالاً و تبدیل شدن آن به رشد منفی پیش آمده باشد. چرا؟ قطعاً نه به خاطر اصلاح امور اجتماعی از حیث آسیب مواد مخدر، بلكه به خاطر جایگزین شدن سریع مواد مخدر صنعتی به جای مواد افیونی. از آن سال به بعد، تولید و واردات مواد صنعتی مخدر به سرعت رشد كرد و از آنجا كه حمل و نقل و نگهداری و مصرف آن سریعتر و آسانتر است، موجب جذب تازهآمدگان به این قلمروی تازه گشودهی شیطانی مواد و حتی تبدیل بخشی از مصرفكنندگان مواد افیونی به مصرفكنندگان مواد صنعتی شده است.
برآورد دقیق یا نسبتاً دقیقی از شمار مصرفكنندگان مواد صنعتی، با طبقه بندی تصادفی، تفریحی، تفننی و دائمی در دست نیست. (من این برآورد را برای مواد افیونی در سال 85-1384 انجام داده بودم) برآورد من از رقم 500 تا 600 هزار نفر مصرفكننده مواد مخدر صنعتی كه تقریباً 300 هزار نفر از آنان مصرفكنندگان دائمیاند، حكایت دارد.
خطرات ناشی از مصرف این مواد شامل تحریكشدگی و دست زدن به كارهای خطرناك و جنابتآمیز، به ویژه در مورد شیشه، بسیار بالاتر از مواد افیونی به خصوص تریاك است. این دو، یعنی تریاك و شیشه از حیث آثارشان نقطه مقابل یكدیگرند. خطر مرگ و پایین آمدن سن متوسط معتاد و سن شروع در مورد كراك بسیار جدی است، معتادان به كراك پس از مدتی با فلج و سیاه شدن استخوانهای پا و لگن و از هم پاشیدگی عضلانی رو به رو میشوند. شستشوی جنازهی معتادان به كراك در غسالخانه مسألهساز است. زیرا توأم با فروپاشیدگی اجزای بدن متوفی است. (غسالخانههای رسمی در این مورد هشدار داده و از كسان متوفی خواستهاند كه موضوع اعتیاد آنها را قبلاً اطلاع بدهند).
به این ترتیب اگر در كل جامعه این چنین شمار معتادان و نسبت آنها به كل جمعیت بالا و فزاینده است، طبیعی و قابل انتظار است كه این بیماری مهلك اجتماعی، دامن خانوادههای كارگری را نیز بگیرد.
***
2- بررسیهای متعدد من و خیلی از استادان و پژوهشگرانی كه در داخل و خارج، همكار مورد تأیید و مرجع من بودهاند، نشان دادهاند كه اعتیاد همانند همهی آسیبهای اجتماعی، فرزند نابسامانی و نابهنجاری اجتماعیاست. (و این دو با یكدیگر تفاوت دارند). اما این حرف كلی، زمانی معنا و مفهوم پیدا میكند كه بدانیم نابسامانی و نابهنجاری از كدام منشأ بیرون میآیند. حتماً این را هم بدانیم كه چه بسا مسائل و آسیبهای اجتماعی كه به نوعی منشأ فردی و خانوادگی و بدآموزیای دارند كه چندان و به طور مستقیم به ریشههای اجتماعی بر نمیگردد. بحث من این است كه عمدهی مسایل و آسیبهای اجتماعی به نابسامانی و نابهنجاری اجتماعی مربوط میشوند. اما در عمیقترین تحلیل، این دو وضعیت خودشان، بیشتر، محصول تضادها و شرایط جامعهی طبقاتی و كاركردهای ویژه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و آموزشی آنند– نه اینكه همیشه هم بتوانیم آن را بیفاصله و بیوابسته به این تضادها و شرایط مربوط كنیم. بررسی مسألهی خطیر مواد مخدر را نباید در مسیر بررسی مكانیكی طبقاتی قرار دهیم. گرچه جنبههای متفاوت دیگری نیز برای گسترش بیماری اجتماعی مواد مخدر وجود دارد، اما در آخرین تحلیل و به طور اساسی، این بیماری از نابسامانیها و نابهنجاریهای اجتماعی و آن نیز از تضادها و كاركردهای طبقاتی بیرون میآیند.
تعارضها و تضادهای طبقاتی در بسیاری از جوامع، شامل جوامع كمتر توسعه یافته، از طریق پدیدهی فقر و محرومیت است كه كاركرد خود را در آسیبها (و در بحث ما مواد مخدر) بازتاب میدهند. در ایران، بنا به بررسیهای من بیشترین شمار معتادان تازه آمده (با كمیت شمار معتادان هر سال منهای شمار معتادان سال قبل، منهای معتادان فوت شده، در همان سال) رابطهی همبستگی با فقر و محرومیت و تبعیض (كه با میزان بیكاری، درآمد سالانه و موقعیت اجتماعی ارزیابی میشوند) داشتهاند. به عبارت سادهتر، این فقر و بیكاری و محرومیتكشیدگی است كه شمار زیادی از آدمها را به وادی لهشدگی، تحقیر و احساس عجز میكشاند و شماری از آنها را نیز برای فرار از رنجهای اقامت در این وادی، به مصرف مواد میكشاند.
درست است كه مصرف مواد در جوامع دارا و در میان اقشار دارا و طبقهی متوسط مرفه (به ویژه جوانان) به ناداری و فقر مربوط نمیشود، اما میتواند به احساس فروخوردهی تبعیض و تحقیر فردی و به هر حال به نابسامانی اجتماعیای كه فرد را به نوعی، به گریز از جامعه میكشاند و برتریجویی ناكامشده او را به قلمر خیالپردازی ناشی از مصرف مواد میبرد و آنجا تشفی میدهد، مربوط باشد.
در میان "داراها" میل به پرمصرفی میتواند زمینهساز رفتن به سمت انواع رفتارهای جنسی غیراخلاقی و مصرف مواد برای خوشگذرانی (به ویژه كوكائین كه در كنار ماری جوانا و حشیش، به عنوان مواد غیر صنعتی غیر افیونی شناخته میشوند) باشد. "نادارها" و محرومان اجتماعی پایینتر از طبقهی متوسط، اگر به سمت مواد غیر افیونی میروند، حشیش را ترجیح میدهند، حتی در آمریكا كه حشیش نسبتاً گران است، زیرا این ماده نسبت به كوكائین ارزانتر است.
نظام تربیتی اجتماعی نولیبرال، فرد را مجاز میدارد كه برای خوشباشیگری خود، هر كاری را میخواهد بكند و خود را از طریق مصرفهای ویژه ممتاز، لوكس و گران، برتر از جامعه كند، مگر آنكه قوانینی كه به هر حال برای حراستهای اجتماعی ضروری میشوند، آنها را از این كار باز دارند. تازه، حتی با وجود این قوانین نیز، داراها و اقشار برتر اجتماعی میتوانند كارهای خود را لاپوشانی كنند. در ایران، شماری از داراها در گذشته به تریاكهای ممتاز (سناتوری) معتاد بودند و در پای منقل، معاملات پولی و مالی و زمین بازی خود را انجام میدادند. شاید هنوز نیز چنین باشد، اما بیتردید این گونه مصرف كاهش یافته است. داراها عادتهای مصرفی دیگری دارند كه در خارج از كشور محقق میشود. نبودن فرهنگ والاتر، البته، موجب آن است كه مصرفهای افراطیای چون پرخوری، ارضای پر تنوع تمناهای جنسی، انحرافهای جنسی، قماربازیهای گسترده و باز، مصرفهای نمایشی در زمینهی مسكن و پوشاك و اتومبیل و موبایل و جز آن، معمولاً جای ارضای خاطر از دیدن دلخوشیهایی آثار نقاشی، رفتن به اپرا و كنسرت و اختصاص وجه برای امور انساندوستانهی بیچشمداشت را بگیرد. چنین شرایطی میتوانند زمینه را برای مصرف مواد مخدر، به ویژه در نوع كمضرر آن، برای داراها فراهم آورند.
در بررسیهای خود یافتهام، فقر و تبعیض و بیكاری، از اصلیرین عوامل و مسئول در حدود 75 درصد از مقدار گسترش مواد است. اما آن 25 درصد بقیه را میتوان بر حسب انحرافهای شخصی به دلایل اجتماعی به ویژه در جوانان، نابسامانی و تحقیرشدگی – گرچه نه از نوع اقتصادی– فروپاشی اجتماعی، پر مصرفی و جز آن توضیح داد.
اما بیاییم به موضوع مورد بحث خودمان نزدیكتر شویم. بخش اعظم كارگران، یعنی در حدود 60 درصد از آنان، قطعاً زیر خط فقر به سر میبرند (یعنی خط درآمد خالص ماهانه 4/1 میلیون تومان درآمد خانوار، برای خانوار 4 نفری در سال 1390كه شامل هزینهی مسكن هم میشود). 20 تا 30 درصد دور و بر این خط یا كمی بالاتر و در حدود 10 تا 20 درصد در بالاتر از آن قرار دارند. اما حداقل دستمزد در حدود 330 هزار تومان است كه با احتساب بن، متوسط یك ماه دریافتی برای عیدی و متوسط هزینهی احتمالی نهار و ایاب و ذهاب (كه محدود به شمار كمی از كارگران است) در سال به حدود 485 هزار تومان میرسد. در مثل، كارگران خدماتی و درآمد ناخالص روزانهی معادل 15 هزار تومان دارند، اگر توانسته باشند كار ثابتی بیابند. شمار زیادی از آنان بیمه ندارند (تازه مگر بیمه تأمین اجتماعی چه گلی به سر آنان میزند، وقتی فقط 10 تا 15 درصد از هزینههای درمانی فرد بیمه شده و خانوادهاش را میپردازد).
نرخ بیكاری بسیار بالاست. من زمانی از 17-16 درصد صحبت میكردم و حالا از 19-18 درصد. آن زمان اقتصاد دانان بازارگرای افراطی و وابستگان به سرمایهداران و قدرتمندان، مرا به اغراقگویی متهم میكردند (و در روزنامههای اقتصادی ارگان سرمایهداری ایران، علیه آن مینوشتند). حالا مجلس در همین نظام جمهوری اسلامی، به جای رقم 65/4 میلیون بیكار، كه من برآورد كرده بودم، از 7/5 میلیون بیكار (و نرخ بیكاری 22 درصدی) صحبت میكند. لابد اقتصاد دانان وابسته میگویند شاید علت این است كه هنوز به قدر كافی، خصوصیسازی نشده، بیمهها از بین نرفته و فشار بیكاری زیاد نشده است.
واضح است كه این چنین فقر و بیكاری و محرومیت كه متوجه كارگران كشور شده است، آنان و جوانانشان را طعمه و در معرض آسیبپذیریهای اجتماعی، به ویژه مواد مخدر قرار میدهد. آنها نه از شكم سیری و آثار فرهنگی و اجتماعی جامعهی طبقاتی، بلكه از آثار مستقیم اقتصادی آن به دام میافتند. حاصل اعتیاد و هزینههای آن بر بستر فقر خانواده، البته نكبت مكرر است و گرایش به سمت سلسلهای از بزهكاریهای دیگر برای تأمین هزینههای اعتیاد.
***
3- چهار سال پیش (در حدود اوایل تابستان 1386) بهای هر گرم تریاك 2090 تومان بود و بهای هر گرم شیشه چیزی بیش از 21 هزار تومان. اینها قیمتهای متوسط خیابانی در چند مكان تهراناند: صادقیه، آزادی، امام حسین، مولوی، هلال احمر. امروز (تیر 1390) با همان روش نمونهگیری، بهای هر گرم تریاك 4100 تومان و بهای هر گرم شیشه 6200 تومان است. چهار سال پیش یک گرم شیشه معادل ده گرم تریاك بود. در موقع نوشتن این مقاله، یک گرم شیشه معادل یک و نیم گرم تریاك است. امروز تقریباً هشتاد درصد شیشه در ایران تولید میشود. در انبارهای متروكه، در جاهایی كه به عنوان كارگاهها یا انبارهای صنعتی به صورت سوله ساخته شده و دور از چشماند و نیز در خانههای پراكنده در روستاهای اطراف شهرها یا باغهای كنار شهر، سابقهی كشف و دستگیری زیاد بوده است. (با این وصف در مورد این ماده نسبت كشفیات به مصرف، كمتر از ده درصداست). ساختن شیشه آسان شده است، خیلی از قاچاقچیان مواد یا تازهكارها آن را یاد گرفتهاند، مواد اولیه آن هم فراوان در بازارهای مخفی موجود است.
با آنكه خشكسالی امسال در افغانستان، میزان تولید در سال زراعی 2010-2009 را (كه دو سال پیش از آن در یكی از نقاط اوج و برابر با حدود 6500 تن تریاك بود) پایین آورد، اما قیمت تقریباً بالا نرفت، زیرا موجودی انبارها به بازارها سرازیر شدند. به هر حال افزایش 40 درصدی بهای تریاك هم در بازار مصرف ایران در فاصلهی 4 سال گذشته، با توجه به نرخ متوسط تورم در ایران (كه بر اساس آمار رسمی، شاخص بهای كالاها و خدمات مصرفی سالانه معادل 16 درصد و در طول 4 سال معادل 85 درصد برآورد میشود) نشان میدهد كه تریاك به طور نسبی ارزان شده است و شیشه ارزانتر. گرچه درآمد خانوار كارگری كه به دلایل عمومی در معرض آسیب است، به قیمت ثابت، كاهش یافته است، اما وقتی پای اعتیاد به میان میآید، این كاهش درآمد خانوادهی كارگری، از هزینهی اعتیاد نمیكاهد، هرچند میتواند معتادان و جوانان را به انواع بزهكاری برای تأمین هزینهی مواد بكشاند. ارزانی نسبی مواد صنعتی هم، تمایل به مصرف آن را زیاد میكند. حاصل آنكه بر بنیاد فقر و بیكاری و آسیبهای رایج اجتماعی و جایگزین شدن مواد مخدر صنعتی به جای تریاك، دام و تلهی بیشتری برای خانوادههای كارگری ایجاد شده است.
***
4- بخش عمدهی كارگران غیر كشاورز ایران در كلان شهرها و شهرهای بزرگ ایران كار میكنند، اما در محلههای فقیر نشین و حاشیهای سكونت دارند. گرچه آسیب مواد مخدر، تمام رگ و پی جامعه را فراگرفته است، اما محلههای بسیار آسیبپذیرتر، همان محلههای فقیر و بافتهای فرسودهاند. در تهران، محلههای صابونپز خانه، باغ آذری، بافتآباد، فلاح، پشت ترمینال جنوب، خزانه، یافت آباد، خاك سفید (باقیمانده محله)، جنوب شهر ری، جادههای خاوران و چند جای دیگر و نیز شهرهای رباطكریم، میانآباد، ملارد، مارلیك، سرآسیاب، جادههای خاوران، پاكدشت و جاهای دیگری كه در كنارشان روستاهای سكونتگاهی زیادی هم وجود دارد، از مكانهای فقیرنشین و در همان حال آسیبزده از حیث مواد مخدرند. بخش عمدهی كارگران، به ویژه كارگران غیر ماهر و یا بامهارت كم، در واحدهای كوچك و متوسط در همین محلهها یا در نزدیكی آنها ساكناند.
در چنین محلههایی از امكانات فراغتی و تفریحی و فرهنگی و ورزشی، كه برای خانوادهها جذاب باشد، كمتر خبری است. (گرچه برخی نوسازیها و احداث اماكن عمومی در بعضی جاها انجام شده است، ولی بسیار محدود است). خانهها كوچك و فرسودهاند. كوچهها و معابر تنگ و آلوده به فاضلاب و آبهای سطحیاند. مغازهها و مراكز خدماتی و مركز محلهها وجود ندارد یا محقرانهاند. در زمستانهای سرد و تابستانهای داغ، كودكان و نوجوانان، در كوچه پس كوچههای این محلههای تنگ و باریك و غمزده پراكندهاند و در كنارشان معتادان، فروشندگان مواد مخدر و بزهكاران و آسیبدیدگان به كار خود و بد آموزیهایشان مشغولاند.
مدارس نیز در چنین محلههایی از آسیب به دور نیستند و البته در سطح و قد و قوارههای محلههای فقیرنشین، و نه اعیاننشین، مسایل و انحرافها را در خود جای میدهند. مواد گران كه در مدارس شمال شهر تهران رایج است، در اینجا خود را به مواد ارزانتر و ناپاكتر و ناخالصتر و خطرناكتر و كشندهتر میدهد. فرار از مدرسه و افت تحصیلی، به طرز آشكاری بالاتر از متوسط تهران و متوسط شمال و شمال غرب این شهر است. آمار پروندهها، احضارها و دستگیریها توسط پاسگاههای انتظامی محلههای مزبور، از بزهدیدگی شدید این محلهها حكایت دارند. آمار طبقهبندی شدهای برای فرزندان كارگران در اختیار ندارم، اما میدانم كه آنها در این میان، از قربانیان اصلیاند.
***
5- در خانوادههای كارگری، به خصوص كارگران ردهی پایین درآمدی، فرزندان از مراقبت و راهنمایی و سرپرستی والدین محروم یا محرومترند. والدین باید بیشتر كار كنند تا هزینهی زندگی را درآورند. سواد و آگاهی آنان پایین است و بنابراین از الزامها و موازین تربیتی، اطلاع چندانی ندارند. فرزاندان نه از حیث مكانی و نه از حیث فرهنگی و نه از حیث آموزشی، آنقدر كه شایستهی یك انسان و حقوق انسانی است، برخوردار نمیشوند –گرچه در اكثریت خانوادهها اصل شرافت كار و كارگری به مقدار زیادی، مسئولیت و تعهد و شناخت درونزا برای فرزندان خانواده فراهم میآورد– اما چه بسا این مقدار، در برابر سپاه شیطانی فساد و نكبت و آسیب اجتماعی، دوام نمیآورد.
***
6- همیشه در بررسی و كاوش مسایل اجتماعی و اقتصاد كلان مقیاس، باید جای پای فساد، زد و بند، رشوهخواری، دار و دستهسازی (و باندهای مافیایی) و گروههای سازمان یافته تولید و واردات و توزیع مواد مخدر را بجوییم. مهمتر از همه، باید نقش و برنامههای ویژه یا سهلانگاریهای عمدی یا روش های نادرست مبارزه دولتها را به حساب آوریم. واضح است كه اگر مواد مخدری در كار نباشد، معتادی هم در كار نخواهد بود. اما بسنده كردن به اینگونه برخورد، خیلی سادهانگارانه است، زیرا میتوان با تعبیری دیگر بحث را ادامه داد و گفت تا زمانی كه جامعه معتاد و نیازمند به فرار از دردها یا واقعیتها و تحمیلها را میزاید، مواد مخدر در انواع و اقسام آن نیز تولید و عرضه میشود. اما در واقع، لاینحل شدن و بیچارگی و گستردگی دردهای اجتماعی جوامع سرمایهداری پیشرفته و ناپیشرفته و مستقل و وابسته است كه این موجهای پی در پی و جدید مواد مخدر را پدیدار میسازد و به جان جوامع و مردم قربانی و جوانان معصوم میاندازد.
بنابراین در نظر گرفتن سمت تقاضا به تنهایی كافی نیست، همانطور كه توجه كردن لبهی اصلی تحلیل به سمت عرضه (و عناصر و دار و دستههای مواد مخدر از سطح كوچه تا خیابان و شهر و تمام كشور و منطقه و جهان) برای یافتن نظریههای كاربردی كفایت نمیكند.
برقرار ماندن و گسترش آسیب اجتماعی مواد مخدر، امروز به كاركرد تمامیت سیستم اجتماعی نابسامان مربوط میشود. این نابسامانی برای گروههای محروم و ساكن در محلههای فقیر نشین و بر حسب جوامع، با فرهنگها و سوابق و شرایط مختلف، تبلور و كاركرد عملی متفاوتی دارد. در جوامع و محلههای سكونتی كارگری و فقیرنشین، عرضهكنندگان مواد عمدتاً خود معتاد و فروشندگان خرده پا و به اصطلاح "شاگردند". آسیبدیدگان و قربانیان به نوبهی خود، به خردهفروشان و پخشكنندگان بیماری اجتماعی اعتیاد تبدیل میشوند.
***
7- چاره چیست؟ به نظر من، معتادان به طور كلی و عمدتاً، خود، قربانی و بیمارند. اما این بیماری هم مسری (نه از نوع واگیری عفونی، بلكه واگیری اجتماعی) است و هم از سرمنشأ نابسامانی و نابههنجاری اجتماعی، دامن میگسترد. بیماری را شاید به طور فردی بتوان در مطب و مراكز ترك اعتیاد و سمزدایی و سپس در گروههای انای (یا ناشناسهای معتاد) مداوا كرد، اما این چارهی اصلی درد نیست. بخشی از جامعهشناسان و روانشناسان در نظام اندیشگی بووژوایی، همین طور یك سره در حال مداوایند – چنانكه برای فقر هم چنین میكنند– و از ارتباطهای جهانی و انجمنهای دنیایی و دانش بشری در رشته و كار خود سخنها به میان میآوردند و جای پای خود را محكم میكنند. اما آفت اعتیاد، به ویژه در میان لایههای محروم اجتماعی، بیوقفه و فزاینده، قربانی میگیرد. عدهای هم از جامعهشناسان و روانپزشكان و روانشناسان حرفهای بر آنند كه در جامعهی آزاد و لیبرال، هركس مسئول كار خودش است. اگر كسی میخواهد مواد مصرف كند، بكند و اگر خواست یا خواستند، برای مداوا نزد ما بیایند، میتوانند بیایند و هزینهاش را هم بدهند. به این ترتیب، زیر عنوان آزادی، برای آسیبهای انسانكش، كه جیب این حرفهایها و دار و دستههای مافیایی را پر میكنند، مجوز صادر میشود.
چارهی كار برای جامعه، از نظر من، اقدامهای پیگیر و همه جانبهی ریشهای (رادیكال) است. باید به ریشههای درد، از سوی نظامی به واقع مردمگرا و مشاركتی، با عزم سیاسی خلل ناپذیر، حمله شود. حمله به گرایشهای مصرف مواد و آفت و آسیب اعتیاد از یك سو، با حمله به ریشههای آسیبساز از سوی دیگر، در ساختن جامعهای بهنجار (و درستتر بگویم روز به روز بهنجارتر) میسر میشود. پیروزی كار، یك روز و یك سال نیست؛ زمان میبرد و ارادهی جمعی میطلبد. اما نه با پند و موعظه و ارادهگرایی خوشدلانهی بیپشتوانه. جامعه باید بهطور همه جانبه به سمت سلامت، یعنی رفع تبعیض، افزایش حرمت انسانی، ایجاد خدمات رفاهی و فرهنگی و ارزشی، جایگاهدهی والا به جوانان، فقرزدایی، برابری طلبی گستردهی جنسیتی، قومی و عقیدتی، امنیت اجتماعی، آموزش همگانی و آنچه جامعهی مردم سالار نامیده میشود، حركت كند. سمت تقاضا، باید به جامعهشناسان و متخصصان و درمانگران مستقل، و سمت عرضه، به پلیس مردمی واگذار شود و مداومت سیستمی و روش اصلاح و حركت و اصلاح در كار باشد.
اما كارگران: مبارزهی كارگران برای سلامت اجتماعی خود و خانوادهشان، از مبارزه آنها برای تشكلهای صنفی و مدنی، آگاهی و رهایی، جدا نیست. بخشی از مبارزه صنفی، دموكراتیك و سیاسی كارگران، باید به خطر آسیبها اختصاص یابد. امید داشتن به تربیت خوب در خانه و مدرسه و پندهای تلویزیونی كافی نیست. باید مبارزهی علیه بدبختیها و فلاكتهای محلهای، فقر سكونتی، محرومیتهای رفاهی برای همگان به ویژه جوانان، جزیی از مبارزات كارگری باشد. به گمان من، آگاهی بخشی و تشكل، آنسان كه این آفتِ نظام بهرهكشانه و تبعیض آمیز را در مركز توجه خود قرار دهد، در كنار تشكلهای اصلی كارگری و سیاسی، از ابزارهای محكمتری در مقایسه با تمام تجربههای پیشین است، چه برای آموزش و پیشگیری، چه برای اصلاح محیط، چه برای درمان و چه برای ستیز با عوامل آسیبساز. بنگاههای بشر دوستانه و سازمانهای مداوای گروهی، سمزداییهای با پشتوانه و دامنهدار، كه در سالهای اخیر ثمربخشی نسبی اما بسیار ناكافی خود را نشان دادهاند، باید بخشی از فعالیت اجتماعی و سازماندهی خود انگیختهی كارگری نیز باشند.
این فعالیتها نباید ذرهای از تكلیف دولت برای سالمسازی جامعه بكاهند، بلكه برعكس، باید آن را شتاب دهند. اما نكتهی بسیار مهم و حیاتی و الزامی دیگر، این است كه همهی این مبارزهها، باید وجهی جدی در مبارزه علیه فساد و بیعملی دولتی داشته باشد.
در این میان، بار اصلی تلاش و مبارزه برای آگاهی و تشكل میتواند و باید بر عهدهی زنان باشد. زنان، مربیان و عاشقان واقعی فرزندانشان هستند. هرچند بخش بزرگی از آنان، زیر ستم روزگار وامانده شدهاند، اما باز هم امید به آنان است. آنان باید دست از یأس و پناه بردن به مواضع خیالی و خرافی بردارند و همگام با مصلحان ریشهگرای اجتماعی، به ایجاد تشكلهای آگاهی، پیشگیری، درمان و مبارزهی اجتماعی، اقدام کرده و این تشكلها را بر حسب موقعیت جغرافیایی و تكالیف در سلسله مراتبهای مشاركتی و مردمی قرار دهند. آنان نباید تنها به عزیزان قربانی شدهی خود، بلكه به همهی قربانیان كوچه و برزن و محله و شهر و وطن و جهان بیندیشند. آنان قدم به قدم با استواری و با فریادهای رساتر برای درمانجویی و علیه عوامل و ریشههای این درد مشترك بشری، در گروه های مستقل مردم پایه، متشكل و فعال شوند. آنها باید خیلی از راهكارها را خود بجویند و بیابند و اجرا كنند. از هم اكنون، باید چند هم درد را در میان محله، فامیل، دوستان و همكاران بیابند، دور هم جمع شوند و بحث را آغاز كنند.