علی ناظر
«تروریست»ها
(بخش اول)
چند روز پیش ایمیلی از دوستی دریافت کردم که ایمیل یکی از فعالین سیاسی را جهت اطلاع به من ارسال کرده بود.
چند عکس و متنی کوتاه ضمیمه آن ایمیل شده بود. عکس ها از برنامه ای از بی بی سی عاریه گرفته شده بودند و مبین گزارشی بودند که مجاهدین جهت انجام سخنرانی های برخی از سران بازنشسته آمریکایی، پول داده اند. فلان افسر ارتش گفته اینقدر پول گرفته، و بهمان سیاستمدار باز نشسته گفته آنقدر پول گرفته است.
کمی از جایگاه شخصی خود و دیدگاهی که نسبت به «آمریکا»، «سیاست» و «زد و بندها» داریم فاصله بگیریم، و با نگاهی دیگر به این مقوله بنگریم. فقط برای لحظه ای به «جهانخوار» بودن آمریکا توجه نکنیم. لحظه ای «زد و بندهای آمریکا و رژیم» را نادیده بگیریم. لحظه ای «طرح آمریکا» برای انتقال و قتل ساکنین اشرف در گوشه ای نامشخص از عراق را فراموش کنیم. فقط روی این نکته تمرکز کنیم که یک «مشکلی» روی میز مجاهدین است، و باید این «مشکل» و یا «مانع» را از سر راه بردارند. بدون شک، برای حل این مشکل، و حذف این مانع باید بها پرداخت.
این مشکل اما چند بُعدی است، و هر بُعد آن پیچیده تر از بُعدی دیگر.
بُعد اول
در یک سو، رژیمی جانی که حاضر به هر دنائتی است قرار دارد. در طرفی دیگر، آمریکا قرار دارد که برای حفظ «منافع ملی» و «منافع جهانخواری» اش حاضر است با هر لجنی همبستر شود. این دو کمر همت بسته اند تا سلطه خود بر ایران و منطقه را تثبیت کنند. این دو، یک سری نقاط مشترک دارند، و یک سری نقاط افتراق. در این همصدایند که باید به شکلی سر مجاهدین را زیر آب بکنند – بی صدا، و یا پر سر و صدا. بخشی از دولتمردان آمریکا به این نتیجه رسیده اند که بودن این سازمان در لیست تروریستی بهتر از نبودن آن در لیست است. این نقطه اشتراک آمریکا با رژیم است. نقطه افتراق این دو، زیاده خواهی رژیم و خسّت آمریکا در سهم دهی است.
واقعیت این است که وکیل مجلس و سناتور و سیاستمداران و رؤسای ارتش این و آن کشور غربی که امروز روی سکوی سخنرانی است، تا همین دیروز رأی به ابقای این سازمان در آن لیست می داده است. تا همین دیروز بر سر آن سازمان بمب می ریخته، و تا همین دیروز سنگ را بسته و سگ را رها کرده که نیروهای مالکی افراد غیر مسلح این سازمان را به گلوله ببندند.
واقعیت این است که این سازمان در خفا و در عیان متعهد شده که عملیات نظامی نکند. کلیه تسلیحات نظامی خود را دو دستی به همین شخصیتهای متعهد به «اخلاق؟» تحویل بدهد. «مشکل» از دل بستن کودکانه مجاهدین به وعده های خبیثانه سیّاس ها شروع شد. طولی نکشید که همه متوجه شدند «خلع سلاح داوطلبانه» دردی را دوا نمی کند. اما مگر راه دیگری بود؟ «شهیدپروران» می خواستند که مجاهدین علیه آمریکا تا به آخرین نفر و قطره خون مقاومت کند. اما صحیح ترین راه نبود. مجاهدین بر این باور بودند که باید بمانند، و در طول زمان موقعیت خود را تثبیت کنند.
واقعیت این است که از آنروز تا بحال، دوبار به مقر آنها در اشرف حمله شده و خون افراد غیر مسلح بر زمین ریخته شده است.
واقعیت این است که در دوسال گذشته آمریکا سکوت کرده است. مجاهدین با هر زبان و کلام مؤدبانه وارد مذاکره شده اند، و در حالیکه سازمان ملل و آمریکا و صلیب سرخ برّ و برّ به تماشا نشسته بودند، نیروهای مسلح نوری المالکی به آنها حمله کردند. سکوت کردند تا شاید نوری المالکی بتواند این «سازمان تروریستی» را به نمایندگی از سوی رژیم اسلامی متلاشی کند.
واقعیت این است که کسی به رأی دادگاه فرانسه و فدرال آمریکا، اسپانیا، و اروپا و انگلستان که علیه این «برچسب تروریستی» حکم داده اند توجه نمی کند، نمی خواهد توجه کند.
واقعیت این است که آن بخش از دولتمردان آمریکایی تمام این مطالب را می دانند، می خوانند، و روز روزش بازهم پشت این «برچسب تروریستی» سنگر گرفته و از آنجا تک تیراندازی می کنند. هدفشان خشنودی رژیم اسلامی، و کُند کردن پروسه سرنگونی است.
واقعیت این است که این «برچسب» در بیابانهای عراق، و یا خاک ایران به تصویب نرسیده است، که بخواهد در اشرف و یا ایران حذف شود. این برچسب در دالانهای وزارتخارجه بحث شده، تصمیم گرفته شده، و در همان دالانها به تصویب رسیده شده است. و باید در همان دالانها حذف شود.
در این میان، عده ای «پر شور و فتور» که از «رئال پلیتیک» درک صحیحی ندارند. در یک اندیشه انقلابی و ایدئالیستی از مجاهدین توقع دارند تا سینه سپر کرده و «حسین وار» بر دشمن بتازد و حق خود را بگیرد. برای این عده «مرگ حق است برای همسایه». باید سینه سپر کرد، گلوله خورد، در خون خود غلطید، اما تنها به شرطی که «سینه»، سینه مجاهد خلق باشد. باید ایدئالیست بود، اما فقط برای مجاهد خلق. باید فریاد «هیهات منالذله.....» به گوش جهانیان برسد، اما فقط از گلوی مجاهد خلق.
فرهنگ مبارزاتی این عده برو روی تز «برو جلو من هواتو از این دور دارم» سوار شده است. مبارزان را به «خودکشی» تشویق، و سپس عالمانه «خود کشی» را تقبیح می کنند. «شهادت» را ارج می نهند، اما «شهادت مجاهد» را به زیر سوال می برند.
واقعیت این است که در این فرهنگ و برای این قشر، مجاهد خلق فقط یک ابزارند. ابزار تضعیف رژیم، و ابزار برای سرنگونی رژیم، اما نه در راستای تصاحب قدرت.
مجاهد خلق خوب است برای «مُردن»، برای «شکنجه شدن»، برای سرودن سرودهای انقلابی، برای همه و همه چیز، بجز تصاحب قدرت. مشکل آنهایی که «پول دادن مجاهدین» ایراد می گیرند، در اینجا است.
واقعیت این است که مجاهدین فقط مبارزه نمی کنند که سرنگون کنند، مبارزه می کنند که زمام و افسار قدرت را هم به دست بگیرند؛ و این خواست مجاهدین برای تصاحب قدرت، «هراس» ایجاد کرده، و جبهه ای متحد برای نگاهداشتن مجاهدین در لیست تروریستی شکل گرفته است. نه بخاطر اینکه مجاهدین تروریست اند.
اگر مجاهدین از «تصاحب قدرت» کوتاه بیایند، تمام اعضای این «جبهه متحد» رأی به خروج مجاهدین از لیست تروریستی می دهند، چرا که دیگر مجاهدین را «تهدید» ارزیابی نمی کنند. اما لابی های رژیم و سبز سیدی واقعیت را آنطور که واقعی است می بینند، و بی وقفه در آن دالانهای کذایی «هراس آفرینی» می کنند.
در این میان، جمعی «ایدئالیست»، به دنبال «قهرمان» هستند – اگر مرده باشد چه بهتر - «اسطوره" پروری می کنند، به خبر پرداخت پول به سخنرانان، با کراهت برخورد می کنند. این ایدئالیستهای ذهنی، پول دادن به آن شخصیتها، برای باز کردن درهای آن «دالانها»، را «گناه کبیره» می خوانند.
واقعیت این است که بسیاری برای مواردی بس کم اهمیت تر بارها درب خانه این و یا آن وکیل مجلس شهرخودشان را از پاشنه در آورده اند. بسیاری برای مواردی کم اهمیت تر، گرانترین حقوقدان را استخدام کرده اند، و برای مواردی کم اهمیت تر، در این دالان و یا آن کنفرانسی که آمریکا و اسرائیل برگزار کرده، آمد و شد کرده، و برای این سناتور و یا آن حقوقدان کارت و نامه فرستاده اند. برای اعمال خود هزار بهانه و عذر و دلیل دارند، اما به این مشکل پیچیده تر که تنها در مدارهایی بالاتر قابل حل است، و به مجاهد خلق که نامش برای خرسندی رژیم اسلامی، در لیست تروریستی گذاشته شده، می رسند، ایراد می گیرند.
ایدئالیستها، نه رژیمی هستند، و نه دشمن مجاهدین. آنها واقعیت صحنه سیاسی را درست نمی شناسند. برای ایدئالیستها، خیلی بهتر است که مجاهد سالها در لیست تروریستی بماند، و این برجسب وبال گردنش باشد، ولی در دالانهای کذایی رفت و آمد نکند.
واقعیت این است که بی بی سی، و صدای آمریکا و این رسانه و آن گروه، بدون پرداختن به «مشکل رئال» روی میز مجاهدین، با ایجاد «جوّ»، از انقلابی انقلابی تر شده، و خبر را آنچنان گزارش می کنند که گویی این مجاهدین بوده اند که از هر سخنران پول گرفته اند و نه بالعکس.
ایدئالیستها متوجه هدف مشخص نیستند. خروج نام مجاهدین از این لیست کذایی به هر قیمتی. خارج شدن نام مجاهدین یک عمل صوری نیست، یک تصمیم کلان سیاسی است. یک تصمیم کلان قضایی و حقوقی است - و رژیم این را می داند. رژیم می داند که پس از خروج از لیست، بازگشت مجاهدین به آن اگر غیر ممکن نباشد، بسی سخت است.
«طرح آمریکا» برای نگاه داشتن مجاهدین در گوشه ای از عراق بیانگر این «هراس» است.
بُعد دوم
سفیر آمریکا در پیامی شگفت آور به مجاهدین پیشنهاد می کند (دستور می دهد) که دم و دستگاه اشرف را جمع کرده و برای امنیتی بیشتر به گوشه ای از عراق هجرت کنند. وی اولین گام برای این پیشنهاد را «انحلال مجاهدین» تعیین میکند. به زبان خودمانی، «یا جانتان، یا سازمانتان». این «طرح»، به ظاهر آمریکایی است، اما از تمام جبناتش تفکر رژیمی خودنمایی می کند. فقط رژیم و آنهایی که با مجاهدین آشنا هستند می دانند که اولین وظیفه «مجاهد» و یا هر عضو یک سازمان سیاسی – نظامی با هر نگرشی، «حفظ» تشکیلات و سازمان متبوعه است. رژیم می داند که مجاهدین با «انحلال» موافقت نخواهند کرد، و در نتیجه با پیشنهاد این «طرح»، اولین گام برای قلع و قمع مجاهدین «زمینه سازی» می شود.
رژیم و این سفیر (به معنی پیام آور رژیم) می داند که ساکنین اشرف و هیات تصمیم گیرنده مجاهدین با انتقال مجاهدین به خارج از عراق، موافقت کرده اند. حتی با انتقال (مشروط) به نقطه در داخل عراق هم موافقت کرده اند.
واقعیت این است که این موافقت نه به نفع رژیم است و نه به نفع بخشی از دستگاه حکومتی آمریکا. بقای مجاهدین و حضور محسوسشان در اروپا (و غرب) بعنوان یک «خطر بالقوه» مخصوصا اگر نام مجاهدین از لیست تروریستی خارج شود، لرزه به جان دلالان و لابی های رژیم انداخته است. کدیور را بخاطر بیاوریم. دلایل کدیور که امروزه از صدای آمریکا و یا بوسیله بی بی سی با جملاتی متفاوت اما مضمونی متشابه رله می شود، در این خلاصه می شد که مجاهدین پایگاه مردمی ندارند، فرقه هستند و ... اما در هیچکدام از این «هوچی گری» ها نتوانسته اند بصورتی مستدل ثابت کنند که مجاهدین «تروریست» هستند. و این مشکل تنها با توانمندی لابی ها، رسانه های وابسته به آن بخش از حکومت آمریکا و رژیم اسلامی، حل شدنی است.
بخشی از این «هیاهو» و جوّ سازی پرداخت پول به فلان و بهمان سخنران است. دقت کنیم که در اینجا صحبت از پرداخت و نه دریافت پول است. ساده تر اینکه، رژیم به هراس افتاده که در مقابل صف لابی هایش، مجاهدین هم با یک سری لابی صف آرایی کرده است. لابی های رژیم اذعان نمی کنند که خودشان در ازای گرفتن پول و یا حفظ منافع طولانی مدتشان، در حال دفاع از منافع رژیم هستند. اما عکس و تفسیرات را در بوق و کرنا می کنند که وامصیبتا مجاهدین به فلانی پول داده است.
واقعیت این است که «سناتور» زبان «سناتور» را می فهمد. ارتشبد زبان ارتشبد را می فهمد. فلان لابیست می داند چگونه تصمیمی را به نفع و یا ضرر «طرحی» بچرخاند. سوال این است که آیا برای خروج از این لیست کذایی می توان از آن سناتور، ارتشبد و یا لابیست کمک گرفت، و مخارج آن را هم پرداخت یا نه؟
بُعد سوم
برای مجاهدین و رژیم، سال 2011 سال ویژه و مهمی است. نوامبر سال 2012، آمریکا وارد پروسه انتخاباتی می شود، و از آنروز، هیچکدام از احزاب ریسک ورود به مقوله ایران را نخواهند کرد. رژیم این را می داند. سعی رژیم در این است که مجاهدین را برای یکسال دیگر هم که شده در لیست نگاه دارد. تمام هم و هزینه را روی این پروژه گذاشته است. اگر مجاهدین در لیست بمانند، رژیم می تواند چند ماه پس از نوامبر 2012، با کلید زدن نمایش انتخاباتی ریاست جمهوری، وانمود کند که رژیم اسلامی «اصلاح پذیر» است. موسوی و کروبی را آزاد می کند، رفسنجانی در نماز جمعه خطبه می خواند، احمدی نژاد ایزوله می شود، روزنامه ها فضای باز پیدا می کنند، شجریان رفع ممنوعیت می شود، و خلاصه جوّی درست شود، که گویی آزادی در چند قدمی است. اگر مجاهدین در لیست بمانند. رژیم در باغ «سبز» را به همه نشان خواهد داد.
سوال این است که آیا رژیم خواهد چرخید؟ اگر به گذشته توجه کنیم، پاسخ مثبت است. ورود خاتمی به صحنه شکلی از چرخش رژیم بود، اما فقط برای یک دوره، و آنهم به شرطی که دانشجویان قیام نکنند. چرخشی صوری، فقط برای آرام کردن «التهاب» موجود. اما، به مجرد اینکه سیستم اتمی رژیم پایه ریزی شد، به مجرد اینکه آمریکا مجاهدین را در لیست گذاشت و سیاست «مماشات» در دستور کار قرار گرفت، چرخش رژیم متوقف شد.
واقعیت این است که رژیم بارها نشان داده که روی تز «از این ستون تا آن ستون فرج است» سرمایه گذاری کرده است، و امیدورا است که سال 2011 به نفعش تمام بشود. رژیم اسلامی می داند که در طولانی مدت مجبور به چرخش است، اما سعی بر این دارد که در آن روز موعود، دشمنی «قدر» در کمین ننشسته باشد. «حذف اعتباری» مجاهدین، هدف رژیم اسلامی است. به همین خاطر روی مسائل ریشه ای مانند انحلال سازمان، و مسائل صوری مانند پول دادن به سخنرانان، حساب باز کرده است.
بُعد حداقلها و حداکثرها
با توجه به نکات بالا، سه طرف مربوطه (آمریکا، رژیم و مجاهدین) بر روی یک سری حداقلها مصر هستند.
رژیم اسلامی امنیت و بقای نظام (حداقل)، و سهم خواهی در منطقه بعنوان بازیگر مطرح (حداکثر) را مورد بحث گذاشته است.
آمریکا، تغییر رفتار رژیم (حداقل)، و به رسمیت شناختن اسرائیل (حداکثر) را روی میز گذاشته است.
و مجاهدین، خروج نامشان از لیست (حداقل)، و به رسمیت شناخته شدنشان به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی (حداکثر) را پیش می کشد.
آمریکا در حال بررسی استراتژی خود در باره ایران است. با مُدل تونس و مصر نمی تواند رژیم را مهار کند، مُدل لیبی ثابت شده که پر هزینه و نا متعین است، و می خواهد در حد امکان از مدل عراق و افغانستان پرهیز کند. بظاهر، ادامه سیاست مماشات، یعنی پذیرفتن حداقل های رژیم اسلامی که بازده آن ابقای مجاهدین در لیست است، بهترین گزینه است. مجاهدین این را می دانند، و سعی بر این دارند که «خطرات» این گزینه را به گوش سیاست گزاران برسانند (از طریق همین هایی که پول گرفته اند).
رژیم در حال بازی موش و گربه همیشگی است. از چند هفته پیش احمدی نژاد را فتنه گر می خواند و مهدوی کنی را به ریاست خبرگان می گمارد. و سبز سیدی اعلام می کند که در انتخابات مجلس شرکت می کند اما به شرطها و شروطها. همه در وحدتند که رژیم تا پایان سال 2011 تضعیف نشود.
و مجاهدین، که در منگنه ارتجاع و جهانخواران قرار گرفته اند، و برای خروج از لیست به هر طرحی (اروپا و یا دبیر کل ملل متحد) لبیک می گویند، عاقبت به صدا در آمده و اعلام می کنند که « مقاومت ایران دیگر به هیچوجه و به هیچ قیمت و در هیچکجا حاضر به گفتگو درباره جابهجایی ساکنان اشرف در داخل عراق نیست. مگر اینکه دولت آمریکا اعلام کند که حفاظت آنها را با نیروهای آمریکایی تا انتقال به کشورهای ثالث برعهده بگیرد».
این اعلام موضع که امروز منتشر شده است، بیانگر چند نکته در باره مجاهدین است:
«حداقلها» قابل مذاکره نیستند
سازمان مجاهدین منحل شدنی نیست
مجاهد بین جان خود و سازمان خود، الویت را به تشکیلات می دهند
و...
فاجعه ای دیگر در راه است
سوالی که می ماند این است:
اگر آن سخنرانانی که «پول» گرفته اند بتوانند از جنایتی هولناک پیشگیری کنند، آیا نباید آن «پول» را بمثابه بهای خونی که نباید ریخته شود، ارزیابی کرد؟
برای من، مجاهدی که نتواند با پرداخت حداقل هزینه از خونریزی و جانباختن فرزندان خلق پیشگیری کند را باید مورد مؤاخذه قرار داد، و نه مجاهدی که می گوید حاضر است «حتی در داخل عراق» جابجا شود، اگر «امنیت جانی اعضایش» تضمین شود.
ادامه دارد...
علی ناظر
6 مرداد 1390
منبع: سايت ديدگاه
«تروریستها» - بخش دوم
علی ناظر
[کلیه منابع در کتاب «زهر و پادزهر» آمده است.]