به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۰

 پرویز داورپناه
۱۸ تير، روز افتخار دانشجـویان ایرانی

«ما را به خاطر بياور! / ما را که تازه جوانانی بيست و دو ساله بوديم.
شور عشق درسينه داشتيم و / پيش از آن که عاشق شويم،
 سينه بر خاک سوده مُرديم...»
(سرودهَ عزت ابراهیم نژاد، دانشجوی جانباختهً ۱۸ تير ماه ۱۳۷۸)  
دوازده سال پیش در این روز با حمله لباس شخصی ها و نيروهای انتظامی به خوابگاه های دانشجويان و مراکز آموزش عالی، فاجعه ای خونين در دانشگاه تهران رخ داد. علاوه بر ضرب و شتم دانشجويان و سوختن و ويران کردن بسياری از خوابگاه های دانشجويی، عزت ابراهیم نژاد کشته شد. در طول این تظاهرات دانشجویان خواستار آزادی مطبوعات، آزادی بیان، آزادی تجمعات، آزادی تشکیل سندیکاها و احزاب غیر دولتی و آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی شدند. دوازده سال پس از این قیام دانشجوئی، این مبارزات همچنان ادامه دارد.

تاريخ ایران پر از روزهايی است که دانشجویان ایرانی با جانفشانی برای کسب آزادی از همه چیز خود گذشته اند. یک روز شاهان مستبد خون آنان ريخته اند و روز دگر شيخان به نام دين، به جان آنان افتاده اند.

همزمان با نهضت ملی شدن صنعت نفت و اوج مبارزات دکتر مصدق پيشوای محبوب ملت ايران، دانشجويان به ‌ياری جنبش ملی ايران شتافتند. و در قيام ۳۰ تير ۱۳۳۱، و در گرماگرم خيزش ملت ايران در پشتيبانی از دولت ملی مصدق خيابانهای تهران مملو از دانشجويان قهرمان بود.

پس از کودتای ننگين ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲اعتراض ملت ايران در برابر شاه در خروش نسل آگاه و بويژه در اعتراضات دانشجويان نمايان شد.

در شانزدهم آذر همان سال دانشجويان آگاه، با تظاهرات اعتراضی و مقاومت در برابر حکومت کودتا، به میدان آمدند. در آن روز شاه نيروهای گارد و چتر باز خود را برای سرکوب دانشجويان به‌ دانشگاه تهران فرستاد. سه دانشجو بدست نیروهای انتظامی شاه در دانشکده فنی به خاک و خون غلتيدند. روز۱۶ آذر ۱۳۳۲ روز دانشجو نام گرفت و هر ساله روز اعتراض و مقاومت دانشجويان در برابر ديکتاتوری محمد رضا شاه بود. تاريخ نشان می دهد که به خاک و خون کشيدن دختران و پسران دانشجو همیشه در کارنامه آمران و عاملان نظام استبدادی ثبت شده است.

از آن روز، شانزده آذر در ميهن ما روز دانشجو ناميده شد. دانشجویان همه ساله آن روز را گرامی ‌داشتند، و سنت مقاومت و آزاديخواهی در دانشگاه‌های ايران بنيان نهاده شد. و همان واژه ی آزادی خواهی بود که ۱۶ آذر ۳۲ را به ۱۸ تير ۷۸ پيوند زد.

در آخرین ماه های دوران مجلس پنجم شورای اسلامی، نمایندگان، طرحی را به عنوان قانون مطبوعات در دستور کار خود قرار می دهند که در آن نحوه توقیف مطبوعات نيمه آزادی را که پس از خرداد ۷۶ پا به منصه ظهور گذاشته بودند، بخوبی پيش بينی می کرد.

روزنامه سلام روز چهارشنبه ۱۶ تيرماه درپی اخطار وزارت اطلاعات توقيف می شود.

روز ۱۷ تيرماه، درحالی که دانشگاه ها آماده آغاز تعطيلات تابستانی می شدند، جنبش دانشجويی در حال تدارک يک راهپيمايی آرام بود. ساعت۱۷بود. دانشجويان، اين پيشآهنگان آزاديخواهی و استقلال طلبی ملت ايران، به عنوان اعتراض به طرح چنين قانونی برای مطبوعات در مجلس، و همچنين اعتراض به توقيف روزنامه سلام، راه پيمايی آرامی را در کوی دانشگاه آغاز کردند. شمارشان کم کم افزوده می شد و زمانی که جلوی درب کوی می رسند حدود ۲۰۰ نفرند.

در گزارش دانشجویان می خوانیم:

«روز ۱۸ تيرماه دانشجويان ساعت ۵/۱صبح قطعنامه راهپيمائی را می خوانند و خواستار رفع توقيف سلام و عدم تصويب طرح اصلاح مطبوعات می شوند و بعد اکثرشان می روند که بخوابند ولی حضور نيروی ضدشورش که چند ده متر دورتر ايستاده اند و حالا عده ای با لباس شخصی به آنها پيوسته اند باعث می شود ۶۰-۵۰ نفر از دانشجويان در محل بمانند. هيچکدام از جايشان تکان نمی خورند. بچه ها شروع می کنند به شعار دادن عليه توقيف سلام و برای آزادی مطبوعات. نيروی ضدشورش به سمت دانشجويان حرکت می کند دانشجويان به خيال دفاع به سوی آنها سنگ می اندازند و افرادی که با لباس شخصی همراه نيروی انتظامی اند، به سنگ اندازی جواب می دهند. چند خودرو پر از افراد نيروی انتظامی به طرف شمال خيابان حرکت می کنند. از وسط دانشجويان رد می شوند و دور از ديد آنها متوقف می گردند، اما کمتر کسی متوجه می شود که هنگام برگشت خودروها خالی هستند. درحالی که بچه ها نگران پايين خيابان هستند همين سربازان پياده شده از بالای خيابان دانشجويان را غافلگير می کنند. سنگ پرانی ها و درگيری های پراکنده تا ۴ صبح ادامه پيدا می کند. در اين فاصله يک نفر از سربازان نيروی انتظامی توسط دانشجويان به گروگان گرفته می شود اما با پا در ميانی دکتر کوهی سرپرست کوی دانشگاه که از آغاز به عنوان ميانجی در رفت و آمد است، پس از چند دقيقه آزاد می شود.»

این گزارش ادامه می دهد:

«يک خودروی نيروی انتظامی در اين هنگام به دانشجويان هشدار می دهد که به داخل کوی بروند و گرنه بايد منتظر واکنش باشند. چندين خودروی نيروی انتظامی به طرف دانشجويان حرکت می کنند. دانشجويان عقب نشينی کرده وارد کوی می شوند و به خيال اينکه همه چيز تمام شده به طرف خوابگاه های خود حرکت می کنند تا بخوابند. اما نيروی انتطامی همراه همان افراد خاص که ظاهری شبيه به هم دارند، پيراهنهای سفيد روی شلوار، با ريش، و باتوم به دست (انصارحزب الله به سرکردگی ده نمکی) به حرکت به سوی خوابگاه ادامه داده وارد آن می شوند. مذاکرات دکتر کوهی با فرمانده نيروی انتظامی حاضر در محل به جايی نمی رسد و خود او و دکتر سليمانی معاون دانشجويی دانشگاه تهران به نحو زننده ای دستگيرمی شوند. دانشجويان بهت زده می گريزند. نيروی انتظامی و انصارحزب الله در آغاز به مسجد کوی که دم دست است مغول گونه حمله می کنند. عده ای شيشه های مسجد را با ضربات باتوم می شکنند و وارد می شوند. دانشجويان نمازگزار را درحضور امام جماعت کوی به شدت زير ضربات باتوم و مشت و لگد می گيرند. دانشجويان بهت زده کتک می خورند. شماری را پس از کتک زدن از کوی خارج و سوار خودروهای نيروی انتظامی می کنند. درحالي که ساختمانهای ۱۴-۱۵-۱۸-۱۹- ۲۰-۲۱ و ۲۲ يکی پس از ديگری مورد هجوم قرار می گيرند، موج ديگری از لباس شخصی ها از درب جنوبی حمله می کنند. رعب و وحشتِ صدای خرد کردن شيشه ها و صدای چکمه ها در گوش ها پيچيده است. کتابها، رايانه ها، تختخوابها، ميز و صندلی و وسايل شخصی دانشجويان تخريب و عکسهای پاره شده شخصيت هايی چون دکتر مصدق، دکتر شريعتی به آتش کشيده می شود. شمار زيادی از دانشجويان مضروب و مصدوم می شوند. بر ديوارهای سالن خوابگاه، شعارهای متعددی نوشته شده بود : {جرمش آن بود که اسرار هويدا می کرد} ، {دانشجو می رزمد، استبداد می لرزد} ، {جمعه ها خون جای بارون می چکه} و … درب راهروها و درب اتاقها را با باتوم و لگد می شکستند و در حالی که دشنام های بسيار رکيک سر می دادند وارد اتاقها می شوند. دانشجويان از همه جا بی خبر را می زنند و وسايل اتاق را کاملا نابود می کنند. آنچه بردنی است مثل پول، ساعت و ماشين حساب می برند. دانشجويان را که زير ضربات مشت و لگد و باتوم و پنجه بوکس زخمی شده اند به داخل ماشين ها می برند. بيچاره طبقه بالايي ها! در راه پله باتوم بدست ايستاده اند و در تمام طول مسير بی رحمانه دانشجويان را می زنند. دانشجويان سرشان را ميان دو دست می گيرند تا از اين دالان مرگ گذر کنند. استخوانهای ساعد خيلی ها براثرضربات می شکند. چندين اتاق به آتش کشيده می شود. دانشجويان ساختمان ۲۲ تصميم به ايستادگی می گيرند و ميزها را در جلوی درب می گذارند اما مهاجمان هيچ مقاومتی را برنمی تابند. يکی ازمهاجمان که می بيند ورود مشکل است فرياد می زند “به امام حسين اگر درو باز نکنيد ميآم تو همه تون رو مثل سگ می کشم” تهديدش جدی است، درب باز می شود، باز شدن درب همان و زير ضربات باتوم و مشت و لگد له شدن همان، درحال کتک زدن دشنام می دهند و می گويند کجاست خاتمی!!!!!!!! تا به دادتان برسد؟ در ساختمان ۲۲ يکی از بچه ها را از طبقه سوم به پايين پرت می کنند و فرياد می زنند “يا حسين قبول کن”! در بعضی از ساختمان ها به خود زحمت ورود هم نمی دهند؛ از سوراخی که با باتوم روی درب اتاق درست کرده اند، گاز اشک آور می اندازند و بچه ها را که با احساس خفگی خارج می شوند، می زنند و می برند. يکی ازبچه ها که خوابيده با يک ضربه باتوم که به سرش می خورد بيدار می شود و می بيند کسی بالای سرش ايستاده داد می زند "آزادی انديشه می خواهی ها؟!" و او را می زند، کف اتاقها و راهروها پر از خرده شيشه و خون است. ساعت ۵/۵ است مهاجمان کم کم می روند و فضای درگيری آرامتر می شود.»

عزت الله ابراهيم نژاد
بر پايه ی گزارش های رسمی عزت الله ابراهيم نژاد تنها مقتول حوادث دانشجويی تيرماه ۱۳۷۸ در ايران موسوم به “وقايع کوی دانشگاه تهران” است. ابراهيم نژاد در زمان کشته شدن در ۱۸ تيرماه سال ۷۸، بیست و چهار سال داشت. او متولد اهواز بود. در سال ۷۱ در رشته حقوق قضايی وارد دانشگاه اهواز شد، شعر می گفت. در زمان حادثه درسش تمام شده بود و سرباز وظيفه بود. روز ۱۸ تير مانند روزهای تعطيل آخر هفته ديگر به ديدار دوستانش در کوی دانشگاه رفته بود. نحوه تير خوردنش مشخص می کرد که از فاصله نزديک زده اند. دقيقا او را نشان کرده بودند. خواهرش در مراسم بزرگداشت او در اهواز می گويد: "جنازه را که آورديم خانه همانجا شستشويش داديم. با چاقو به کشاله رانش زده بودند، به عمق زياد. گفتند اين اثر کالبد شکافی است. گفتيم پزشک قانونی که کالبد شکافی می کند، هر جا را که برش بزند بعد که کارش تمام شد بايد بخيه کند. در صورتی که آنجا را بخيه نکرده بودند. بغل پايش هم جای سنگ بود يا جای باتوم بود. پشت کمرش هم به اندازه يک وجب جای زنجير بود. همه اش کبود شده بود. انگار دست هايش را با طناب بسته بودند. اندازه جای طناب بود. گلوله هم توی شقيقه اش خورده بود و چشم را خالی کرده بود."
در اثر سرکوب، صدها تن زخمی و حدود هزارو پانصد نفر دستگیر شدند. برخی از دستگیر شدگان، پس از دوازده سال، هنوز در زندان های قرون وسطائی رژیم و در زیر شکنجه بسر می برند.
در سال های پس از ۱۸ تير ماه ۱۳۷۸ دانشجويان ايران بهای بسيار سنگينی برای بيان ديدگاه های بشر دوستانه و آزاديخواهانه خود پرداخته اند و رعب و وحشت مسلط بر مراکز آموزش عالی نتوانسته است صدای آنان را در گلو خفه کند. جوانان و دانشجويان ايران می دانند که رسيدن به دموکراسی و تحقق اهداف عالی و انسان دوستانه در آینده نیز بهای سنگینی دارد بپردازند.

استبداد دینی هم مانند دیکتاتوری سلطنتی قادر نشد با جنبش دانشجويي ايران که فقط در صدد پي‌گيری صرف مسائل صنفي نبود کنار آید. دانشجویان رفته رفته به نقش ولایت فقیه پی برده خود را با دستگاهی روبرو می دیدند که انديشه را به بند مي‌كشید، حق انتقاد و بيان را از افراد سلب مي‌کرد و با حاكميت ملی و اصل تعيين سرنوشت مردم به دست خود در تعارضی آشکار بود.

امروز، خامنه ای دیگر جراُت حضور در جمع دانشجویان غیر بسیجی را ندارد. او دانشجويان و شعارهای "ديکتاتور نمي خواهيم" و"دانشگاه ها را امنيتي نکنيد" هرگز نبخشیده است. این دانشجویان یکی پس از دیگری روانه زندان می شوند، مورد ضرب و شتم قرار ‏می گیرند، از تحصيل محروم می شوند و حتی اجازه ورود به دانشگاه ها را نیز از دست می دهند. علی رغم اینهمه فشار و اختناق در محیط های دانشگاهی و دانشجویی، رژیم حاکم باز هم موفق نشده است دانشگاهیان آزاده ایران را که بیش از۷۰ سال است پرچم آزادی را به اهتزار در آورده اند، سرکوب نماید.

جنبش دانشجوئی در ایران امروز جزئی مهم وپیشگام از جنبش مدنی مردم ایران است که از ترکیب و تاًلیف آن با جنبش های زنان، کارگران، معلمان، روزنامه نگاران، حقوقدانان و سایر جنبش های صنفی آنچنان با خواست های جامعه و گروههای مختلف اجتماعی مانند صلح و دموکراسی گره خورده است که رژیم دیگر به سادگی قادر به خاموش ساختن آن نیست.

مردم ایران همانطور که هیچگاه جنایات ۱۶ آذر را بر محمد رضا شاه نبخشیدند، جنایات ۱۸ تیر و پیامدهای آن را بر خمینی و سران حکومت اسلامی نخواهند بخشید.

دکتر پرویز داورپناه

۱۸ تير ماه ۰ ۹ ۱۳

* یادداشت هفته دیدگاه