هیلا صدیقی
مرگ خودخواسته ای که هم بار سیاسی دارد و هم عاشقانه ، عجیب نیست که هرکسی از ظن خود چیزی بگوید و چیزی بنویسد . برای من اما سیاست لعنتی لابه لای قرص های منفور بهنام بود که تمام رویاهای نهال را دار زد … مرگ نهال اما زمزمه غمناک ترین ترانه عاشقانه بود .حتی اگر ممنوعه بودن این عشق ، خانواده نهال را مجبور به انکار کند اما دست نوشته های روزها و هفته های اخیر نهال بهترین راوی این قصه تلخ عاشقانه است … حسرت میخورم از اینکه در این قحطی عشق های حقیقی ، نادر کسانی هم که نیمه گمشده خود را میابند محکوم می شوند به فلسفه افلاطونی و حسرت وصال تا ابد میماند بردلشان…
نهال را تا دو روز پیش نمی شناختم و حالا حس میکنم سطر به سطر تمام لحظه هایش را خوانده ام. عاشقان ، روزهای فراق را در تقویم زندگیشان جا نمی دهند . شاید به همین خاطر نهال بعد از مرگ بهنام تقویم زندگیش را برای همیشه بست . سیاست جایی ندارد وقتی خاطره هایت زخمی می شوند و هی می سوزند و می سوزند . وقتی سرت حسرت سینه ای را می کشد که نیست .
وقتی دستانت سرد می شوند و دستانی که گرمشان میکند در تبعید همیشگی ست . وقتی زنده ای اما زندگی نمی کنی . وقتی زیر تمام باران های شهر باید تنها قدم بزنی و آدمک خسته تمام برف ها باشی و هرسال بهار را با خزان وجودت به تماشا بنشینی . بوی سیاست نمی دهد ، حسرتی که تماشای جفت های عاشق دارد. نهال برای من یک بازیگر سیاسی نبود . نهال عاشق بود .
اگر بهنام مرگ را انتخاب نکرده بود ، خودکشی نهال سرفصل خبرهایمان نمی شد … درد نهال درد همان شعری بود که میگوید ( دردی ست غیر مردن ، کانرا دوا نباشد ، پس من چگونه گویم این درد را دوا کن ) نمی دانم آنسوی این دنیا ، چطور دنیایی ست اما آرزو میکنم حالا نهال و بهنام در کنار هم باشند
مرو ای دوست
زن ایرانی
سرزمینم خاک افسونگر دل خاورمیانه
نام تو تاریخ تو مردان کویت جاودانه
من زن ایرانی ام ایرانی از جنس تن تو
هم صبور و هم غیورم طفلی از آبستن تو
من زن ایرانی ام همسایه و هم نسل شیرین
خواهر تهمینه و هم قصه ی پوران و پروین
من زن ایرانی ام اهل تمدن زاده پارس
مثل دریا میخروشم من خلیجام تا ابد فارس
من زن ایرانی ام یک چشمه شرم ناب دارم
قد صدها سد سیوند پشت چشمم آب دارم
من زن ایرانیم می سازمت با خشت جانم
میزنم تا سقف تو صدها ستون با استخوانم
من زن ایرانی ام ایرانی از جنس تن تو
هم صبور و هم غیورم طفلی از آبستن تو ...