به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۱

چگونه از یک جمهوری‌خواه تبدیل به یک پادشاهی‌طلب شدم
اعتراف سختی ست ولی دیر یا زود باید آن را بر زبان بیاورم. بالاخره تخم جمهوری‌خواهی من شکست و ققنوسِ پادشاهی‌طلب از آن بیرون آمد. این قدر از گذشته های خوب گفتم که خودم هم تحت تاثیر نوشته های خودم قرار گرفتم و به خودم گفتم پسر! این ها اگر خوب بوده، پس دوران اش هم خوب بوده. پس چرا می گویی مرغ یک پا دارد و ول کن ماجرا نیستی؟ یک تفکرات سرخ و ارتجاعی در سرت بوده، گندش در آمده. نتیجه اش شده حکومت آخوندان! حالا هم روی‌ات نمی شود بگویی غلط کردی و هِی جمهوری جمهوری می کنی. ای زهر مارِ جمهوری. ای کوفت جمهوری. یک بار دیگر کسی این جاها بگوید جمهوری خودم خدمت اش می رسم.

عزیز! تغییرِ خط بده تمام اش کن برود پی کارش. سوزن را بِکِش ریل را عوض کن. چرا این قدر به خودت فشار می آوری؟ چرا این قدر خودت را در رنج می افکنی؟ دلیل هم که تا دلت بخواهد هست. به اعلی‌حضرت شاهزاده که نگاه می کنی کیف می کنی. کدام یک از اپوزیسیون ما، مثل ایشان شیک و تر و تمیز است. کدام یک از اپوزیسیون ما، آدم عکس و فیلم اش را که می بیند این قدر لذت می برد. کدام یک از اپوزیسیون ما، این قدر زبان‌دان و اهل منطق است.

از آن طرف خودت را می بینی و دست و پا زدن ات برای یک حکومت چرخنده و گردنده. ای گور پدر چرخندگی و گردندگی. بگذار یک نفر بیاید سکان را در دست بگیرد کشتی در هم شکسته ی ما را به ساحل نجات برساند. چرا از شهبانو عذر خواهی نمی کنی؟ چرا از روح پدر تاجدارت به خاطر تفکرات اشتباه خودت پوزش نمی طلبی؟ حالا ساواک دو نفر را زندانی کرد که کرد. بابا همین ها بودند که امروز پوست ملت را می کَنند. آیا این ها شایسته ی زندانی شدن نبودند؟

حالا تو با یک حکومت چرخنده و گردنده چه غلطی می خواهی بکنی که پادشاه عزیز ما نمی تواند بکند؟ مگر احمدی‌نژاد چرخنده و گردنده نیست و خامنه ای و مجلس هم انتخابی نیستند؟ پس چرا از روی دوش ملت پیاده نمی شوند؟ حالا یک نفر مثل اعلی‌حضرت را بگذاریم روی دوش‌مان بهتر است یا یک ایل از خامنه ای گرفته تا احمدی نژاد؟ نه والله. منطق هم خوب چیزی ست. توزیع قدرت چه کشکی ست. فردا قدرت را توزیع می کنیم استان کردستان می شود کشور کردستان، تبریز می شود پایتختِ آذربایجانِ الهام علی‌یف، خوزستان هم می شود بخشی از عراق. در یک کلمه ایران می شود ایرانستان. این ها را می خواهی؟ بگذار یک نفر بیاید همه چیز را به هم بچسباند و بشود نماینده ی ملت و ملت را به سوی خوش‌بختی و سعادت راهنمایی کند.

آدمِ منطقی مثل من تا کِی می توانست با این تضادهای درونی دست و پنجه نرم کند و جمهوری‌خواه بماند. خاک بر سر جمهوری‌خواهی. ما که خیری ندیدیم و سوئیچ را زدیم به طرف پادشاهی. هر کس هم حرف بزند همچین می زنیم تو دهن اش که خودش حظ کند. مخلص آقای ثابتی هم هستیم.

باری من سلطنت طلب، ببخشید پادشاهی طلب شدم رفت پی کارش. از فردا، چهاردهم فروردین، منتظر باشید مطالب پادشاهی‌خواهانه‌ی مرا در گویا بخوانید.

خدا، شاه، میهن
ف.م.سخن