بساط تحمیق انتخابات را
یکصدا تحریم کنیم
۲
ضرورت اتحادعمل محدود
برای تحریم انتخابات
و چون تمرینی
مخالفان جمهوری اسلامی هنوز استراتژی مشترک ندارند زیرا دارای مرکزیت نیستند و مرکزیت ندارند، زیرا، مرکزیت نیز، متقابلاً، حول یک استراتژی مشترک بوجود می آید که آن نیز در گرو یافتن نوعی اتحادعمل میان دستکم بخشی از مخالفان، یعنی مصمم ترین و باهمت ترین آنهاست.
یک لحظه هم شک نباید کرد که برای رفتن به راه درست و دست یافتن به هدف نهایی، ضمن اجتناب از افتادن در دام های مهلکی که در این راه هست، وجود مرکزیتی ایراندوست و عمیقاً دموکرات و لاییک، و برخورداری از یک استراتژی روشن و جامع در خدمت هدف مشترک، ضرورتی حیاتی است. اما آیا می توان پیش از تحقق چنین شرطی نیز، و چه بسا در خدمت آن، هوشیارانه همآهنگی هایی را به آزمایش گذاشت؟
پاسخ به این پرسش همواره مثبت نیست و مثبت بودن آن مشروط به بررسی وضع موجود است.
اما، امروز که برانداختن جمهوری اسلامی به منظور جانشینی آن با نظامی دموکراتیک و لاییک (جدایی کامل دین و دولت از یکدیگر به عنوان دو حوزه ی متفاوت حیات فردی و اجتماعی)، دست کم در اظهارات و موضعگیری های بخش وسیعی از مخالفان نظام حاکم، صراحت کامل یافته، چنین آزمایشی چندان به دور از احتیاط نخواهد بود. و بعضی از ابتکارات در این زمینه می تواند فرصت مناسبی برای چنین آزمایش هایی باشد. در حال حاضر تحریم وسیع انتخابات آینده بهترین این فرصت هاست.
شک نیست که تحریم انتخابات به تنهایی یک استراتژی نیست، روشی است که می تواند در خدمت یک استراتژی عمل کند: استراتژی مبارزه ی خشونت پرهیز مبتنی بر نافرمانی مدنی چون تحریم ها و اعتصابات بجا و به موقع و هرچه گسترده تر.
اعتصاب های وسیع و پیگیر دوساله ی گذشته از سوی کارگران و معلمان، ابتکارات دلاورانه ی زنان ستمکشی که در سالهای اخیر علیه کوردلی نظام دست به زیباترین چالش ها و بکرترین اشکال نافرمانی مدنی زدند، ادامه و تشدید فعالیت در راه حقوق بشر و تلاش های پرارج فعالان زیست محیطی، که خصلت غالباً مدنی آنها عمق سیاسی آنها را نمی پوشاند، می تواند در زمان مناسب بسی گسترده تر شود، و تحریم هایی چون تحریم نمایش های انتخاباتی، که از مهمترین روش های نافرمانی مدنی به شمار می روند، می توانند در جای خود زمینه های روحی و سازمانی لازم برای این گسترش بیشتر را فراهم سازند.
اینک جا دارد که با دقت بیشتر به بررسی یکایک این موضوع ها بپردازیم.
خواست انحلال جمهوری اسلامی، که در یکی دو سال گذشته هر روز حدت و گسترش بیشتری یافته و می یابد، همچنین بیان مکرر آن از راه صدور اعلامیه های مختلف در داخل کشور که با شجاعتی درخور ستایش همراه است، و بالأخره، پشتیبانی از آن با گردآوری امضاء در خارج از کشور، هرچند از رویگردانی و نفرت بیش از پیش ملت از قدرت حاکم خبرمی دهد، و با اینکه می تواند سبب نگرانی بیشتری در دل سران ج. ا. گردد، چنان که شده، اما حتی در صورت رواج و تکرار باز هم بیشتر آن، خودبخود و به تنهایی این نظام را از جا تکان نخواهدداد. دلیل این امر این است که این کار تنها بیان یک خواست است که پیش از این هم از سوی دوراندیش ترین و پیشروترین عناصر و نیروهای جامعه، که برخی از آنان را نابود کردند، بارها به با قاطعیت و روشنی کامل بیان شده بود، و با اینکه نفس بیان چنین خواستی در چارچوب رژیمی خونخوار و بیرحم، به آشنایی هرچه بیشتر توده ی مردم با آرزوی قلبی خود کمک می کند و به مردم بیصدا قوت قلب می دهد، و از این جهت گام بزرگی در جهت انزوای بیشتر قدرت حاکم است، اما این خواست درست و نهایی نیز تا به حربه هایی که در چارچوب یک استراتژی انتخاب می شود و به کار می رود مسلح نگردد، در حصارهای دژ قدرت شکاف بزرگی پدید نمی آورد و حتی بر سبعیت دستگاه های سرکوب نیز، چنان که شاهد آن هستیم، خواهدافزود.
مردمی که به خواست مشترک اساسی خود آگاه شدند در پرتو این اشتراک هدف می توانند و باید در جستجوی حربه های لازم برای درهم شکستن مانعی که بر سر راه آن می بینند نیز برآیند. اما برای این مرحله دیگر تنها شجاعت و صراحت لهجه کفایت نمی کند، بلکه دوراندیشی و تدبیر نیز از لوازم ضروری آن است. پشتیبانی از اینگونه ابتکارات، با تشکیل کمیته های همبستگی و گردآوری امضاء نیز، گرچه برای گرم نگهداشتن کوره ی مبارزه سودمند است، اما در مقایسه با حربه های اساسی چون تحریم انتخابات، امروز، و اعتصابات سرتاسری، فردا، حربه های چندان برنده ای نیست.
آیا نباید بیان خواست نهایی و حرکت در جهت تحقق آن از گروه های کوچک و جدا از هم به گروه های بزرگتر هماهنگ، و سپس به سراسر جامعه گسترش یابد. اگر چنین است پس باید این گروه های کوچک و سپس آن گروه های بزرگتر، در بیان یکسان و دقیق این خواست مشترک و همه ی ضمانت های لازم برای تحقق درست آن با یکدیگر به توافق برسند و راه های نیل به آن و حربه های ضروری و عملی برای ناتوان کردن قدرت حاکم و عقب راندن آن از سر راه خود را نیز مشترکاً تعیین نمایند. اگر بدون هدف مشترک حرکت مشترک بی معناست، حتی با هدف مشترک نیز، بدون راه مشترک، کار به درگیری ها و اصطکاک های بیهوده و حتی زیانبخش، و چه بسا سرانجام، در صورت پیروزی، به برادرکشی، می کشد.
اینها مقدماتی است که همه ی خواستاران یک حرکت همآهنگ، اگر باز هم به دنبال یک قدرت انحصاری بر اساس تصمیمات و رؤیاهای فردی و دسته ای نیستند، باید برای رسیدن به جامعه ای برادرانه به آنها بیاندیشند.
اما در عین حال نمی توان در انتظار دست یافتن به این همآهنگی کامل بی حرکت نشست؛ به ویژه این که بسیار می شود که نوعی از حرکت در کنار یکدیگر، در صورت هوشیاری و مراقبت کافی، به یافتن راه مشترک کمک می کند. چنین حرکتی، به ویژه در آن مقاطع زمانی که از هر زمان دیگر برای بسیج جامعه و وارد کردن ضربه ای کاری بر رژیم مساعدترند به یک ضرورت تبدیل می شود.
در زمانی که دیگر ندای پایان نهادن به نظام ولایت فقیه از هر سو به گوش می رسد، می توان با طرح شعارهای عملی قابل فهم و پیشنهاد آنها به مردم به عنوان حربه ای کاری علیه قدرت حاکم، جامعه را به سوی اتحادِعمل، در جهت شکستن شَبَح قدرقدرتی رژیم و در راه تحقق خواست مشترک فروافکندن آن سوق داد.
با گسترش و تداوم جنبش کارگری و مبارزات اقشار زحمتکش و محرومی چون معلمان کشور دیگر نمی توان ادعا کرد که مخالفان رژیم تنها در میان طبقات متوسط و مرفه یافت می شوند و توده های فقیر اگر هم هوادار این رژیم نباشند وجود و عدم آن برایشان علیالسّویه است. این توده های فقیر و انبوه جوانان بیکاری که از یک سو فساد گسترده ی رژیم و غارت دارایی های ملی به دست سران آن و ثروت های بادآورده ی آنان را به چشم می بینند و از سوی دیگر شاهد سرکوب کارگران زحمتکش و فقیری هستند که تاوان مقاومت در برابر زور و ستمی را می دهند که خود نیز در تحمل آن شریکند، دیگر چگونه می توانند به بودونبود چنین نظامی بی اعتنا بمانند. این توده ی محروم هم هر روز بیشتر به انبار باروتی آماده ی انفجار تبدیل می شود. اما این نیرو می باید هوشمندانه و با توسل به روش های سنجیده در فرصت های مناسب بسیج گردد.
با وجود یک چنین آمادگی در جامعه، هر نمایش انتخاباتی رژیم یکی از فرصت های مساعد برای واردکردن ضربه ای کاری بر پیکر آن است.
تا زمانی که بازی مزورانه ی اصلاح طلبی مانند امروز از سکه نیافتاده بود، بازیگران این شعبه ی رژیم می توانستند با طرح ترفندهایی از نوع انتخاب میانهرو بجای تندرو، یا انتخاب میان بد و بدتر بخش مهمی از توده های ساده دل یا حتی فعالان ناآزموده و سادهاندیش را، به امید گشایش فرجی از درون خود نظام، به پای صندوق های رأی بکشانند. در این دوره ها طرح شعار تحریم نه بدین امید که ممکن بود به عدم شرکت اکثریت بزرگ و شکننده ی مردم تحریم کننده و احساس قدرت آنان و احساس تزلزل رژیم بیانجامد، بل بدین منظور که این حربه به آزمایش گذاشته شده و به جامعه شناسانده شود، ضرورت داشت؛ و نتیجه ی این آزمایش، بر اساس آمار شرکت کنندگان در دوره های مختلف از ابتدا تا آخرین انتخابات ریاست جمهوری، مثبت بود. با طرح این شعار و رواج آن در میان مردم، و احساس خطر قدرت حاکم بود که دیکتاتور معم و مستکبرِ ایران، با همه ی خودسری و کِبر فرعونی خود ناچار شد به صد زبان از مردم بخواهد تا در انتخابات شرکت کنند: او می بایست بگوید و گفت «حتی اگر با ما هم مخالفید به خاطر کشورتان در انتخابات شرکت کنید» و با بیان چنین خواستی به وجود شماری انبوه از مخالفان نظام حاکم در میان دارندگان رأی اعتراف کرد! این تنها یکی از نتایج شعار تحریم انتخابات بود که حتی پیش از انجام آن حاصل می شد، و قدرت عمل مردم را به خود مردم می شناسانید.
با آخرین انتخابات ریاست جمهوری، هم نسبت عدم شرکت در میان دارندگان حق رأی، و هم تناسب میان شمار آراءِ کاندیدای «بد» و کاندیدای «بدتر» نشان داد که، گرچه بازی انتخاباتی به خودی خود و به سرعت سرنوشت جامعه را تغییرنمی دهد، اما چگونکی دخالت مردم در آن ـ زیرا تحریم و امتناع هم نوعی دخالت است ـ می تواند در تعیین آینده ی کشور مؤثر باشد. و پیداست که پیشرفت مبارزه در گرو تجربه اندوزی های پیدرپی است.
امروز نیز اگر نگاه مردم و فعالان داخل کشور تا این اندازه دگرگون نشده بود که در هر سو فعالانی، و هر یک به شکلی، ندای انحلال رژیم را سردهند، باز هم حربه ی تحریم می باید همچنان بکار می رفت تا بر ژرفای این تجربه افزوده شود.
در نظامی که هر روز برای شریف ترین زنان و مردان کشور، از کارگر معترض به شرایط کار و زندگی خود تا روزنامه نگاری که گزارش وضع او را منتشر می کند، حکم زندان های درازمدتِ دورقمی صادر می شود، برای شمار روزافزونی از وکیلان دادگستری که با شجاعت و از سر احساس وظیفه ی شهروندی و حرفه ای، در چارچوب همان قوانین قرون وسطایی حاکم، از حقوق هموطنان خود دفاع قانونی می کنند، وکیلانی که یکی از آنان در نامه ای خطاب به خامنه ای می نویسد:
« گناه انتخاب و اجبارِ هم نسلان تان را به گردن نسل بی گناه ما نیاندازید. شما یک انسان معمولی و زمینی هستید و نه فرازمینی و خاص! باید درخور اختیاراتِ فراوانتان، فراوان، پاسخگو باشید! که نیستید!
(...)
آقای خامنه ای!
انتخابِ نسل ما، دوستی با جهان است. بدون توجه به ملیت ونژاد و دین و مذهب!
با اختیار، به آزادیِ انتخابِ نسل امروزِ ایران، تن بدهید. تن ندهید مجبورتان میکنیم!»،
سخت ترین مجازات ها اعلام می شود، و در نظامی که کارگران محروم آن از هر زمان بیدارتر و نسبت به حقوق شهروندی و توان سیاسی خود آگاه شده اند، بطوری که خطاب به رییس قوه ی قضاییه، همان عضو معروف هیأت مرگ، با اعتمادبهنفس می نویسند:
« ما همواره گفته ایم نه تهدید نه زندان دیگر اثر ندارد و شما با صدور این احکام نمی توانید ما کارگران و وحامیانمان را از پیگیری مطالباتمان منصرف کنید ، قدرت این را ندارید همه مردم را خفه کنید، همه مردم در سمت عدالت یعنی پشت کارگران هفت تپه هستند.»
باری، در چنین نظامی چگونه می توان هنوز خود و دیگران را فریب داد و به آنان گفت در این نظام امکان انتخاب دارید، حق انتخاب فردای خود و فرزندانتان را دارید؛ و در نظامی که برای مربیان شهروند فردا، برای معلمان دلسوز، زحمتکش و محروم، افزون بر سالها زندان، با صدور حکم ۱۴۸ ضربه شلاق، یکی از بدوی ترین و موهن ترین مجازات ها را می نویسند، و در کشوری که دختر جوانی که مدت کوتاهی زندان آن را تجربه کرده، زبانه های آتش را بر دیوارهای آن زندان ترجیح می دهد، کدام ایرانی آزاده و مدعی آزادیخواهی می تواند شرم نکند، تحریم را تحریم کند و به نام و به دستاویز اصلاح رژیم، بار دیگر شرکت در انتخابات را سودمند و لازم بخواند؟
سودمند برای که؟ لازم برای که؟
این مردم اگر برای آخرین بار هم می خواستند به این نظام اعتمادکنند بعد از دعوت خامنه ای از مخالفان رژیم به شرکت در انتخابات بود؛ گرچه وی وقتی دعوت به دادن رأی کرد در إزاءِ آن خود را به وعده ای متعهد نکرد و وعده ها را بر عهده ی دو نامزد اصلی انتخابات گذاشت ولی آیا رأی دهندگان حق نداشتند از وی هم انتظاراتی داشته باشند. اما او وعده ای نداد زیرا می دانست آنچه می توانست بدهد سرکوب بیشتر به دست «آتش به اختیاران» خود و زندان های بیشتر، شکنجه های بیشتر، اعدام های بیشتر، و قتل های سیاسی بیشتر در زندان ها، به دست قاتلان حرفه ای خواهد بود. او به این وعده های نداده عمل کرد و سرکوب را شدت و گسترش داد. و حال که مردم ما به ازاءِ رأی هایشان را دیده اند این بار دیگر برای تحقق چه هدفی باید باز بروند و رأی بدهند. برای سرکوب و شکنجه ی باز هم بیشتر؟ در حالی که یک تحریم موفقیت آمیز ناقوس مرگ آنها و هر تحریم موفق تر گام بلندتری به سوی مرگ حتمی نظام است.
اما از آنجا که دسترسی به یک اتحادعمل اصیل و به قدر کافی وسیع، به ناگهان و از امروز به فردا، به این صورت که یک یا چند تن شبی خواب نما شوند و تصمیم به برقراری آن کنند، روی نمی دهد، حرکت اصیل در این جهت، مانند هر فرآیند حیاتی، تنها می تواند مرحله به مرحله و با گام های مطمئن و سنجیده صورت پذیرد و جز این هم راهی ندارد.
مگر آن که کس یا کسانی برای خود خواب های تاریخی ببینند؛ خواب هایی که معمولاً تعبیر سعد و مبارکی ندارد. چنین خواب هایی، که در این چهل سال کم دیده نشده، اگر عملی بود، تا کنون تعبیر آن را دیده بودیم.
اگر یک ایرانی شایستگی و توان رهبری اتحادعملی واقعی و سالم برای برانداختن جمهوری اسلامی و جانشین ساختن آن با نظامی دموکراتیک و لاییک را داشت، آن ایرانی شاپور بختیار بود که در زمان حیات او هنوز فتیشیسم انقلاب و همرنگی با جماعت بر اذهان بخش مهمی از اجزاء اپوزیسیون کنونی حاکم بود و در نتیجه، او نیز، به دلیل این عقب ماندگی جامعه ی سیاسی آن روز کشورش، جز برای تشریح و شناساندن خصلت ضدایرانی و ضدآزادی رژیم حاکم، و معرفی و ترویج اصل ضرورت لاییک بودن نظام حکومتی در ایران فردا، افکاری که امروز جای خود را در میان بخش اعظم مخالفان بازکرده است، فرصت بیشتری برای موفقیت نیافت.
پس از او، و با فقدان چنان شخصیت تاریخی استثنائی، با چنان ظرفیت فرهنگی و سوابق مبارزه ی سیاسی، دیگر هیچ ایرانی به تنهایی و به عنوان شخصیت توان و شایستگی چنین نقشی را ندارد.
افزون بر این، اتحادعمل در سطح ملی برای دموکراسی بدون دو شرط زیر بی معنی و بی موضوع است:
۱ـ چنین اتحادی باید الزاماً دارای یک منشور باشد؛ منشوری که در آن
ـ هدف های اتحاد به صورت جامع و مانع تعریف شده، یعنی به روشنی برشمرده و محدود شده باشد.
ـ راه های کلی مبارزه برای دستیابی به این هدف ها معین شده باشد.
۲ـ چون مبارزه ی کنونی برای آزادی در ایران ابتدا به ساکن نبوده و از خلاء سرچشمه نمی گیرد و دنباله ی همه ی مبارزات ملت ایران در یک سده ی گذشته، نهضت مشروطه و نهضت ملی به رهبری مصدق است که پس از ۲۸ مرداد نیز همچون پرچمدار مبارزات مردم ایران ادامه یافت و با فتنه ی خمینی دچار اختلال و وقفه شد، منشور آن نمی تواند درباره ی این گذشته ساکت بوده آزادی و دموکراسی را بگونه ای مطمح نظر سازد که گویی نخستین بار است که این مفاهیم در ایران مطرح می گردد.
در نتیجه یکی از شرایط اصالت چنین منشوری اعلام پیوند تاریخی و اصولی آن با نهضت های دموکراسی در ایران، ارجاع آن به نهضت مشروطیت، به نهضت ملی ایران و رهبر آن مصدق، و اعلام تکمیل دموکراسی ایران از راه اصلاح عمیق قانون اساسی مشروطه به دست نمایندگان مجلس مؤسسان آینده، با حذف همه ی اجزاء کهنه شده ی آن است؛ مجلسی انتخاب شده در شرایط کاملاً منطبق با معیارهای بین المللی.
پیداست که هر «اتحادی» که تمهیدکنندگان آن، آگاهانه از بیان این حقایق پرهیز کنند با تاریخ معاصر ایران و حافظه ی ملی مشکل بزرگی دارند.
تشکیل یک اتحادعمل ملی، دموکراتیک و لاییک نیز، که سرنوشت و مشارکت میلیون ها انسان صاحب اراده را در نظر دارد، از اختراع جدول ضرب و ماشین بخار ساده تر نیست، و نیاز به تجارب و مراحلی دارد. مراحلی از اتحادهای کوچک با موضوع محدود. همان گونه که تشکیل جبهه ملی از طرف مصدق، با وجود چنان شخصیتی در رأس آن، از مراحلی پس از شهریور بیست گذشته بود.
یک اتحاد هنوز کوچک می تواند حول موضوعی معین و محدود و میان بخش محدودی از نیروها نیز صورت گیرد؛ چنین آزمایش هایی دارای دو فضیلت زیر است:
ـ تمرینی است عملی و بهبودی پذیر برای اتحادی بزگتر، یا میان گروه هایی بیشتر؛
ـ تمرینی است برای آزمودن نیروهای وارد در اتحاد به منظور اتحادهای وسیعتر آینده و/ یا بر سر موضوع های گسترده تر.
با اینکه در کارزار تحریم انتخابات نیز اتحادعملِ لازم، هرچه بزرگترباشد اثربخش تر خواهدبود، اما نمی توان در انتظار بزرگترین اتحاد مطلوب دست روی دست گذاشت.
برای آغاز این حرکت و پیشرفت سریع در آن باید ابتدا پیشروترین و مصمم ترین مخالفان ایراندوست و دموکرات و لاییک جمهوری اسلامی، سازمان ها و کسانی که اگر هم از نخستین روزهای این نظام در برابر آن نبوده اند دست کم از زمره ی کارگزاران سرشناس و متحدان گذشته ی آن نیز نیستند، وارد عمل شوند.
همچنین «به نعل و به میخی» هایی که فتیشیسم انقلاب همیشه در نظر آنان اساس عمیقاً ارتجاعی نظام را در هاله ای از تقدس قرارداده بگونه ای که در انقلاب اسلامی، «اسلامی» بودن، یعنی ارتجاع توتالیتر آن را به «انقلابی» بودن آن بخشیده اند و ناچار فقدان حقوق بشر، خصلت توتالیتر و نگاه ضدایرانی آن را نادیده گرفته اند، و هنوز این گذشته ی خود را در معرض عام بازبینی نکرده اند، جایی در صف اول چنین اتحادی، دست کم در مراحل نخستین آن، ندارند.
آن نیروهای پیشرو و قاطع، شامل سازمان های سیاسی، شخصیت ها و ارگان های رسانه ای شناخته شده به این صفات اند، و همه ی اینان اند که باید گام به پیش نهاده دست اتحادعمل به سوی هم درازکنند.
برای انجام این مرحله ی کار، که هدف آن محدود به تحریم نمایش انتخاباتی است، نحوه ی عمل چندان پیچیده نیست و اقدام تنها نیازمند عزم جزم و همت و ابتکار کافی است.
بطور خلاصه
برداشتن سنگ بزرگ اتحادِعمل وسیع میان نیروهای ملی، دموکراتیک و لاییک، می تواند و بهتر است که از برداشتن سنگ های کوچک تر اما بسیار مهم مانند اتحادعمل برای یک هدف محدود و کوتاه مدت میان گروه هایی محدود آغاز گردد.
چنین اتحادهایی بهترین تمرین و سودمندترین آزمایش ها و، در نتیجه، مقدماتی لازم برای اتحادعمل وسیع ملی خواهند بود.
نمونه ی چنین اتحادعمل محدودی می تواند در کارزار تحریم انتخاباتی تحقق یابد و از زاویه های مختلف آزمایش گردد.
ـــــــــــ
درباره ی انتخابات و مشروعیت ج. ا. ا. ، از نویسنده ی این مقاله: