به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۸

ترانه ‌ای جان

زنده یاد بهنام صفوی 
 ‌ای جان 
دلم عمریه میگیره بهونه / میخواد دل بکنه از این زمونه
هنوز منتظرم خسته و بی تاب / که شب گم بشه تو خنده مهتاب
 ‌ای جان 


 ‌ای جان 



دلم عمریه میگیره بهونه میخواد دل بکنه از این زمونه تو ایی فانوس روشن تو شب تار واسه این دل سرگشته بی یار دیگه وقتشه بارون بباره بریزه رو سر شبا ستاره شبای انتظار ، شبای دلتنگ که میزنه به شیشه دلم سنگ ای تو هستی این دل شکسته من نای نفسهای خسته من چشمای در خون نشسته من ای جان من که مست یه جرعه ناز نگاتم پنجره رو به خندهاتم دیونه اسم آشناتم ای جان یه روز گل میکنه غنچه رویا اگه پا بزاری رو فرش چشمام میشینه رو سرم سایه دستات میپیچه تو دلم عطر نفسهات خدارو کی میرسه لحظه دیدار دل از خواب قفس کی میشه بیدار هنوز منتظرم خسته و بی تاب که شب گم بشه تو خنده مهتاب