روحانی می دانست هر گاه خامنه ای در شرایط اجبار، به موضوعی تن دهد در اولین فرصت از هر فرد، گروه و پدیده ای که به او تحمیل شده باشد انتقام خواهد گرفت. روند منجر به انتخاب روحانی ، یکی از آشکارترین اتفاقات سیاسی در ایران بود که به رهبر جمهوری اسلامی تحمیل شد. البته روحانی در دور اول ریاست جمهوری و تا قبل از عبور خامنه ای از تحریم های اجماعی بین المللی، فرصت داشت برخی خواسته های خود و رای دهندگان را به رهبر تحمیل و برخی از آنها را برگشت ناپذیر کند. اما خودخواهی وی و وجود مدیران فاسد و ناکار آمد ، فرصت موجود را از روحانی سلب کرد و او دور اول ریاست جمهوری را در حالی به پایان برد که دولت یازدهم جز " برجامِ لرزان" دستاوردی نداشت.
مجتبی واحدی - دیدگاه نو
هنوز وعدههای روحانی در تبلیغات انتخاباتی سال نود ودو در گوشها طنین انداز است که هم از آزادی های سیاسی و اجتماعی میگفت هم بهبود شرایط اقتصادی را نوید میداد. بهانه جوییهای سال نود و شش او نیز فراموش نشده که مانع تراشانِ قدرتمند را سد راه برنامههایش معرفی میکرد و از مردم میخواست با افزایش آرای خود، او را در برابر کارشکنان، تقویت کنند. هنوز وعدههای دهان پرکن هاشمی رفسنجانی، خاتمی و سران جبهه اصلاحات در ذهن تک تک ایرانیان است که از ماهها قبل از انتخابات سال نود و شش، دور دوم ریاست جمهوری روحانی را بسیار بهتر از دور اول مسئولیت او ارزیابی و پیش بینی میکردند. اما هنوز دور دوم ریاست جمهوری روحانی به صورت رسمی آغاز نشده بود که فریب کاری او برای بسیاری از رای دهندگان آشکار شد. او که تبلیغات دور دوم خود را با محوریت حمله به سپاه و برخی نهادهای سرکوبگر حکومتی پیگیری می کرد بلافاصله پس از عبور از گردنه انتخابات، برادرِ صمیمی همان نهادها شد و خلف وعده با مردم را آغاز کرد.او دیگر نیازی به رای مردم نداشت و لذا شیوه ای را در پیش گرفت که بتواند تحقق آرزوی او برای تکیه زدن بر جایگاه رهبری را تسهیل کند. روحانی از نخستین روز از دور دوم ریاست جمهوری تاکنون ، گامهای متفاوتی برای تحقق آرزوی محال خود برداشته است: توقف انتقادات از احکامقضایی، نزدیک شدن به سپاه و تمجیدهای بیسابقه از آن نهاد، وادادگی بیشتر در گزینش وزیران و تغییر لحن در اظهارنظرهای بینالمللی، برخی از گام های روحانی در این مدت بوده است. اما ظاهرا شیرینی رویای رهبری، حافظه روحانی و قدرت تحلیل او را دچار اخلال کرده است. حسن روحانی بهتر از هر کس می داند تن دادن علی خامنه ای به دور اول ریاست جمهوری او، ناشی از الزامات و تعهداتی بود که در مذاکرات محرمانه با امریکا در عمان ایجاد شده بود.
در واقع ، خامنه ای برای جلب اعتماد امریکایی ها، تن به انتخاب کسی داد که مسئول تیم مذاکرات هسته ای در دولت خاتمی بود و طرف های خارجی، او را بر " گروهِ شعار محور و بلاتکلیفِ جلیلی" ترجیح می دادند. روحانی بیش از اغلب سیاستمداران جمهوری اسلامی، با ویژگی های علی خامنه ای آشنا بود. یکی از این ویژگی ها، کینه ورزی و علاقه به اننقام گیری است . روحانی می دانست هر گاه خامنه ای در شرایط اجبار، به موضوعی تن دهد در اولین فرصت از هر فرد، گروه و پدیده ای که به او تحمیل شده باشد انتقام خواهد گرفت. روند منجر به انتخاب روحانی ، یکی از آشکارترین اتفاقات سیاسی در ایران بود که به رهبر جمهوری اسلامی تحمیل شد. البته روحانی در دور اول ریاست جمهوری و تا قبل از عبور خامنه ای از تحریم های اجماعی بین المللی، فرصت داشت برخی خواسته های خود و رای دهندگان را به رهبر تحمیل و برخی از آنها را برگشت ناپذیر کند. اما خودخواهی وی و وجود مدیران فاسد و ناکار آمد ، فرصت موجود را از روحانی سلب کرد و او دور اول ریاست جمهوری را در حالی به پایان برد که دولت یازدهم جز " برجامِ لرزان" دستاوردی نداشت. در واقع، روحانی چهار سال فرصت خود و حامیانش را صرف موضوعی کرد که رهبر جمهوری اسلامی، بیش از دیگران به آن نیاز داشت. کمتر از شش ماه پس از روی کار آمدن روحانی ، در یادداشت" آیا روحانی به طرف مردم می آید" ، نیاز خامنه ای به روحانی را مورد اشاره قرار دادم. در آن زمان ، گمان می کردم رئیس دولت از تجربیات دوران خاتمی و نیز از شناخت عمیق نسبت به رهبر، بهره می گیرد و با استفاده از نیاز خامنه ای به خود، امتیازاتی خواهد گرفت. در بخشی از آن یادداشت که روز پنجم دی ماه نود و دو منتشر شد آمده بود : " نیاز رهبر به او- روحانی - با به سامان رسیدن مذاکرات هسته ای و رفع تحریم ها ، پایان می یابد و سپس او هم مشمول کینه توزی های ولی فقیه خواهد شد.". اما متاسفانه دو عامل که در بالا به آنها اشاره شد - خودخواهی روحانی و مدیران فاسد - چشمان روحانی را بر واقعیتها بست و او همه فرصت ها را از دست داد.
آغاز دور دوم ریاست جمهوری روحانی، با آشکار شدن نتایج شکستن تحریمهای اجماعی بین المللی علیه جمهوری اسلامی و آزاد سازی وجوه بلوکه شده ایران هم زمان بود. خامنهای با دادن امتیازات فراوان به روسیه و چین، از عدم بازگشت تحریمهای اجماعی بین المللی ، اطمینان حاصل کرده بود و لذا نقش روحانی برای او ، پایان یافته تلقی می شد. دهها میلیارد دلار در خزانه رهبر بود و او برای تقسیم و هزینه کردن آنها نیازی به دولت روحانی نداشت. در این مرحله نیز روحانی حاضر نشد صادقانه با مردمصادقانه سخن بگوید و آنان را از حجم واقعی وجوه آزاد شده، آگاه سازد. اگر روحانی در این مورد با مردم سخن می گفت می توانست بخشی از فشارهای رهبر برای تقسیم دلارهای آزاد شده مطابق شهوات سیاسی او - داخلی و خارجی - را کاهش دهد. اما روحانی مست رویای جانشینی، به تنها چیزی که نمیاندیشید مصالح و منافع ملت بود. در مقابل ، خامنهای با هوشمندی، هم به میلیارد ها دلار دسترسی پیدا کرد همبا افزایش فشارها بر دولت، انتقام گیری از آنچه در انتخابات سال نود و دو به او تحمیل شده بود را شدت بخشید.* افزایش فشارها بر فعالان سیاسی ، تشدید مداخله ائمه جمعه و مانع تراشی های آنان در برابر فعالیت های هنری و اجتماعی ، بازگشت چهره های تندرو به تریبون های عمومی، افزایش نقش مخالفان دولت در نهادهای بالادستی مانند مجمع تشخیص مصلحت نظام و نهایتا انتصاب رقیب زخم خورده روحانی به ریاست قوه قضائیه ، بخشی از اقدامات رهبر و وابستگان او برای انتقام گیری از انتخابات سال نود ودو بود. از سوی دیگر، روی کار آمدن ترامپ در امریکا ، محاسبات روحانی و امیدهای او به تقویت موضع داخلی از طریق کاهش تنش با امریکا را بر همزد. کارشکنی های داخلی و فشارهای خارجی ، باعث وخامت بی سابقه وضعیت اقتصادی شد. کم کاری های روحانی در مقابله با فشارهای سیاسی و فرهنگی نیز مزید بر علت شد به طوری که با اطمینان می توان گفت روحانی در حال حاضر منفورترین سیاستمدار عالیرتبه در ایران است. رفتار و گفتار مشمئزکننده برخی زیردستان روحانی - از جمله جواد ظریف - نیز بر این منفوریت افزود.
ظاهرا روحانی به صورت دیرهنگام متوجه میزان نفرت عمومی از خود شده و به دنبال راه حلی برای آنست. حرکت نمایشی اخیر در اعلام آمادگی برای مذاکره با هرکس بخاطر منافع ملی، مهمترین حرکت او در این زمینه بود که البته پیشاپیش، شکست آن آشکار بود. روحانی به زعم خود به دنبال القای این موضوع بود که او آماده مذاکره با امریکا برای کاهش مشکلات اقتصادی کشور است اما دیگران مانع اجرای ابتکار او می شوند. تنها یکروز بعد به دلایل نامشخص، روحانی از موضع خود عدول کرد تا باردیگر، بی ارادگی یا بی اختیاری او برای ایرانیان آشکار شود. کارنامه روحانی به ویژه در دور دوم ریاست جمهوری، حاوی سوابق متعدد از شعارهای فریبکارانه و قربانی کردن مصالح عمومی در تعامل با نهادهای قدرت است. لذا عشوه گری اخیر او در موضوع مذاکره با امریکا، موجب همدلی مردم با او نشد . از سوی دیگر خامنه ای با علم به عدم همراهی افکار عمومی با روحانی، هر نوع شانس مذاکره با ترامپ - حتی ملاقات تصادفی- را از بین برد تا از این ناحیه، امتیازی نصیب روحانی نشود.
اکنون ، روحانی دو راه در پیش دارد .نخستین راه، ادامه کار و سقوط بیشتر در بدنامی و منفوریت و هموار کردن راه برای فرد مورد نظر رهبر و دومین راه، استعفا و سخن گفتن با مردم در مورد موانع است. آیا جاه طلبی روحانی، چنین اجازه ای به او خواهد داد؟
آنچه در بالا آمد به معنای موفقیت دراز مدت خامنهای نیست. رسوخ سرطان فساد و بی کفایتی در اعماق نظام، مرگاین نظام حکومتی را اجتناب ناپذیر ساخته و همه تلاشها، برای تاخیر این مرگ است. خامنه ای همچنین تلاش می کند با انتساب مفاسد و کژیها به بخش های مختلف حکومت - به ویژه دولت- دامان خود را از ننگ آلودگی ها مبرا کند؛ اگر چه او نیز بی راهه می رود. اما هر چه باشد سرنوشت روحانی، بسیار عبرت آموزتر از فرجام خامنه ای خواهد بود. مگرآنکه " عقل استعفا" به یاری رئیس جمهورِ بدنام و شکست خورده بیاید.
* پی نویس
نیاز به توضیح نیست که مقصود از تحمیل انتخابات سال نود و دو به خامنه ای، وجود تفاوت اصولی میان خامنهای و روحانی نیست. اما در آنسال ، رهبر تحت الزامات ناشی از مذاکرات محرمانه با امریکا، تن به انتخاب روحانی داد . کسانی که رفتار خامنهای در سی سال گذشته را رصد کرده اند می دانند او پس از عبور از بحرانها ، انتقام تحمیل ها را می گیرد.
گویا نیوز