محمد شمس لنگرودی |
درباره يك فروپاشي
«خاورميانه در حال فروپاشي است.» اين جمله كوتاه براي شرح دغدغههاي اينروزهاي يك شاعر معاصر كافي است. ابتدا اين جمله را ميگويد و بعد توضيح ميدهد كه از سالها پيش اين دغدغه با او همراه بوده است. لنگرودي در اين باره كه چرا امروز تصميم گرفته اين نگراني را با ديگران درميان بگذارد، تعريف ميكند: «چند روز پيش جايي خواندم كسينجر، سياستمدار امريكايي گفته كه خاورميانه در حال فروپاشي و نابودي است. اگرچه اين نگراني را بهتازگي از كسينجر خواندم، اما سالهاست من اين نگراني را دارم. براي من فروپاشي خاورميانه مدتهاست تبديل به يك دغدغه شده است. رهبران امريكايي وقتي از اين اتفاق حرف ميزنند، دليل آن را درنكتهاي به عنوان نقشهراه ميدانند. اما من دليل آن را نميدانم و تنها به ابعاد آن فكر ميكنم.»
بيش از آنكه فروپاشي خاورميانه دغدغه اصلي اين هنرمند باشد، ابعاد گسترده اين اتفاق مدنظر اوست، براي همين درباره تاثير آن بر زندگي آدمهاي اين منطقه توضيح ميدهد: «شايد فروپاشي خاورميانه را نتوان به عنوان يك دغدغه به حساب آورد، اما بههر حال فروپاشي خاورميانه مساوي است با فروپاشي زندگي تكتك ما. اين فروپاشي ابعاد گستردهاي دارد، بيش از همه اقتصاد را تحتالشعاع قرار ميدهد و بعد از آن اخلاق، اجتماع، شخصيت و فرهنگ را به نابودي ميكشاند. نمونهاي از اين فروپاشي را در زندگي مهاجران سوريايي ميبينيم.»
شاعر ايراني بهتعبيري ديگر به مساله فروپاشي خاورميانه ميپردازد و ميگويد: «ناراحتي من از نابودي كل جهان يا خاورميانه نيست، براي من اين مهم است كه ما جلوي چشم يكديگر در حال از بين رفتن هستيم. در حال حاضر ما ناظر نابودي خودمان هستيم. اين همان چيزياست كه مسالهاين روزهاي من است. هر آدمي در دورههاي نوجواني خيالات دور و درازي دارد. به مرور كه به جواني رسيد بهخود ميگويد خيالات را رها كن و بهزندگي واقعي بچسب. سنش بالاتر رفت بهاين نكته ميرسد كه بهزندگي هم چسبيد، باز فايده نداشت، چون عدهاي زندگي را از دستش درآوردند.
اينها چندان فكرعميقي نميخواهد، كافياست چشم را بازكرد و بهاين مسائل پيبرد. عدهاي مادرزاد اين مسائل را درك نميكنند، برخي هم، چنان به كارهاي خودشان مشغولند كه اين مسائل روي آنها اثري ندارد و برايشان مهم نيست. اما ما كه كار هنري ميكنيم درگيري عاطفي با هستي بيشتر در ما آشكار ميشود.»
اينها چندان فكرعميقي نميخواهد، كافياست چشم را بازكرد و بهاين مسائل پيبرد. عدهاي مادرزاد اين مسائل را درك نميكنند، برخي هم، چنان به كارهاي خودشان مشغولند كه اين مسائل روي آنها اثري ندارد و برايشان مهم نيست. اما ما كه كار هنري ميكنيم درگيري عاطفي با هستي بيشتر در ما آشكار ميشود.»
اين هنرمند سعي ميكند از طريق شبكههاي اجتماعي به طور مستقيم با علاقهمندان شعرهايش در ارتباط باشد. براي همين درباره راهكار مديريت صفحات اجتماعي هنرمندان توضيح ميدهد: «هرپديدهاي كه در جريان علم پديدار ميشود مفيد باشد يا مضر، ما چارهاي جز اين نداريم كه با آن همراه شويم. مقابله با آن در واقع مقابله با واقعيتي به نام زندگي است. بنابراين وقتي پديدهاي به عنوان فيسبوك، تلگرام و اينستاگرام براي جهانيان ساختهميشود، مثل يك چاقو عمل ميكند، يعني همميتوان با آن پرتقال پوست كند، هم با آن آدم كشت. نگاه من به همه پديدههاي نو مثبت است و در مورد پديدههاي فرسوده هم سعي ميكنم اگر تاثير مناسب و مثبتي در آنها نيست رهايشان كنم.
براي مثال، وقتي چتر اختراع شده بود همه با اين پديده به يك شكل برخورد ميكردند؛ اما وقتي اين پديده جايگاه خود را پيدا كرد، جلو رفت و زندگي مردم را با خود جلو برد. بايد سعي كنيم مكانيزم پديدهها را بشناسيم و زندگيمان را با آن هماهنگ كنيم. صفحات اجتماعي من مدير دارد و اين افراد مستقل از من كار ميكنند، اما من را در جريان كارها قرار ميدهند.
اگر مطلب ضروري باشد كه نياز به پاسخگويي من باشد، اينكار را ميكنم. اما براي سوالات گذرا و تفريحي وقت نميگذارم چون نه زمانش را دارم و نه مساله من است.» نكته پاياني روايت اينروزهاي شمس لنگرودي اين است:
«شبكههاي اجتماعي براي من اهميت دارد، دروغ است اگر كسي بگويد بازتابهاي رفتارهاي اجتماعي برايش مهم نيست. بازتابها هميشه براي آدمها اهميتدارد، ما كار هنري ميكنيم و دوستداريم بازده كارمان را در رفتار مردم حس كنيم.»
براي مثال، وقتي چتر اختراع شده بود همه با اين پديده به يك شكل برخورد ميكردند؛ اما وقتي اين پديده جايگاه خود را پيدا كرد، جلو رفت و زندگي مردم را با خود جلو برد. بايد سعي كنيم مكانيزم پديدهها را بشناسيم و زندگيمان را با آن هماهنگ كنيم. صفحات اجتماعي من مدير دارد و اين افراد مستقل از من كار ميكنند، اما من را در جريان كارها قرار ميدهند.
اگر مطلب ضروري باشد كه نياز به پاسخگويي من باشد، اينكار را ميكنم. اما براي سوالات گذرا و تفريحي وقت نميگذارم چون نه زمانش را دارم و نه مساله من است.» نكته پاياني روايت اينروزهاي شمس لنگرودي اين است:
«شبكههاي اجتماعي براي من اهميت دارد، دروغ است اگر كسي بگويد بازتابهاي رفتارهاي اجتماعي برايش مهم نيست. بازتابها هميشه براي آدمها اهميتدارد، ما كار هنري ميكنيم و دوستداريم بازده كارمان را در رفتار مردم حس كنيم.»
دنيا عيوضي، شرق