به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۶

برای جان های عزیزی که ارزان از دست می دهیم

می خواهم در مورد مرگ کودک سه ساله اهوازی بنویسم که در کانال بدون سرپوش فاضلاب در کوی منابع طبیعی اهواز سقوط کرد و جان داد
و جسدش بعد از حدود 24 ساعت پیدا شد. یک جان عزیز، تنی تُرد و قلبی که هنوز می توانست بتپد، بزرگ شود، بخندد، زندگی کند، عاشقی را تجربه کند و ... اما حالا زیر خاک خفته است.
احتمالاً کسانی خواهند گفت در کشوری که روزانه قریب به 50 نفر تنها در تصادفات رانندگی کُشته می شوند نوشتن در مورد مرگ اتفاقی یک کودک بیهوده است. قبول دارم این آمار ترسناک است. تقریباً هر 30 دقیقه یک هموطن را در جاده ها از دست می دهیم! روزی 50 تشیع جنازه، روزی پنجاه مراسم ختم، روزی هزاران اشک، آه و اندوه... برای چه؟ برای کدام جنگ؟ به چه دلیلی؟
آنقدر نوشته ایم و نوشته اند و فریاد زده ایم که انگار چاره ای وجود ندارد و مرگ در نتیجه تصادف را به عنوان یک قضای محتوم پذیرفته ایم! اما سقوط یک کودک سه ساله معصوم در کانال فاضلاب و جان باختنش هم اتفاق کوچکی نیست. این را کسانی بهتر درک می کنند که در خانه کودکی دارند و می دانند وقتی خاری به پایش می رود، چطور ناخودآگاه از جا می پرند و به دادش می رسند.
در این ماجر البته مدیرکل مدیریت بحران استانداری خوزستان وارد ماجرا شد و تاکید کرد در صورت اثبات قصور، هر دستگاهی که متولی این کانال بوده، باید به قانون و مردم پاسخ دهد. انشالله که اینطور می شود اما این اتفاق اولین مورد نیست و هر بار تکرار می شود.
اسفندماه سال گذشته فیلم دردناکی در شبکه های مجازی منتشر شد که کودک سه ساله ای را نشان می داد که لباس سفیدپوشیده بود و در جوی آب سقوط کرد و ناپدید شد و چند ساعت بعد امدادگران مشهدی جسد او را به خانواده اش تحویل دادند!
خرداد امسال دختربچه 3 ساله ای در نکا به رودخانه سقوط کرد و جان باخت و ... در اینکه بخشی از این اتفاقات در نتیجه عدم رعایت نکات ایمنی توسط مسئولان رخ می دهد تردیدی نیست. چندی پیش دوستی از آن سوی دنیا برایم ویدئوی فرستاده بود با این عنوان که «اتوبوس مدرسه اینجا از مقدسات است».
ویدئو نشان می داد که اتوبوس یک مدرسه برای پیاده کردن دانش آموزان خردسال توقف کرد. به محض توقف اتوبوس، تمام خودروهایی که در چهارراه  در حال تردد بودند – حتی آنها که در لاین مخالف بودند- ایستادند و چراغ هایشان را روشن کردند و با صبوری تکان نخوردند تا بچه ها پیاده شدند و اتوبوس به راهش افتاد، آن وقت حرکت کردند!
این اندازه حرمت قائل شدن برای جان و روحیه کودکان ستودنی است. مربوط به هر کشوری که می خواهد باشد حتی آنها که از صبح تا شب «مرگ بر» نثارشان می کنیم. این امر محصول یک آموزش بلند مدت، همکاری مردم و البته مسئولان و مدیران است نه معجزه و جادو!
اما در کنار این نکته، نقش خانواده ها در مراقبت و پائیدن کودکانی که هنوز مفهوم خطر را درک نمی کنند کلیدی است. در این سن و سال کودک را به هیچ وجه نباید به حال خود رها کرد. تجربه اش را دارم و می دانم که کار دشواری است اما فرزندآوری با مسئولیت همراه است، اگر قادر نیستیم امنیت، آرامش و رفاه نسبی را برای یک انسان دیگر ایجاد کنیم، دست به تکثیر خودمان نزنیم. خانواده هایی که کودکی از دست داده اند می دانند که رنج فقدان او سخت آزاردهنده است و دشوار می توان در خانه ای که با او زیسته اید به زندگی کردن ادامه بدهید. دیدن یک عروسک، یک لنگه جوراب، یک نقاشی از کودک جان باخته همپای شلیک یک گلوله برای پدر و مادر مصیبت دیده کُشنده است. 
مراقب کودکان باشیم. ما در مقابل یکایک آنها مسئولیم خواه فرزند ما باشند خواه نه. ما موظف هستیم این سرزمین را آبادتر، آزادتر و شادمان تر به آنها تحویل دهیم تا آنها این راه را پیش بگیرند و شهروندان مسئولیت پذیرتری در مقابل نسل های بعد بمانند نه اینکه جنازه آنها را از کانال های فاضلاب بیرون بکشیم... 
عصرایران؛ احسان محمدی